۵ پاسخ

گلم من اینطوری شدم ماه اول فک میکردم نمیتونم مهدیار بزرگ کنم گریه انقد میکردم دلتنگی چون همش فک میکردم برم خونه مامانم حل دیگ همش حواسم اونجا بود هی بدتر میشدم شوهر اجازه نمی‌داد چون حق داشت امکانات انقد اونطرف نیس کم کم از فکرم خونه مامان دور کردم خداروشکر بهتر شدم باید حواست نندازی اونطرف یا اینکه اونجا بهتری

چکاب بده تیروئیدت چک کن
منم یه مدت اینطوری بودم

بهداشت ک میری بگو ب دکتر علائمت رو بفرستن مشاور

بگو دلم میگیره مادرشوهرت از کجا می‌فهمه کی میری

بنی چی نمیزارن بری

سوال های مرتبط