۲ پاسخ

خداقوت عزیزم

مادر بودن خیلی خوب آدمو سفت میکنه صبور میکنه ادم بیشتر دردکش بالا میره
ایشالله زود خوب بشه تولد دومش با کلی شادی بگیری

سوال های مرتبط

مامان گردو کوچولو مامان گردو کوچولو ۱۷ ماهگی
❤️یک سال گذشت ❤️
دقیقا پارسال همچین شبی حس عجیبی داشتم یه شادی یه غم یه ترس یه استرس ..
فکر میکردم از پسش برنمیام
فکر میکردم اشتباه کردم
الان یکساله که کنارمه و تازه فهمیدم زندگی یعنی چی
تازه فهمیدم عشق یعنی چی
اینکه یه نفر شبا کنارت بخوابه با صدای نفساش بخوابی
با صدای نفساش بیدار بشی
اینکه بهت بخنده 🙃
اینکه پشت سرت گریه کنه 😭
اینکه از ته دل حرص بگیرش گازت بگیره 😬
اینکه خوابش بیاد بهونتو بگیره 😴
اینکه یه بوس بکنه ازت باکلی آب دهن 😘😅
حتی اینکه بعضی شبا مریض باشه و تا صبح باید پرستاری ازش بکنی 🥱🥱
همه اینا قشنگترین روزای عمرت میشن 🥰🥰
و من چقدر خوشبختم کنار پسرم
الان که بخودم نگاه میکنم میفهمم خیلی تغییر کردم
صبور شدم
قوی شدم
تحمل درد برام بیشتر شده
الان اولویت زندگیم خودم نیستم پسرمه
بخاطرش ساعتها با عشق آشپزی میکنم
ساعتها باهاش بازی میکنم
دارم باهاش بچگی میکنم 😊😊
خداروشکر میکنم که کنارمه و تونستم از پسش بربیام
امسال سخت‌ترین سال عمرم
و قشنگترین سال عمرم بود که تجربه کردم
اونایی که مادرشدن با گوشت و خون می‌فهمن حرفمو
و امیدوارم اونایی که مادر نشدن خدا زودتر این بهشون ببخشه تا بفهمن مادری رو 🤲🤲🤲
تعریف از خودت نباشه ما مامانا خیلی قویم
خیلی خیلی خیلی قوی 🤱🤱🤱
بماند به یادگار از شب تولد عشقم 😍😍😍
مامان پسرا🙂 مامان پسرا🙂 ۱۲ ماهگی
امروز خودمو تو آینه دیدم به پیری و چروک پیشونیم پی بردم فهمیدم که بچم با ازیتاش کار خودشو باهام کرد روزی هزار بار ارزوی مرگ میکنم همش میگم ای کاش همین الان بمیرم از دست این بچه راحت بشم همش تو بغلمه یه لحظه روی زمین نمیمونه با هیچی بازی نمیکنه اینقدر غصه میخورم پیر و شکسته و لاغر شدم هرکی منو میبینه میگه چته چرا اینجوری شدی لاغر شدی اصلا نمیدونم این بچه چرا اینقدر ازیت میکنه همیشه با خودم میگم این عذابه الاهی بود فک کنم گناهی کردم که دارم اینجوری تاوان پس میدم صبح که میشه بچه تو بغلمه و وول میخوره و زور میزنه و ازیتم میکنه تا خود شب الانم که خابیده میتونم گوشی دستم بگیرم این پیامو پاک نمیکنم میخام تا همیشه بمونه و بهش نگاه کنم و یادم نره که چقدر دوران سختی دارم از روزی که متولد شده تا الان که نزدیک یک سالشه من دارم عذاب میکشم من یه بچه دیگه بزرگ کردم الان ۱۰ سالشه ولی اونقدر ازیتم نکرد شوهرم میگه انگار یه حیوان وحشی رو تو بغلم گرفتم هر لحظه میخاد در بره دستام درد میکنه کارم شده گریه گریه گریه این یک سال نشد من یه بار غذا بدون استرس بخورم همش سرپا و تند تند
مامان 👧🏻🧑🏻❤️ مامان 👧🏻🧑🏻❤️ ۱۴ ماهگی
دیگه واقعا این حجم از فشار و نمیتونم تحمل کنم
یک ساله بیخوابم این ماه رمضونم خیلی اذیت شدم با این حال که زود اذان میگه یه جور ضعف میکنم و از حال میرم جونی برام نمی‌مونه حالا این وسط بچه ها طوری شده که انگار هر لحظه می‌خوان خودکشی کنن خیلی کارای خطرناک میکنن موندم راه برن می‌خوام چیکار کنم الان همش اویزون منن یه مبل و دیوار و میگیرن یهو با سر میخورن زمین همش باید مواظبشون باشم 😓😫
بماند که دیروز دخترم با سر افتاد زمین درجا هم بالا آورد چقدر ترسیدیم و رفتیم بیمارستان امروزم پسرمم محکم پیشونیش خورد به میز یکم باد کرده امیدوارم فقط کبود نشه این وسطم باید خونه تمیز کنم و افطاری بزارم یعنی یه جوری استرس مهمون دارم که نگم فعلا کسی نیومده ولی امروز فرداس که بیان و خونمم ترکیده اصلا نمیرسونم تمیز کنم همین مواظب بچه ها باشم با این ضعف و بیحالی کسی هم نیست کمک حالم باشه همه درگیر کارای خودشونه
خانمایی که دوقلو دارین وضع من اینطوریه یا شما هم اینطوری هستید؟