۱۲ پاسخ

دقیقا دخترم منم همینطوری شده بی دلیل گریه می‌کنه خودشو میزنع زمین ..شبا یکساعت بی دلیل گریه می‌کنه جیغ میزنع تو خواب واقعا کنترلمو از دست میدم صدام می‌ره بالا کتکش میزنم هر چقدر میخام مهربون باشم بی اختیار صدام می‌ره بالا اعصابم خیلی ضعیف شده

تلاشم رو میکنم باز ولی انگار رو بچه من قفله روش ها

دقیقا پسر منم اینجوری شده کم اوردیم دیگه از دستش. خدانکنه بیرون ببریمش با بدبختی باید بیاریمش خونه

سرشو میکوبه زمین؟منم همینجوریه

طبیعه هست چون روانشناس ها میگن بچه ها لجبازترین سنشون بین ۲ تا ۳ سالگی هست اگه این دوران رو خوب پشت سر بزاری سال های بعد بهتر میشه
حتما دوره های والدگری رو شرکت کن چون خیلی کمک می‌کنه من خودم شرکت کردم خوب نشده این رفتارها ولی حداقل ۶۰ درصد بهتر شده

ولی بقیه رفتارش رو من چیزی رو نخوام بدم صدای گربه در میارم جوری که نفهمه من بودما بعد اون وسیله رو قایم میکنم میگم پیشی برذ صبر کن بابا اومدنی میگیم از پیشی بگیره بیاره باور میکنه برا مجکم کاری هم به شوهرم واقعنی زنگ میزنم میگم اینجوری شده پیش خود بچه اونم میگه باشع اومدنی ازش میگیرم تموم میشه انقد وسیله به اسم پیشی قایم کردم که دیگه پیشی عضوی از خونمون😂😂😂گاها هم خوراکی اینا میذارم جایی باز صدای گربه در میارم میگم عه پیشی برات خوراکی اورده میره برمیداره خوشحال میگه پیشی مرسی🤣🤣🤣

خب پوشکش باز کن دیگه

دیگه اون لحظه که لج کرده گریه میکنه که بازی جواب نمیده

بی محلی کردم جواب نمیده حواسشو پرت کردم جواب نمیده مهربونی کردم جواب نمیده

با مهربونی و بابازی بگو کلا بچه ها لج میکنن

گریه میکنه یا حواسشو پرت کن یا کلا محل نده خودش اروم میشه

هر چی بداخلاقی کنی بدتره مهربون شو مهربون میشه

سوال های مرتبط

مامان آرش مامان آرش ۲ سالگی
مامان شاهان مامان شاهان ۲ سالگی
خانوما بچه های شمام لجبازی زیاد میکنن؟🤕من دیگه کم افردم افسرده شدم از دست شاهان
دائم گریه میکنه چیزی میخاد فقط با گریه میگه میخاد بیدار بشه یه داستان داریم میخاد بره پستشویی یه داستان سره غذا یجور دیگه 😭
مثلا میگه مامان بیا باهام بازی کن میرم پیشش میشینم بعدش نمیزاره به اسباب بازی هاش دس بزنم گریه میکنه میگه دس نزن بلند میشم به کارام برسم گریه میکنه میگه بغلم کن
خیلی کم راه میره همش دوسداره بغل باشه
هفته قبل مشهد بودیم بیچارم کرد .. ماشاالله دیگه بزرگ شده من واقعا نمیتونم نگهش دارم..از طرفی مشکلات زندگی از یه طرفم غرغرای شاهان
قبلا اینطوری نبود الان چند ماهه اینطوری شده..مثلا امروز خاهرزاده شوهرم اومد پیشش باهاش بازی کنه اولش خیلی ذوق کرد ولی بعد چند دقیقا نزاشت به اسباب‌بازی هاش دس بزنه اونم ناراحت شد رفت..جیش داره میگه جیش دارم ولی دیگه انقدر میگه با بابا برم بعدش میگه نه مامان هی میاو میره جیش میکنه رو شلوارش
خدایا واقعا تحملم کم شده اعصابم ضعیف شده...
شبام نمیزاره درس بخابم تا صبح پاش تو دهنمه . واقعا ترسیدم از این همه بهونه گریو گریه الکی میگم یه دکتر ببرمش ببینم چشه
بخدا خیلیم بهش بها میدیم وقت میزاریم تا جایی که در توانمون باشه کم نمیزاریم ولی نمیدونم چکارش کنیم که از این حالت در بیاد
بعضی وقتا دیگه صبرم سر میاد یدونه میزنمش بعدش با چشمای پراشکش نگام میکنه قبلم آتیش میگیره.هی تحمل میکنم تحمل میکنم یهو مث آتشفشان فوران میکنم
توروخدا کسی تجربه ای دارع بگه چیکار کنم آروم بشه از این حالت در بیاد😞