۶ پاسخ

من استرس دارم بگیرم😐

وزن گیری و رشدش خوب شد؟که قشنگ مشخص باشه؟
چون دخترم خیلی. وزنش کمه دارم تز شیر میگیرم

شیرشو یک بار در روز کردم تا دو سه روز آیندم این یه بارو قطع میکنم ولی خودم خیلی غصه میخورم دوستدارم شیرش بدم همشم جیغ گریه ۵ صبحم بیداره

دختر من که هنوز شب تا صبح چند بار بیدار میشه هی آب میدم ..خیلی نق میزنه نزدیک یه ماهه گرفتمش

منم سر پسر اولم همین حسو داشتم
واقعا زندگیم تغییر کرد و خیلی بهتر شد مخصوصا خواب
ولی بازم سر این یکم استرس دارم که چجوری باید بگذره
ولی خب خیلی ناراحت کننده هم هس که دیگه جیجی نمیخورن🥲

منم گرفتم خداروشکر بهتر شده ،دختر منم همش میچسبید به من،اما شیر و خشک ومیدم

سوال های مرتبط

مامان آقا کارن مامان آقا کارن ۱ سالگی
سلام تجربه من در از شیر گرفتن
بچه من غذا و میوه خوب میخورد ولی شیر و برا تفریح میخورد فرقی نمیکرد سیره یا گرسنه یکسره به سینم میچسبید من اصلا جرات دراز کشیدن نداشتم چون مدام در حال مکیدن بود
بعد واکسن ۱۸ دیدم واقعا دیگه توان شیر دادن ندارم دندونام همه خراب شده کمر درد شدید داشتم اعصاب ضعیف و خراب
پس تصمیم گرفتم از شیر بگیرمش
روش تدریجی برا ما جواب نمیداد چون شیر شب و قطع نکرده بود روزام که مدام میخورد یه روز رو سینم ضربدری چسب برق زدم و گفتم ممه دیگه خراب شده اه شده خوراکی ها مختلف هم براش خریدم بیرونم و بازی هم‌بیشتر از بقیه روزا بود تقریبا ۴ ۵ روز یه وقتا بهونه می‌گرفت که با چیزای دیگه سرگرمش کردم خودمم که سینه درد وحشتناکی داشتم با قرص مسکن و کمپرس یخ کمی آروم میشدم بعد از تقریبا دو هفته جفتمون آروم شدیم الان خداروشکر میکنم و میگم ای کاش زودتر از شیر میگرفتم کمر دردم خوب شد انرژی بیشتری دارم کارنم غذا خوردن و میوه خوردنش بهتر بهترم شد🥰🤚
مامان 🍓شایلین🍓 مامان 🍓شایلین🍓 ۱ سالگی
سلام دوستای خوبم تجربه از شیر گرفتن شایلین:
شایلین از بدو تولد به انتخاب خودم شیرمادر میخورد و پستونک دهنیم نمی گرفت... و فقطم با شیر میخوابید
رفته رفته وابستگیش به شیرمادر بیشتر میشد و شبی چند بارم واسه شیر بیدار میشد و این اواخر حتی غذاها و میوه های مورد علاقشم نمیخورد
و از ۱۸ ماهگی دیگه هیچ وزنیم اضافه نکرده بود و تصمیمم این بود اواسط شهریور از شیر بگیرمش
یکشنبه گذشته نوبت چکاپ پیش دکترش داشت
دکترشم تصمیمونو واسه شیر گرفتن تایید کرد که تدریجی و از وعده های روز شروع کنیم
از دکتر که برگشتیم ساعت ۹ شب بود و آخرین باری که شایلین شیر خوره بود ۳ بعداظهر بود
دیدم بهونه ای واسه شیر نمیگیره کلی باهاش بازی کردیم و بهش غذا و میوه دادیم و ۱۱ شب شد و همچنان شیر نمیخواست
به همسرم گفتم راستش من خیلی حوصله روش تدریجی ندارم😩 چون هم زمانبره هم اواخر شیردهی بخاطر وابستگی شدددید شایلین به شیر بشددددت کلافه و عصبی شده بودم
تصمیم گرفتیم که دیگه از همون شب بطور کامل شیرشو قطع کنیم
و شایلینو گذاشتم رو پام و در عین ناباوری خوابش گرفت هم هم کلی بازی کرده بود و خسته بود هم با غذا و میوه سیر شده بود
همین که خوابش گرفت و گذاشتمش تو تختش بغضم تررررکید و با صدای بلند زدم زیر گریه خیلیییی خیلییییی دلتنگ و ناراحت شدم ...
خداروشکر خوابید تا ۵ صبح
بیدار که شد شیر میخواست و بهونه گیر شده بود و تو خواب غر میزد دیگه ۶ بیدار شدم و بهش صبحونه دادم که بخوابه باز بهونه شیرو داشت همسرمم گفت برو اتاق خودمون که نبینت من میخوابونمش و اونروزو مرخصی گرفت که کمک حالم باشه شایلینم خداروشکر خوابید تا ۱۰ بعدشم با باباش رفتن بیرون دو ساعتی و ظهرم باز رو پام گذاشتمش خوابید
یه بهونه هایی واسه شیر داشت اما خیلی گیر نمیداد