۳۵ پاسخ

عزیزم یه بار همین متنی که نوشتی رو بخون ببین نعمت هایی که خدا بهتون داده ناراحتی نداره کا
شما که میگی بدون آمپول سالم و سلامتن و از روز اول پیشتن و وزنشون خوبه
پس الان خوشحال باش که چند هفته زودتر جگرگوشه هاتو دیدی

عزیزم این حس ها برای تغییرات هورمونی بدنت هست اصلا سعی کن بهش توجه نکنی بچه هات خیلی هم عالی بدنیا اومدم تقریبا ۳۷هفته بودی که کامل هست مشکلی هم نداره
تازه به این فک کن اکثرااااا ۲قلو ها زودترراز اینا در میارن که مشکلی براشون بوجود نیاد

سعی کن احساس خوب به خودت بدی خوشحالللل باش بچه هات سالم و صحیح کنارت هستن

عزیزم باید آروم باشی وگرنه افسردگی بعد از زایمان می گری باید مواظب خودت باشی الان مهم خودتی واینکه نی نی هات الحمدالله سالم ن پس چرا عذاب وجدان می گیری

وایی عزیزم یادته همچیمون یکی بود تولدهاشونم یکی شدد🤩😍😍😍
منم کیسه آبم پاره شد
چرا عذاب وجدان میگیری منم خیلی ترسیدم و گفتم امپول ریه اینا نزدم یعنی چی میشه برن تو دستگاه من دق میکنم دکترم گفت کیسه اب پاره بشه یعنی بچه کامله و اماده بیرون اومدن و من بهت قول میدم یک ساعتم دستگاه نمیرن و هرچی گفت درست بود

عزیزم کلا اکثرا کسایی ک من دیدم دو قلو بودن تا 36 هفته زایمان کردن رحم نمیکشه چون سنگین میشن خیلی
بعدم خداروشکر وقتی همه چیشون اوکی بوده حتی وزنشون چرا خودتو عذاب میدی اونا الان بتو و روحیه تو بیشتر نیاز دارن تا تو شکمت با‌شن سعی کن یه مامان قوی و بانشاط باشی

وقتی صحیح و سالمن و شکرخدا مشکلی ندارن دیگ ناراحتیش واسه چیه عزیزم

عزیزم آروم باش مگه نمیگی بچه هات خوبن
خودتوعذاب ندا افسرده میشیااا.
خداحفظشوت کنه

عزیز برا چی حرص میخوری
فقط شکر کن
همسایه ی من کیسه آبش ۲۹ هفته و دو روز پاره شد، دو قلوهاش تو دستگاهن، تو کیسه نگهشون داشتن🥺 حتی تو شیشه هم نیستن
یک کیلو و سیصد بود وزنشون، باید یکماه بمونن تو دستگاه
طفلی همسایه مم آی سی یو بستری شد ، الان اومده خونه اما بچه هاش کنارش نیستن

بارداری دوقلویی سخت و پرریسک هست، مدام شکر خدا رو بکن که انقدر عالی برات پیش رفته همه چیز

تو افسردگی زایمان گرفتی بابا خداروشکر ک سالمن خدا هم برات نگه داره الان جوش نزن الان ک مامان پر انرژی میخان الآنو دریاب

عزیزم این حسها بخاطر هورموناته نگران نباش واحساس بدی نکن
صلوات بفرس شکرخدا رابجای بیار بهشون نگاه کن ببین خدا چقد بزرگ ....💙💙

پسراولی من ۳۲ هفته بدنیاامد باوزن ۱۳۰۰ 😀😀😀ماشالله الان اونقد شیرین زبونه میگه من بچه نیستم من بزرگترم🤣🤣

بچه های منم ۳۶ هفتم کامل شد بدنیا اومدن خب بچه های تو درشت بودن کیسه آبت پاره شده ربطی ب پیاده روی نداره من روز میشد کامل س ساعت پیاده روی میکردم دوقلوها بیشتر از ۳۶ هفته نگه نمی‌دارن میگن خطر داره عذاب وجدان برای چی وقتی بچه هات سالمن

عزیزم تو این برهه از زمان مادر فقط دنبال بهانس گریه کنه من چی بگم ۳۵هفته زایمان کردم بچم پنج روز دستگاه بود من یه شهر دیگه اون یه شهر دیگه اینقدر گریه میکردم که بچم پیشم نیست خداروشکر کن که بچهات پیشتن و دیگع ۳۷هفتع بودی نقطه امنی بودی

عزیزم بجا این حرفا خیلی خوشحال باش که بچه هات صحیح سلامت کنارت هستن بابت این موضوع خیلی خوشحال باش😍
البته اینا همه تاثیرات هورمونی بعد زایمانه جای نگرانی نیس🥲

این دیگ واقعا یه جور ناشکریه ،ما عادت کردیم حتی وقتی هم مشکلی وجود نداره خوشحال نباشیم ،من خاهرم یک ماه پیش تو ۳۲ هفته زایمان کرد اونم بخاطر تحرک زیاد خودش ،خیییییلی هم اذیت شد و استرس بچه هاشو کشید ولی الان میگ خدایا شکرت همین که چیزیشون نشده خستگی از تنم رفته ،برو خداتو شکر کن حالشو ببر

عزیزم این حسا طبیعیه بخاطر زایمانته سعی کن بیشتر از سه هفته تو این حال نمونی عزیزم. خداروشکر میکی بچه هاتم خوبن دیگه خیلیا تک قلوان هفته تو بدنیا میان میرن دستگاه ناراحت نباش توکار اشتباهی نکردی

الان داری حسرت وقتی تو شکمت بودن میخوری چار روز دیگه بگو روزای اولی باید بیشتر میرسیدم و نشستم حسرت خوردم

بچه های منم ۳۶هفته دنیا اومدن ده روز دستگاه بودن با بخیه چهار روز بیمارستان سرپا موندم خدارشکر کن دختر

وزنشون چقدر بود؟

خداروشکر عزیزم وزنشون چند بود

خوبه دیگه منی که چیزیم نبود دکترم 36هفته و6 روز عمل کرد

عزیزم شما یکم هورمونهات از تعادل خارج شده چیزی نیست درکت میکنم . خداروشکر که سالمن گلم خدارو هزار بار شکر کن

عزیزم این حست ب خاطر بهم‌ریختگی هورمونها هست میگذره منم‌مث تو بودم میگفتم کاش استراحت میکردم .
ناراحتی ندارع خداروشکر سالمن.

عزیزم اینم خاصیت مادر بودنه منم فشارخون و دفع پروتئین دارم دکتر گفته ۳۷هفته۵روز ختم بارداری میدم از الان عذاب وجدان دارم با اینکه همین الان که دارم تایپ میکنم سردرد دارم.

خداروشکر ک سالمن و همه‌چیز نرماله

عزیزم هیچ برگی از درخت نمیفته جز ب اجازه خدا اونا ک فرزنده خدا هستند تو فقط وسیله بودی

من که امروز36هفته دو روزم معاینه شدم سه سانتم و امشب میخوام برم پیاده روی طولانی تا فردا زایمان کنم ان شاءالله

خوبه عزیز وقتی همه چی خوب و نرماله استرس برا چی

باشه پیو قدمیان مبارک بیه گولم خوت ناراحت مکه گولم اوابکی افسردگی دگری چاک نابی وآله خوت مکه

وقتی سالمن و‌کنارتن چرا عذاب وجدان داری همه چی نرماله خب

وااا عزیزم چرا خودتونو عذاب میدین؟؟؟ حالشون که خداروشکر خوبه دیگه چی میخاین؟؟
طبیعی بودین یا سز؟

سلام عزیزم
مبارکت باشه اومدنشون
بدنیا اومدن چند کیلو بودن کوچولوهاتون؟

عزیزم دوقلو کلا توی ۳۶هفته بدنیا میاد
الان بچه من تو ۳۷و یک روز باید بدنیا بیاد ما اشتباهی نکردیم درضمن بچهات کامل بودن دیگه خداروشکر

اصلا ناراحتی نداره عزیزم مگه دسته تو بوده چرا این روزاتو با این فکرا خراب میکنی اخه

الان مگه پیش خودت نیستن؟؟؟ چرا عذاب وجدان داری دوقلو بودن خب دیگه حتما نمیشده بیشتر بمونن اذیت میشدن

عزیزم خداروشکر کن صحیح و سالم تو بغلتن

سوال های مرتبط

مامان دختری🤍✨ مامان دختری🤍✨ ۱ ماهگی
خوب اینم از تجربه زایمان طبیعی من با چند روز تاخیر 😁
وقت داشتم ولی تنبلیم اومد بیام بنویسم.

خوب من از دو هفته تقریبا قبل زایمانم دردای کاربن شروع شده بود تقریبا بیشتر وقتا درد پریودی داشتم که اذیتم میکرد ولی عادت کرده بودم بهش .من از ۳۵ هفته پیاده روی رو شروع کردم که به نظرم خیلی تاثیر داشت توی راحتی زایمانم😉
تقریبا هر روز پیاده روی میکردم بیشتر روزا روزی دو ساعت میشد
خیلی هم سخت بود چون بر نی نیم پایین بود و قشنگ فشار می آورد به مثانه😵‍💫 ولی وقتی به این فکر میکردم که روی زایمانم تاثیر داره توانمو جمع میکردم و تا جایی که می‌تونستم ادامه دادم.
هرشب درد پریودی رو داشتم تا اینکه شب آخر بازم همون دردا بود و خستگی پیاده روی اینم بگم من ورزش جدول و پله و چمپاتمه راه رفتن هم داشتم که بنظرم ایناهم خیلی تاثیر داشت🤌
صبح که پاشدم حس کردم دردم نسبت به روزای قبل بیشتره وقتی هم رفتم سرویس یه لک قهوه ایی دیدم که دلم ریخت فهمیدم جدی جدی انگار زایمانم نزدیکه 😄ولی بازم توجه نکردم با همسر جان بازم ساعت نو صبح پاشیدیم رفتیم پیاده روی که تلاشهای آخرم بزنم😅
خودم انقد اذیت بودم که دعا دعا میکردم که دیگه آخرش باشه ولی از یه طرف هم اصلا به زایمان نمیتونستم فکر کنم 😂🤦
صبح حدود چهل پنجاه دقیقه پیاده روی کردم که تو اون مدت بازم درد داشتم ولی کم
دیدم اینطور نمیشه هنوز اصلا معاینه نشدم بودم کنجکاو بودم ببینم چند سانتم به ماما همراهم پیام دادم و رفتم مطب معاینه کرد انقدی درد نداشت چون کامل شل گرفته بودم اینجا رفتار ماما هم خیلی مهم بود با مهربونی انجام داد و سعی می‌کرد حواس منو پرت کنه 🤭
گفت کلا یک سانتم سر بچه هم درشته سرشم کامل تو لگنه ولی دهانه رحمم کامل نرم نشده هنو🙃
مامان ابوالفضل مامان ابوالفضل ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
۳۹ هفته و ۵ روزم بود که به بیمارستان رفتم و چون علائم زایمان رو نداشتم و دکترم گفته بود اگه دردت گرفت که هیچی ولی اگه درد نگرفت برو این نامه رو به بخش زنان و زایمان نشون بده که بستریت کنن ،بلاخره بستری شدم هر چقدر هم که بهم آمپول فشار زدن تو بیمارستان دردم نگرفت دکتر خودش اومد گفت یکم دوز داروهارو ببرید بالا و پرستارای بخش هم بهم توصیه میکردن که شربت زعفران غلیظ بخورم که اونم جواب نداد کلا هیچ دردی نداشتم ولی با آمپول فشار به زور ۳ سانت شدم که دردام بعد از یک روز بستری شروع شد ولی اونقدری نبود که زایمان کنم چون سابقه فشار بالا رو هم داشتم دکترم اومد و خودش کیسه آبم رو پاره کرد و دردم از اون موقع به بعد شروع شد که به غلط کردن افتاده بودم و به دکترم گفتم که سزارینم کن گفت تا اینجا خوب پیش اومدی باید صبر کنیم که زودتر زایمان کنی از ساعت ۱ ظهر تا ساعت ۷:۳۰ درد کشیدم ولی ارزش داشت چون الان پسرکوچولوم بغلم و خداروشکر میکنم که صحیح و سالم تو بغلم دارمش ولی واقعا زایمان طبیعی درسته که یه روز درد داره ولی الان من هیچ دردی ندارم و میتونم خودم کارای خودم رو بکنم
مامان 👶علی👶 مامان 👶علی👶 روزهای ابتدایی تولد
مامان آدرین مامان آدرین ۱ ماهگی
شب قبل از زایمانم یه شام خیلی سبک مثل سوپ خوردم و بهم گفتن مایعات از ۱۲ شب به بعد هیچی نخورم و چون من لووتیروکسین می‌خوردم گفتن با حجم خیلی کمی آب قرصمو بخورم صبح ساعت ۵ رفتیم بیمارستان
بهم سرم زدن و فرم سلامت روانی و اطلاعات پدر مادر رو پر کردیم
با دستگاه ضربان قلب بچمو چک کردن که ضربانش پایین بود و خیلی نگرانم کرد که بعد دنیا اومدنش مشخص شد بند ناف یک دور دور گردنش و یک دور دور شکمش گیر کرده بوده
ساعت ۸:۳۰ دکترم اومد و منو بردن به سمت اتاق عمل
بیشتر از استرس ؛ ذوق داشتم از اینکه بچمو چند دقیقه دیگه میدیدم
وارد بخش اتاق عمل که شدم منو بردن یه اتاق به اسم اتاق استراحت حدود ۱۵ دقیقه اونجا دراز کشیده بودم بعد با ویلچر منو به سمت اتاق عمل بردن بعد از چک اولیه ضربان قلب و فشار خون و وصل کردن سوند پزشک بیهوشی اومد و آمپول اسپاینال رو به نخاع تزریق کرد
دردش وحشتناک بود فقط باید نفس عمیق بکشی و هرگز تکون نخوری بی حسی که وارد نخاع میشد همزمان درد وحشتناکی رو تو نخاع حس میکردم بلافاصله از نوک انگشت پاهام احساس گرما کردم تا رسید به کمرم
کم‌کم بیحس شدم و کاملا بی جون افتادم روی تخت در عرض ۵ دقیقه که دکترم اومد صدای گریه بچمو شنیدم
اصلا هیچی حس نکردم فقط تکون تکون می‌خوردم روی تخت
و یکم هم‌ حالت تهوع در حین عمل بهم دس داد بخاطر خونریزی بود که داشتم
پرستاری بود که تماما کنار من بود و ضربان و فشار و نبضمو چک‌میکرد و بهم گزارش میداد که الان در چه مرحله ای از عمل هستیم و چقدر از عملم مونده
نی نیم که دنیا اومد آوردن گذاشنش روی سینم و با صدای من بچم آروم شد و حس قشنگ بین مون رد و بدل شد اونجا بود که انگار از من یه آدم دیگه متولد شد😍
مامان نیکی✨️🐣 مامان نیکی✨️🐣 ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی/پارت اول

من ۳۸ هفته و ۱ روز کیسه آبم یهو پاره شد ساعت ۹ شب بستری شدم با دهانه رحم ۱ سانت و بدون درد
همه ماماها و ماماهمراهم میگفتن تو تا یک روز دیگه(۲۴ساعت) هم زایمان نمیکنی چون نه درد داری نه دهانه رحمت باز شده
همون اول هم دکتر شیفت معاینه کرد لگن‌مو خیلی راضی بود گفت لگنت عالیه برا طبیعی
خلاصه بستری شدم اولش درد نداشتم ماماها میگفتن باید آمپول فشار بزنی تا دردات شروع بشه ولی بعد نیم ساعت دردام شروع شد در کمال تعجب هر ده دقیقه!در حد یک دقیقه درد داشتم
در عرض نیم ساعت دردام شد هر چهار/پنج دقیقه مامایی که امپول فشار آورد بزنه گفتم هر ۴ دقیقه درد دارم کلا منصرف شد آمپولو برگردوند.اینجا حدودا ساعت ۱ و ۲ شب بود
دیگه دردام همون ۴ دقیقه بود ولی هم شدتش بیشتر شده بود هم تایم بیشتری طول می‌کشید.دوباره معاینه شدم رسیده بودم به ۵ ۶سانت(کرک و پر کل بچه‌های شیفت ریخته بود)خیلی شدت دردام زیاد بود که درخواست بی‌دردی کردم ساعت ۳ شب
بی‌دردی از دست گرفتم و سرعت پیشرفتم بیشتر شد و تحمل دردام راحت‌تر
اینجا دیگه کم کم احساس فشار هم میکردم هرچی جلو رفتم درد نداشتم احساس فشارم بیشتر می‌شد ساعت یه ربع به چهار دوباره معاینه شدم و گفتن فولی!!!حالا هر وقت احساس فشار کردی زور بزن اگه خوب زور بزنی ده دقیقه‌ای بچه به دنیا میاد
و راس ساعت ۴ نی‌نی رو گذاشتن روی شکمم!
کلللل پروسه زایمان من از ۱سانت تا ۱۰ سانت ۷ساعت طول کشید چیزی حدود ۱۷ ساعت کمتر از اونی که همه انتظارشو داشتن :)))

پ.ن:تاپینگ بعدی راز موفقیت رو میگم!😁
مامان دوقلوها مامان دوقلوها ۲ ماهگی
سلام مامانا میخوام از تجربه ی سزارینم بگم،، به نظر شخصی خودم که دوقلو بودم خیلی راضی بودم من خیلی بیخیال رفتم اتاق عمل آمپول از کمرم بهم زدن چند بار اول پاهام بی‌حس نمیشدن فکر کنم ۷،۸تا آمپول به کمرم زدن برا من که درد داشت و پاهام میلرزید و خیلی اون لحظه ترسیده بودم شاید یکی اصلا درد نداشته باشه براش و یکی اره به هر حال بدن هر کس متفاوت هست من وقتی شکمم رو باز کرده بودن قشنگ متوجه میشدم دارن لایه به لایه من فقط میگفتم وای کی به لایه ی ۷میرسه اصلا درد رو متوجه نمی‌شدم فقط آدم وقتی احساس کنه دارن شکمش رو میبرن ی جوری میشی دیگه بهم آرامش بخش زدن و درست یادم نیست و عمل به خوبی پیش رفت. اومدم بخش واقعا ساعت های اولیه خیلی زیاد درد داشتم فقط بهم شیاف میزدن و میگفتن باید تحمل کنی خیلی واقعا حالم بد بود مخصوصا منی که کم‌خونی مینور بودم با مسکن اینا چند ساعت بعدش دردام کمتر شد و قابل تحمل بود واقعا بلند شدن به قدری سخت بود انگار اولین بارم بود یاد گرفته بودم به هرحال با تمام سختیش ۲روز اول سخت بود و بعدش دیگه دردی نداشتم فقط دراز کشیده بودم تا ۶،۷روز که بعدش حالم خوب شد و تونستم بلند شم کارام رو انجام بدم درسته هنوز وقتی چندین ساعت و خیلی کار میکنم باز یکم جای عملم درد میکنه ولی دیگه میتونی بعد ۷روز به کارای شخصی خودت برسی یعنی میتونی تمام کار هم انجام بدی ولی استراحت باعث میشه زودتر خوب بشی و من دکترم مینا آزمون و بیمارستان کوثر بود واقعا خیلی زیاد راضی بودم از همه لحاظ خوب بودن و شما از تجربتون بگید.🙂🙃 راستی بچه هام هم ۳۷هفته ۲روز که دکترم تاریخ رو تایین کرده بود بچه هام دنیا اومدن و دستگاه خداروشکر نرفتن و دختر هستن هر دو