۶ پاسخ

عزیزم من برادرم یکی داشت دومی دوقلو شد ، با اینکه نگهداری از دوقلو خیلی سخته ولی همه توجهمون به اولی بود . مدام بی دلیل با دلیل براش هدیه می‌گرفتیم ، بیرون می‌بردیم اونم خیلی خوب باهاشون کنار اومد . الان اولی با دوقلوها ۲.۵ سال تفاوت سنی دارن خیلی با هم دوستن

پسر منم خیلی حساسه حتی عروسک رو بغل میکنیم میاد از دستمون میکشه میندازه اون ور من خودم قصد ندارم حالا حالا ها بیارم میخوام یه سنی باشه که یکم درکش بیشتر باشه و بهش توضیح بدم حس میکنم هنوز خیلی کوچیکه برای اینکه بخواد توجه رو با یکی دیگه شریک بشه😅

من ۱۰ سالم بود داداشم بدنیا اومد حسودی میکردم بهش چون من دردونه مامان بابام بودم یهو توجهشون رفت سمت داداشم هنوزم بعد ۲۶ سال داداشمو بیشتر دوس دارن بابام بهم محبت میکرد که حسودی نکنم بعدش برحمت خدا رفت دیگه منم ازدواج کردم محبتو از همسرم گرفتم بنظرم هرچی زودتر بچه دومو بیاری بچه اول چیزی سرش نمیشه حسودی کنه کنار میاد

سلام اصلا نگران این مساله نباشید که ممکنه اون اذیت بشه با خواهر یا برادر دیگش بستگی به رفتار خودتون داره اون که به دنیا بیاد تا ۱سالگی خیلی آشنایی با محیط اطراف نداره راحت میتونید به اون اولی محبت کنید بعد که درک وفهمش بالا رفت دیگه به یک میزان باید بهشون توجه کنید مثلا موقعه ای که میخواید به کوچیکه شیر بدید اون بزرگ رو بگید بشینه کنارتون نوازشش کنید بهش ابراز علاقه کنید

نگران نباشید شما خوب رفتار کنید همدیگه رو دوست خواهند داشت
کتاب بخونید براش در این زمینه

دختر من وقتی دومی اومد ۲ سال و چهار ماهش بود خیلی دوسش داشت تازه می‌گفت مامان گناه داره بغل من شیر بده من بغل نمی‌کردم کلا رو زمین بود تا حسادت نکنه ولی این دلش میسوخت می‌گفت تروخدا بغل کن😁

سوال های مرتبط

مامان 🩵کیانم🩵 مامان 🩵کیانم🩵 ۱ سالگی
خواهرا بیاین بگین من کار بدی کردم یا نه
مادرشوهر من همیشه دوست داره بچه به طرف اونا کشش پیدا کنه وقتی با شوهرم میبریمش پایین وقتی من میخوام بیام بالا و شوهرم هنوز نشسته پسرم که دنبالم میاد.مادرشوهرم به کیان میگه بگو برو بابام هست
بزار بره مامان جاااان و از این جور حرف ها
از حرف ها و اخلاقش خوشم نمیاد
یا بچه هنوز داره یک سری کلمات رو یاد میگی سریع میکشه به طرف خودش که ازه دیدی گفت فلان دیدی گفت بیسان
کفریم میکنه
بچم میکنه دایی بعد اون میگه نگا داره میگه سعید(برادرشوهرم)
دیروز رفتم خونشون در کماااال نارضایتی
چون بچم حوصلش سر میره یک سر بردمش
اونم داشت به پاهاش حنا می‌کشید پسرم با حالت سوالی رفت که بپرسه مثلا اینا چیه
سریع به پسرم گفت نگاااا مامانت پاهاش منو اوف کرده برو بزنش
اونم اومد محکم منو زد
از پسرم ناراحت نشدم از حرف مادرشوهرم خیلی عصبی شدم حالا که پسرم این کار رو کرده همچین بلند میخنده و قربون صدقه کیان میره که مثلا خوب کاری کرده
اونم که تشویق شده خوشش اومده هی تکرار میکنه کارشو
منم سریع بچمو برداشتم اومدم بالا
حالا امروز مادرشوهرم اومده بالا و من بقدری اعصابم خورد بود که محلش ندادم نیم ساعتی نشست دید محلش نمیدم بلند شد رفت
حالا من بدکاری کردم محل ندادم یا نه
تازه میخواست بره پسرم رو هم میخواست ببره که نذاشتم.دلم نمیخواد اینجوری تربیت بشه.
اینم بگم چیزایی که گفتم فقط چیزای ریزی بود که گفتم کلی دردسر دارم من با این ادم