خانما داشتیم با شوهرم میرفتیم بیرون توی پارکینگ پدر شوهرم بود دخترم تا دیدش،گریه کرد ک بره پیشش . بعد پدر شوهرم حالا میدونه ها که دختر من تا میبینتش گریه میکنه بره پیشش وایساده هی میگه چشه چشه چرا گریه میکنه خلاصه بغلش کرد رفت ما هم دیرمون شده بود .
برگشتن باز دخترم تو بغل من خواب بود باز تو حیاط داشتیم میرفتیم تو پارکینگ دخترم پاشد دیدش زد زیر گریه دراومده گفتن خواب بود یهو بیدار شد دراومده میگه شما چیکار ای بچه میکنید که اینجوری گریه میکنه هیچی نگفتم ناراحت شدم باز دراومده میگ نه واقعا چیکار میکنید ک اینجوری گریه میکنه و بچه رو بغل کرد .اومدیم تو پارکینگ شوهرم پریده ب من ک بابای من نمیشناسی شوخی میکنه چرا جلوش اخمتو میکنی توهم . چرا اینجوری برخورد میکنی خودمو کنترل کردم لامتا کام هیچی بهش نگفتم اومدم بالا . یک کلامم حرف نزدم جاموانداختم .
ولی خ ناراحت شدم از هردوشون آنقدری ک نفسم بالا نمیاد

۹ پاسخ

وا راست میگه شوهرت دیگه اگه جدی هم باشع نباید ناراحت بشین چی میشه مگه پدربزرگشه دوسش داره

امان از این یک جا زندگی کردنا که پیرمون میکنه

پدرشوهر منم ازاین تیکه ها میندازه ولی من دیگه اخلاقش دستم اومده واقعا در حد شوخیه و منم ب دل نمیگیرم در کل اگه واقعا فکر میکنی شوخی کرد اهمیت نده

ولش کنه اگ اخلاقشه مثلا بانمک بازی دراورده

ناراحتی نداره مهتاب جان باید میگفتی برا شما گریه میکنه

بگو تو زر نزن دیگه بشین سرجات بچه خودمه میخام بزنمش اصلا بتوچه😐😐وای دیگه پدرشوهرام فضولی میکنن واس ما بگو خودم کم بدبختی ندارم تو تیکه بارم میکنی

مردک نادون

ایییی منم خیلی دلم پره این مسرمنم جونش ب پدرشوهرمه

ببین بشین با همسرت ثحبت کن مخصوصا که یه حا زندگی می کنید. ما اول سر قرار گذاشتیم سر خانواده ها با هم درگبر نشیم. الان هگ اون کاری نداره به اینکه مانان من چی گف چبکار کرد. نه من.

نهایتا با ابنکه خیلی از مادر شوهرم متنفرم. ولی مدونم دخترمو از ته قلبش دوس داره نمیخاد اذیتش کنه. کارای اشتباهشو به دل نمیگیرم

سوال های مرتبط