سوال های مرتبط

مامان نلین💕✨ مامان نلین💕✨ ۹ ماهگی
مامان فاطمه 🩷 مامان فاطمه 🩷 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی ۲
یه ربع بعد ماما اومد گفت دراز بکش یه کم استراحت کن چند دقیقه بعد بریم تو وان دردت کمتر میشه فکر کنم قبل رفتن بهم آمپول فشار زد یه ربع نشد که به شوهرم گفتم ماما صدا کن زودتر بریم تو وان نمیتونم طاقت بیارم فکر میکردم آب گرم خیلی دردم کمتر کنه رفتم تو وان ولی به نظرم رو من که فایده نداشت ماما هم همزمان گاز میزد تو دهنم که اونم فایده نداشت دردم شده بود هر ۱ دقیقه یه بار ماما دوباره معاینه کرد گفت پنج سانت شدی دیگه اونجا شاکی شدم که من الان که پنج سانتم دارم از درد میمیرم چجوری پنج سانت دیگه تحمل کنم
دیه دراز کشیدم و دردم فاصله هاش کمتر میشد و شدید تر تا اون موقع اصلا داد نزده بودم همش دندونام فشار میدادم😅ولی دیگه درد یه جوری شده بود که انگار فقط با داد زدن آروم میشد منم دیگه با هر درد داد میزدم دیگه به التماس افتادم که یا منو ببرید سزارین یا خودتون بچه رو بیارید بیرون من خلاص بشم بنده خدا شوهرمم این رفتارای منو میدید بیشتر میترسید دیگه ماما اومد گفت یه خورده بیا رو توپ بالا پایین کن بهتر میشی الان شدی هفت هشت سانت دکترت هم الان دیگه میرسه
توپ هم فایده نداشت هر چی بالا پایین کردم انگار نه انگار دیگه به یه جایی رسید که حالت دستشویی داشتم ماما گفت زور نزن تا دکتر بیاد دیگه داره بچه به دنیا میاد دکتر اومد حدودا ساعت یازده بود معاینه کرد و گفت دیگه برو تو تخت زایمان
مامان 👑شاه پسر مامان 👑شاه پسر ۱ ماهگی
پارت دوم زایمان:
هنوز دردام شروع نشده بود و حالم خوب بود ساعت ۱ دکتر اومد دوباره‌ معاینه کرد و کیسه ابمو زد و رفت پاره شدن کیسه اب انگار ی آب داغی از مثل شیر آب میاد همش ازم آب میرفت به دکترم گفتم گفت خیلی خوبه دهانه رحمت باز میشه دوباره دکتر ساعت دو اومد معاینه کرد گفت شدی ۲ سانت بیا پایین ورزش کن اومدم پایین یکم ورزش کردم کم‌کم دردم گرفت تا ساعت حالم خوب بود دردام شدید نبود دوباره ماما اومد معاینه کرد گفت همون ۲ سانتی برو بالای تخت استراحت کن اگه درد داری برات گاز کاهش درد بیارم گفتم بیار اونو که استفاده کردم سرم گیج میرفت چشام سیاهی میرفت بی‌حال شدم دیگه نتونستم بیام پایین ورزش کنم هی دکتر میومد ماما میومد میگفت بیا پایین ورزش کن همه زاییدن رفتن تو موندی بیا پایین گفتم نمی تونم حالم خوب نیست
تا ساعت ۱۰ شب من روی تخت بودم و پایین نمیتونستم بیام دوباره ماما اومد معاینه کرد گفت ۳ سانتی ولی چون کیسه آبت پاره شده خطرناکه بیا پایین ورزش کن بزار باز بشه بچت خفه میشه ها گفتم نمی تونم برید بگید همسرم بیاد منو ببره نمیخوام طبیعی زایمان کنم گفت کجا بری دیگه هیچ بیمارستانی تورو پذیرش نمیکنه تو اینجا بستری شدی دهانه رحمتم ۳ سانت بازه همراهت کیه بگم بیاد گفتم خواهرمه گفت خواهرت نه از خانواده همسرت چون بچت در خطره باید با اونا حرف بزنم گفتم نمیدونم برو ببین کی هست من حالم بده بگو بیان منو ببرن
مامان آیهان مامان آیهان ۵ ماهگی
مامان جوجه رنگی🐣🐦 مامان جوجه رنگی🐣🐦 ۶ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۴

ماما ساعت ۸:۳۰ معاینم کرد و کیسه آبم رو زد و با دستش سعی میکرد آب رو خالی کنه که خیلی برام دردناک بود کلی هم ازم آب اومد ولی کلا ۵ دقیقه طول کشید
برام صبحونه آوردن باز اومدم پایین تا ورزش کنم ماما بهم خرما و آب پرتغال داد بخورم قندم نیوفته باز همین طور همون ورزش ها رو انجام دادم و نفس عمیق می‌کشیدم
ماما بهم گفت به دردات از یک تا ده چه نمره ای میدی گفتم ۵ زیاد درد نداشتم فک میکردم درد زایمان همین قدره 🤧😂
ساعت ۹ بود کم کم دردام داشت زیاد میشد به ماما گفتم به همسرم بگه بیاد پیشم رفتن صداش زدن وقتی اومد تو اتاق خیلی نگرانم بود و می‌گفت خوبی ؟
اینم بگم که همسرم تو بارداری بهم می‌گفت برو سزارین کن که کمتر درد بکشی منم انتخابم طبیعی بود چون مامانم هنوز بعد ۱۵ سال بعضی موقع ها زخم سزارینش عفونت می‌کنه چون هر بار که سزارین میکنن همون جا رو میبرن و میدوزن که باعث شده پوستش نازک بشه
منم با کلی تحقیق انتخابم طبیعی بود
کلا سه بار ماما با دستش هر چی آب بود خالی کرد باعث شد روند زایمان سریع تر بشه
مامان آقا حسین مامان آقا حسین ۶ ماهگی
پارت ۴ ساعت ۶ دوباره معاینه ام کرد گفت ۵ ۶ سانت شدی گفتم تروخدا تحمل ندارم یا من رو ببر سز یا آمپول بی دردی بزن یکم آروم بشه دردام گفت نه آمپول نمیشه بزنم بچه ضربان قلبش منظم نیست بزنیم ممکنه ضعیف بشه از ساعت ۶ هر نیم ساعت از اون معاینه وحشتناک ها می‌کرد میگفت میخوام کمک کنم زودتر باز بشی دردام همینجور بیشتر و بیشتر میشد که یه آمپول میزد وسط دردام از حال میرفتم دوباره که دردام شروع میشد پا میشدم میخواستم جیغ بزنم ماما همراهم میگفت نفس عمیق بکش سه تا بده تو بده بیرون با بدبختی نفس میکشیدم تهش یه جیغ میزدم😅 ساعت ۷ و نیم معاینه شدم شده بودم ۸ سانت یه ماما دیگه هم معاینه کرد گفت آره ۸ سانته زنگ زدن به دکتر گفتن بیا دکتر ۸ بود اومد اونم معاینه کرد گفت ۸ سانته بهم گاز دادن استنشاق کنم چون دیگه دردا داشت من رو میکشت حالا به جای نفس و جیغ وقتی دردام شروع میشد تند تند تو اون نفس می‌کشیدم که اشتباهم این بود زیاد توش نفس کشیدم که رفتم تو حالت اغما ماما صدام می‌کرد صداش رو می‌شنیدم نمیتونستم جواب بدم دیگه نمیدونم ساعت چند بود که ماما دکتر اومدن بالاسرم با فاصله نگاه میکردن میگفتن بچه اومده یعنی دیگه بدون که معاینه کنن معلوم بود گفتن بلند شو برو اتاق زایمان با اون دردم از جام بلند شدم با سرعت رفتم که یکم دردم آروم بشه رفتم رو تخت زایمان خوابیدم ماما همراهم اومد گفت پاهات رو بگیر تو دستات زور بده منم همون کار رو کردم اونم همزمان با من محکم رو شکمم دودستی اومد از اون طرف هم دکتر با قیچی برش داد یهو سبک شدم دیدم شکمم داغ شد نگاه کردم دیدم یه موجود سیاه رو شکممه قربونش برم بهترین حس دنیا بود یعنی تمام دردام رو شست برد🤩
مامان مامان علی 🥹🐣 مامان مامان علی 🥹🐣 ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۳
بیشترین درد درد پاهام بود اصلا نمیتونستم تحمل کنم دردش برای این بود که بچم داشت میومد پایین و کل لگنم درد میکرد
دردام بیشتر بیشتر می‌شد از شدت درد نمیدونستم ساعت چطور داره میگذره تو اتاق زایمان ۳ نفر بودیم ماما همراهم ساعت ۸ صبح اومد و معاینه کرد گفت ۵ سانتی و سر بچه هم حس میشه و من دردی داشتم که اصلا تحمل نمیشه دردش اصلا نمیدونی چه دردیه و هی می‌گرفت ول می‌کرد وقتی ول می‌کرد نمی وستم چطور خابم میبرد و یدفعه دردا شروع شدن اونای که باهم بودن تا ساعت ۱۰ زایمان کردن و من از ساعت ۱۰ دیگه دردام جوری شروع شد که انگار روی آتیش نشستم کل بدنم داغ بود و درد رو اصلا نمیتونستم تحمل کنم و حس میکردم پاهام دارن جر میخورن از درد و ماما همراهم برا یه چهار پایه کوچیک گزاشت گفت برو بالا بیا پایین و رفت کارای زایمان اون دوتا خانم رو انجام داد و من از درد نمیتونستم پاهام ببرم بالا ساعت ۱۱ شد که لختم کردن گزاشتن تو جکوزی آب گرم آب گرم یکم دردم رو کمتر می‌کرد تو جکوزی ۷ سانت رفتم و بهم گفت حالت دستشویی کردن بشین تو آب ولی جوری حس فشار به لگنم داشتم که حس میکردم دارم میرم
مامان کارن 🩵 مامان کارن 🩵 ۷ ماهگی
مامانا بلاخره می‌خوام تجربه زایمانم و بزارم
زایمان طبیعی
من چهل هفته تمام کردم که بخاطر اینکه حرکات بچه کم شده بود احتمال داشت مدفوع کنه منو بستری کردن ساعت ۱۰ شب من بستری شدم آن موقع ۳ سانت بودم من چون ماما خصوصی گرفته بودم اجازه میدادن همسرم هم بیاد پیشم همسرم آمد ماما برامون آهنگ گذاشت شمع و عود روشن کرد برق خاموش کردم از اتاق رفت بیرون آنقدر بوی خوبی گرفته بود اتاق اصلا دردا یادم نمی آمد 😂😂
تا ساعت ۳ شب همسرم پیشم بود بعد ماما گفت باید بره موقع که میخواست بره دلم میخواست گریه کنم 😂
ماما دوباره منو معاینه کرد گفت پنج سانتی و کیسه ابم و پاره کرد
من دردام شروع شد دردای غیر قابل تحمل آنقدر فکر می کردم الان میمیرم از درد ساعت پنج صبح معاینه کرد ۷ سانت بود که تو اون لحظه‌ دردام خیلی زیاد بود و حالت تهوع هم گرفته بودم که ظربان قلب بچه رفت رو ۹۰ آمدن بهم گاز بی دردی و اکسیژن وصل کردن و تا ساعت یه ربع۶ که شدم ۱۰ سانت و از ساعت یه ربع۶ تا یه ربع هفت همش زور میزدم و آخرش دیگه اصلا انرژی نداشتم که زور بزنم تا رفتن دستگاه بیارن ماما آنقدر شکم منو فشار داد که کارن من ساعت به ربع هفت به دنیا آمد چون پسر بجای اینکه با سر بیاد با صورت آمده بود سرش حالت گرفته بود یکم ترسناک شده بود که دکتر اون خودش خوب میشه و تا دو روز خوب شد
اینم از تجربه من همه رو یه جا نوشتم دیگه اگه سوالی داشتید بپرسید ؟
مامان دلاناکوچولو🤱🩷 مامان دلاناکوچولو🤱🩷 ۲ ماهگی
پارت دوم زایمان
ساعت شیش صبح بود رسیدم بیمارستان درب زایشگاه بسته بود آیفون زدیم باز کردن رفتم داخل ازم توضیح خواستن گفتن باید اول نوار قلب بدی خوابیدم رو تخت بچه به زور چند تا تکون خورد گفت نوار قلبت خوبه اومد گفت می‌خوام معاینه کنم خیلی ترسیدم چون معاینه لگن هم هنوز نرفته بودم هیچ تجربه ای نداشتم التماسش کردم آروم معاینه کنه به روم خندید گفت مطمئن باش هیچی نمی‌فهمی دستش رو قشنگ ژل زد معاینه کرد خدایی نفهمیدم گفت کاملا بسته ای ختی بچه تو لگنت نیست و شک می‌دونم کیسه ابت باشه ولی برا اطمینان آمنیو شور میزنم برات ... امنیو شور رو انجام داد مثبت شدم همونجا شروع کردم گریه کردن من نمی‌دونستم قرار چی بشه پرستار گفت من ماما همراهم اگر اوکی هستی ماما همراهت بشم قبول کردم گفت خیالت راحت با اپیدورال زایمانت رو آسون از سر میگذرونی خیالم راحت شد
قرار داد بسته شد من ساعت هفت رو تخت زایشگاه بودم اولین قرص زیر زبونی رو گذاشتن من تا دو ظهر شدم یک سانت چهار عصر ماما همراهم اومد قرص زیر زبونی بعدی رو گذاشتن شدم یک سانت و نیم شروع کردم ورزش با توپ ، راه رفتن پنگوئنی محکم ، راستی دو عصر دیگ کیسه آبم می‌ریخت رو ران پام ، معاینه کرد شدم دو سانت درد اومد سراغم می‌تونستم با نفس عمیق ردش کنم ۴۰ ثانیه درد می‌کشیدم ۱۵ ثانیه استراحت میداد ...چهار بار میون درد ها آوردم ماما همراه نقطه های دردم رو فشار میداد یکم بهتر میشدم ساعت شیش عصر شدم سه سانت ماما بخش اومد معاینه گفت سر بچه اصلا تو لگن نیست کیسه اب رو کاملا باید پاره کنیم کیسه اب رو زدن ی آب یخی ازم خارج شد اصلا گرم نبود حتی بو هم نمی‌داد ... سه سانت که شدم زنگ زدم دکتر بیهوشی برا اپیدورال بیاد پنج دقیقه بعد اومد معاینه کرد داد زد گفت کنسل کنید
مامان سانی کوچولو مامان سانی کوچولو ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
جمعه شب همش دستشویی داشتم یه پام تو دستشویی بود یکی تو خونه یکمی احساس دل درد داشتم ولی گفتم شاید درد کاذب باشه زیاد اهمیت ندادم ساعت ۶ صبح رفتم دستشویی دیدم ترشح خونی ازم خارج شد سریع اومدم رفتم حموم شیو کردم دیگه همش راه میرفتم تو خونه ورزش میکردم تا ساعت ۴ بعدازظهر
ساعت ۴ رفتم بیمارستان فشارمو گرفتن و معاینه کردن گفتن ۲ سانتی برو یه ان اس تی هم بده
رفتن ان اس تی بدم یه زنی داشت زایمان می‌کرد منم رو به رو اتاق زایمان بودم قشنگ دیدم چطور زایمان کرد و شر شر براش اشک می‌ریختم ان اس تی که تموم شد رفتم پیش دکتر گفت یک ساعت راه برو
یک ساعت پیاده رویی کردم و دوباره معاینه شدم گفت از دوسانت یه کمی بیشتر باز شدی ولی سه سانت نشده برو بگو همراهت برات پک بیمارستان بگیره بستری بشی دیگه بستری شدم دکتر اومد بهم ورزش داد و توپ داد دیگه ورزش میکردم و رو توپ حرکاتی رو که میگفت انجام میدادم تا سر بچه بیاد پایین تا ساعت ۱ شب با درد طبیعی خودم ۵ سانت باز شدم