مامانا با اینکه بارداریم سخت بوو یکم و زایمان سختییییی داشتم خیلی خیلی درد کشیدم اما دلم برا اون موقه ک گزاشتنش رو دلم تنگ شده انگار دنیارو بهم دادن دلم برا تکوناش تو شکمم تنگ شده برا بارداریم تنگ شده 🥲🥲 برا اون حس عجیب و غریب و شیرین شیر دادن🥲

دقیقا🥲خیلی روزای قشنگی بود و صد حیف زود گذشت و الانم که فسقلین داره زود میگذره

دقیقا منم واسه اون لحظه ها دلتنگم🥹🥹

کلا ما زنها به نوعی دیوانه هستیم، درد و رنج میکشیم بعد دلمون هم تنگ میشه واسه اون درد و رنج ها، عجیب موجوداتی هستیم به خدا😊

من بارداری راحتی داشتم
زایمانمم راحت بود خیلی سزارین بودم
بهترین روزام روز زایمانم و ده پونزده روز اول بعد از تولد بچم بود
خییییلی برام شیرین بود
واقعا کسی روز زایمانش میشه یا ده روز اولش اینا بهش حسودی میکنم
دوست دارم هر روز زایمان رو تجربه کنم 🥹🥹🥹

ولی منم برای بارداریم دلم تنگ شده درسته صبح تا شب حالت تهوع داشتم و بارداری سخت و زایمان وحشتناک اما همه تو بارداری حواسشون بهم بود...

الان ک بیشتر لذت داره بغلش کن بو ش کن ماچش ون غش غش بخنده لوس کنه خودشو

ولی من حسرت اون لحظه ی شیرینی که بچه رو میذارن رو دل مادر، تو دلم موند، هروقت یادم میاد بغضم میگیره😔

مگه الان شیر نمیدی؟