۱۵ پاسخ

دوست منم بچش ۷ ماهش بود که حامله شد اولاش می گفت سخته ولی الان بچه دومیش ۹ ماهشه دیگه سختیاش خیلی کمتر شده مطمئن باش میگذره سختیش فقط چند ماه اوله

واسه منم این اتفاق افتاده توی ۱۵سالگی حامله شدم بچم ۵ماهه شد مریض شدم رفتم دکتر سنگ کلیه داشتم سونو گفت حاملم اونم خدا داد فاصله سنی شون کم بود مثل دو قلو بزرگ شدن خدایی خدا صبرشم داد الان خانم شدن انشالله توام ابجی ب سلامتی ب دنیا بیاد صبرشم بهتون خدا بده

نگه دار عزیزم
حکمت خداست
گناه داره شاید خواسته امتحانت کنه
من یکی از اشناهامو میشناسم خواسته سقط کنه شب خواب دیده دور از جون بچه شما بچه بزرگش از کوه افتاده پایین صبح هم دقیقا همون اتفاق افتاده بود ولی هیچیش نشده بود
بچه رو نگه داشت الان بزرگ شده

خداقوت🥴

من الان یه پسر یکسال ۱۱ماهه دارم و یه پسر هفت ماهه سخته ولی خدا بهت انرژی وصبر میده منم خیلی گریه میکردم و اینقدر دارو خوردم که بندازم ولی نشد به هردکتری هم گفتم گفت ما قاتل نیستیم خلاصه ثمرش همین پسر هفت ماهم بودکاه الان با دنیا عوضش نمیکنم چبدون اون میمیرم انشاالله خدا بهت صبر تحمل میده ونمیفهمی کی بزرگ میشه

الان چون خیلی کوچیکه اینجور میگی درسته شرایطط خیلی سخته ولی تحمل کن توکل ب خدا ک همه چی ب وقف مرادت میشه و دوتا بچه هات میشن نور دلت اینم خدا خاسته پ بدون خدا چیزیو میده ب بندش ک توانی دربندع ش ببینه همش بخودت قوی بودن رو تلقین کن منم دوتا بچه شیر ب شیر دارم و واقعا سخته همین دوهفته قبل قرص اورژانسی خوردم تا پریود شدم ب مرز سکته رفتم خدا خودش کمکت کنه

من بودم نگه میداشتم

اگه کسی باشه مادر یا خواهری واقعا کمکت کنن خوبه . در کل درسته سخته ولی دیگه باهم بزرگ میشه انشالله از پسش بر بیای

هر چ از خدا بیاد خیره
نگران نباش عزیزم

فقط اینکه جلوگیریت با کاندوم بود یا ن؟

حکمت خدابوده عزیزم خودش هم تواناییشو بهت میده نگران نباش خودش تورو لایق دونسته دوباره مادربشی توروخدا فکراینکه بندازی نکن الان قلبش میزنه جون داره

قران بخون

نمیتونی صداشو پخش کن

پارک برو

عزیزم

حتما حتما مشاوره برو تا حال روحیت خوب بشه ترجیحا یه مشاور اسلامی تاحالت رو خوب کنه تابد
اون جنین الان همه حس هات رو میفهمه

میدونم چقدر سخته برات
میدونم چقدر فشار روته
اما به این فکر کن که خداحواسته مگه خدا بد میخواد؟

گناه داره نگهش دار کم کم عادت می کنی

چجوری باردارشدی؟؟

شما واقعا ۱۶ سالته.

سوال های مرتبط

مامان مهــدیار🐣💛 مامان مهــدیار🐣💛 ۷ ماهگی
بیاین از خاطره خوب و بد زایمانتون بگین
منکه درسته بهترین لحظه هر زنی لحظه تولد بچشه ولی من خیلی اذیت شدم و خاطره خوبی برام نشد
سه روز من درد داشتم و نمیدونستم درد زایمانه روز سوم شدید شد رفتم بیمارستان و تقریبا شیش سانت شده بودم و انصافا خیلی خوب پیشرفت کردمو یک ساعته فول شدم ولی دکتر شیفت تشخیص داد که نمیتونم طبیعی زایمان کنم و منو بردن سزارین بماند که بیمارستان و رو سرم گذاشتم از درد سزارینم چون خونریزی زیادی کردم و چون سه روز بود درد میکشیدم رحمم کش اومده بود کلی با دارو تونستن خوبم کنم و یه واحد خون گرفتم چون خیلی خونریزی حین عمل داشتم تا دوروزم منو نگه داشتن و خب درد سزارینم از یه طرف دیگه که خودتون بهتر میدونین چقدر بده من تا ده روز از درد گریه میکردم و بعد چهارده روز از زایمانم چون پسرم عفونت ادرار گرفت ده روزم بستری شد من با اون وضعم تو بیمارستان بودم و خدا میدونه چی به من گذششت در کل روزای اول خیلی حالم بد بود بماند که دیگران درک نمیکردن و همش خونمون میومدن و من نیاز به استراحت داشتم ولی نکردم و الان عوارضش و دارم میکشم 😔
شما هم بیان تعریف کنین سرگرم شین هم تجدید خاطره شه❤️
مامان پِسته🤰😎🧒🧿🫀 مامان پِسته🤰😎🧒🧿🫀 ۸ ماهگی
سلام به مامان های مهربون و خوش قلبم
با توجه به تایپیک قبلیم
پسرمم سرما خورده بود چهارشنبه هفته قبل بود بردمش دکتر دارو اینا داد که بهتر نشده بود دیروز بود بردمش دوباره دکتر که اسپری و دم یار داد تا استفاده کنه ان شاالله که خوب بشه
بعد اون جوش ها رو نشونش دادم گفتم می‌تونه حساسیت غذایی باشه؟؟؟
گفتش که حساسیت غذایی نیست عرق سوز و از گرما و اینا هستش
خودمم حدس میزدم که از حساسیت غذایی نباشه چون قبل هم از سوپ های که تو تایپیک هام عکسشو گذاشتم دادم مشکلی نبوده
خوب منم یه مامان اولی هستم به شدت ترسو
خیلی بچه رو میپوشونم چه تو خونه چه بیرون هنوز که هنوزه بخاری روشن میکنم
دکتر تا دید گفت زیاد میپوشونی ؟؟ گفتم آره
از طرفی هم پسر بچه هستش و گرمایی منم بخاری روشن میکردم و زیاد لباس تنش میکرد از طرفی بنا به شرایطی که تو تایپیک قبلی گفته بودم حمام نرفته بود زبون بسه کهیر زده بود
حمام رفت پوستش آب خورد خیلی بهتر شد
ان شاالله که خوب بشه بره از تنش
خوب که شد کلن از تنش رفت دوباره همون غذا ها رو بهش میدم ببینم از گرما هستش یا غذا با اینکه مطمئنم و میدونم از غذا نیست
چون قبلا هم داده بودم ولی از اونجایی که من ترسو هستم واسه خاطر جمع شدن باز امتحان میکنم 😅🥹
ببخشید که تو تایپیک قبلی نتونستم جواب همه رو بدم🥺🥺🥺🙈
مامان مهراد مامان مهراد ۷ ماهگی
درد و دل :)
من حدود شش سال پیش یه بچه سقط کردم ، البته ناخواسته ، بچمو می‌خواستم و بابتش خیلی خوشحال بودم ، شش هفته رفتم گفتن قلب نداره ، برو یه هفته دیگه بیا ، دوباره هفته بعد رفتم همون‌طور ، تا اینکه افتادم به لک بینی و خونریزی کم ، دکترم دارو داد گفت این بچه نمی مونه بخور بیافته ، ولی من باز دلم نیومد نخوردم داروهارو ، دوباره هفته بعدش رفتم سونو گفتش همون شش هفته مونده و اصلا رشد نکرده قلبم نداره ، دکترم گفت این بچه نمی مونه بمونه هم خیلی مشکل دار میشه ، خلاصه داروها نخوردم و فقط اومدم خونه یکی کار سنگین کردم و شربت زعفرون خوردم تا خودش افتاد و سقط شد ، گاهی که فکر میکنم خیلی حس بدی دارم میگم شاید نباید حتی اون شربت رو می‌خوردم تا زودتر بیافته ، با اینکه دکترا می‌گفتن همین الانم خون‌ریزی داری دیر یا زود سقط میشه بمونه برای بدن خودت عفونت میشه بازم یه جور حس بدی دارم هنوزم 🥲 خداروشکر میکنم که مهرادم الان صحیح و سالم بغلمه ولی هنوزم گاهی به باد بچه اولم اشک می ریزم