۱۰ پاسخ

چه هیکلیییی🤤🤤ماشالله
درسته عزیزم
ماشالله ب این اراده و پشت کار
خدا مادرت رو حفظ کنه عزیزم ❤️

عزیزم منم یک هفته اس که میرم سرکار
خیلی سخته 🫠ولی خب همینکه دخترم بزرگ بشه به مادرش افتخار میکنه که مستقله که بخاطرش داره تلاش میکنه دلم رو گرم میکنه

چ خانم باربی😅♥️
عزیزم الان شکم نداری

واسه همیناست که عاشقتممم
تلاش هاتو از نزدیک دیدم همیشه
قشنگترین ❤️

عزیزم میشه بپرسم شغلت چیه

منم انشالله بتونم خودمو جمع کنم 🥲یه کارایی برای خودم کنم از همه اهدافم فاصله گرفتم
انقدر این بچه نداشتنه برام حسرت شد ک نتونستم زندگی کنم کل زندگیمو ول کردم تا بهش برسم الانم انگار نمیتونم برگردم ب قبل
خدا هیچکسو تو این راه قرار نده و یهویی بهش نینی بده 🫠😞

موفق باشی مادرقوی. عریزم چطوری شکم نداری؟من شکمم جمع نمیشه

خیلی هم عالی
موفق باشی عزیز🌹

من خیلی زود ناامید میشم😭💔

ان شاالله همیشه موفق باشی

سوال های مرتبط

مامان جوجه جان مامان جوجه جان ۶ ماهگی
مامان ترمه مامان ترمه ۹ ماهگی
سلام مامانای مهربون و دلسوز
خواستم تجربه تنظیم خواب دخترمو باهاتون به اشتراک بذارم شاید مفید باشه واستون
دخترم از اونایی بود که تا چهله تا ۸ یا ۱۰ صبح یه تیکه بیدار بود خیلی تلاش میکردم نمیشددددد
ولی همون اصطلاح معروف از چهله ذر بیاد تنظیم میشه اتفاق افتاد یعنی هر زمان که قصد خواب داشتم از دو ساعت قبل چراغ و تلویزیون خاموش بهش شیر میدادم دیگه ۱۲الی ۲ خواب عمیق داشت تا ۵الی ۶ ساعت شیر و پوشک دوباره خواب
این پروسه رو رعایت کردم چون گفتن تنظیم خواب طلایی ۳ ماهگی هست،
ولی ایام نوروز دخترم سرماخورد بخاطر داروهاش توی تایمای مختلف بیدارش کردم و خوابش بهم ریخت .
بازم ادامه دادم به همون روش قبلی هر شب یکساعت میومد عقب تا امروز که یک هفته میشه رسید به ۱۲ شب خداروشکر
نه با بازی خسته اش کردم نه توی چرت های روز و شبش دخالت کردم گذاشتمش به حال خودش یه روزایی هم از حمام توی ساعت ۸ شب استفاده کردم خیلی موثر بود فقط ۲ساعت قبل خواب خاموشی و شیر همین
مامان دیانا مامان دیانا ۶ ماهگی
سلام مامانا یه سوال بی ربط دارم و ممنون میشم اگه جواب دادین..من مودتی مجبورم طبقه بالای خونه پددشوهر باشم که درب حیاط مجزا ندارم اوایل میگفتن نباید اشپزی کنی و با ما غذا بخور بچم ۳ ماه و نیمشه..میرفتم سر سفره بچه رو ازم میگرفتن در حال غذا خوردن خوردشون درازش میکرد به شکم روی پاهاش و تیکه های غذا از بالا میوفتاد روش یا دست چربی میخورد به لباساش..متنفر بودم از این کار جاشو میاوردم نزدیک خودم سریع مادرشوهرم بلندش میکرد
یه با یه دست میگرفتش روی پهلوش اونم حالت دمر بچه اذیت میشد خانوادا خودم تا حالا بدون اجازم هیچ کاری نکردن یا حنی توی حیتط نبردن این میخواس ببرش بیرون میگفت شیر خشکیه باخودم همه جا میبرمش..منم تصمیم گرفتم دیگه باهاشون غذا نخورم و هرچی بود ساده خودم بخورم و نزارم همچین کارایی با بچم بکنه..من یه چشمم سر فشار بارداری تا شد تاندونای دوتا دستم کشیده شدن سر مراقبت از بچم خیلی ضعیف و داغون شدم و غصه و حرص میخورم کسی با بچم اونطوری کنه من که مادرشم سر سفره اونجور نمیزارم یا حتی مادر خودم از این کارا نمیکنه..شیرخشک زیرانداز همه چی پایین بود که گاهی بگیرش و با این اوضاع همه رو برداشتم الانم قهر کرده و بلاکم کرده مادرش..
مامان نورچشمی🩷 مامان نورچشمی🩷 ۴ ماهگی
اینکه میگن هیچ کار خدا بی حکمت نیست واقعا درسته
مثلا من هیچی از بچه داری نمیدونستم دیگه چه برسه نوزاد نارس
کسی هم نمیتونه کنارم باشه
یکی از لطفایی که خدا بهم کرد این بود که بچم وقتی دنیا اومد تا ۱۰روز دستگاه بود
اونجا ماما و پرستارا مجبورت میکنن که ترساتو کنار بذاری
از طرفی چون تعداد بچه ها زیاده باید خودت بیشتر کارای نوزادتو انجام بدی
منی که هیچی بلد نبودم
یادمه یه روزپرستار وقتی میترسیدم دست و پای بچه گیر کنه وقتی میخوام از اون جعبه بیارمش بیرون بهم تشر زد و گفت خانوم آپلو که نمیخوای هوا کنی بچتو بیار بیرون
اونجا مجبور شدم از روز اول با وجود درد بالا سر بچم باشم هیچکس نه خودمو خودم
روز پنجم به خودم اومدم دیدم من ترسو بچمو زدم زیر بغلم خم شدم از تو کمد زیر دستگاه با یه دست دیگم دستمال برمیدارم
خلاصه که از همینجا میگم خدایا شکرت که ازم یه مادر مستقل ساختی بعد فرستادیم برم بیرون
الان به جرعت میتونم بگم همه چیزو تو اون ده روز یاد گرفتم
خدایا عاشقتم