۱۳ پاسخ

خدا قوت❤️🌱

من یاد روزهای بد خودم انداختی

عزیزمم😁😍

منم خیلی برام سخت گذشته چند ماه اما الان خداروشکر میکنم بابت نعمت بزرگش که بهم داده

آخی گل گفتی دقیقا میگذره یه لبخند جوجه هامون کل دردامون یادمون میبره

من سرکار میرفتم تو گرما و ترافیک میرسیدم خونه پاهام اینجوری ورم میکرد
بخاطر فشار خون icu بستری شدم چندبار
اصلا یادش میفتم حالم خیلی بد میشه😪
خداروشکر که گذشت

تصویر

من دخترم یکسال ۱۰ ماهش بود که پسرم به دنیا اومد ازبدقلقی ها حسادت های دخترم بگذریم پسرم رفلاکس داره تا سه ماه اصلا خاب نداشتیم بیکاری شوهرم همچنان اضافه شده بود واقعا خیلی شرایط سختی بود اما خدارو شکرر گذشت فقط باید صبرو تحمل داشته باشیم خوشی و ناراحتی پایدار نیست همش میگذره امیدوارم حال دلتون خوش باشه

من ک حتی لباسامم اندازم شده

الهی شکر که تنتون سالمه عزیزم واقعا باید فکر کرد همه چیز گذراست

وای عزیزم منم همش می گفتم این دردو نصیب هیچ کی نکنه الان که دارم میبینم میگم خدایا هزار بارشکریت که یه دخترخوشکیل وناز بهیم دادی

اخ اخ گفتی خواهر یاد روزای اول افتادم کمند کولیک داشت شبا تا صبح بیدار بود جیغ میکشید پاهام انقدر ورم کرده بود با کفشای شوهرم بیرون میرفتم واییی خدااا ۲۰ کیلو وزن اضافه کردم یعنی کمند تا اخر ۲ ماهگیش میگفتم دیگه بچه نمیارم بسهه الان فهمیدم همشون گذرا بود فقط باید صبور باشی

عزیزدلم آخییی😂♥️

ینی میشه منم کفشام اندازه شههه🤣🤣🤣

سوال های مرتبط

مامان نی نی مامان نی نی ۳ ماهگی
تا زمانی که اتفاق نیفتاده بود فکر نمی‌کردم انقد می‌تونه سخت باشه اما خوب این آخرین راه بود و من در خلسه درین حالت ممکنم...شوهرم پنجاه برام ریخته تا از این خونه برم و دویست باقیمانده رو یه هفته بعد می‌فرسته برام اما خوب گفته همین الان از این خونه برم بدون بچه ها الان بیرونه منم وسایلمو جمع کردم و دارم آخرین شیر رو به نوزاد سه ماهم میدم تمام امروز اشک ریختم تا زمانی که صددر صد نبود به عمق ماجرا پی نبرده بودم دوری از بچه هام و ندیدنشون پدرشون گفته تا پاتو از خونه بیرون گذاشتی دیگه حق دیدنشونو نداری دخترم امسال پیش می‌رفت دلم میخواست من کثیفشو آماده کنم اونو راهی کنم اما حیف و صد حیف که نشد چیزایی که حداقل تریم حق من بود ...الانم که نمی‌خوام برگردم زادگاه خودم چون بابام دیشب بهم صراحتا گفته نیا می‌خوام تو همین شهر فعلا تا یه هفته برم سمت طبرسی برای اجاره خونه از اون ببعدش هم خدا بزرگه برام دعا کنین اگه اینجا دوستان مشهدی هستن لطفا کمکم کنین که کجا برم برای اجاره کردن که روزانه اش قیمتش کم باشه...
مامان سپهر مامان سپهر ۴ ماهگی
تجربه ی ‌کولیک
خودم دستی دستی ارامش خوابمو از خودم و این بچه گرفتم.
یه ماه بود که مشکل کولیک به طور کامل از بین رفته بودم حتی اینافکول هم قطع کردم. بچم‌شبا ۱ میخوابید ۷ بیدار میشد شیر میخورد یه ساعت بیدار بود دوباره میخوابید تا ۱۱ یعنی من عشق کرده بودم اینقدر سرحال و قبراق بودم که نگو.
تا اینکه اینقدرررررر این بزرگترا اصرار که خودتو داری نابود میکنی این بچه هم که خوب شده رژیمتو بشکون و شروع کن همه چیز خوردن کم کم شیرت عادت کنه. من شیر و پنیر و میوه های تابستونی رو خیلی کم کم به رژیمم اضافه کردم. و الان دوباره برگشتم به پله اول😭😭😭
چه اشتباهی کردم. الان پسرم شبا خوابش سبکه میدام به خودش میپیچه هر یک ساعت یه بار با صدای جیغ های ناجورش و پیچیون شکمی اش از خواب بیدار میشم. سر درد شدید دارم خستم و ایکاش به خاطر دو تا لیوان شیر اون ارامشو از دست نمیدادم. شما نکنید این کارو تا بچه خوب شد سریع برنگردید به عادت قبلیتون. صبر کنید ۳ ۴ ماهش تموم بشه سیستم گوارشش تکمیل بشه بعد.
مامان دلارز مامان دلارز ۵ ماهگی
عصر مامان شوهرم ز زد که بچه رو بیارین دلم تنگ شده
منم گفتم ببره برم یه دوشی بگیرم
خلاصه برد و من یه چرت زدم و رفتم حموم و کارامو کردم رفتم دنبالش میبینم بردانشتن بردنش خونه عمش
بعد رفتم اونجا گفتم من نمیدونستم اومدین اینجا رفتم در خونتون
بعد گفت به شورهرم کفتن که اومدن
بعد رفتم بچه رو عمس داشت میخوابوند بقلش کردم پوشکش یک کیلو شده بود از جیش
گرفتم بردم عوضش کردم مادر شوهرم کفت یکبار عوضش کردیم منم خیلی عصبی شدم بچمم بدخواب شد زد زیر گریه
بعد رفتم تو اتاق بخوابونمش این کریه میکرد اومد مادرشوهرم اونجا انگار من نمیتونم نکهش دارم ایندنمیخابه خیلی خوابیده گفتم پس چرا شما داشتین میخابوندینش
میگف نمیدونم همینجوری عمش بقلش کرد اورد بچمم هی بد قلقی میکرد چاییمو نخورده پاشدم اومدم خیلی هصبی شده بودم این بچم منو دیده بود زده بود زیر گریه اپنام هی میگفتن این از عصر اصلا گریه نکرده
الان خیلی عصبی و‌ناراحتم
از یطرف میگم نکنه رفتارم زشت بود
فشارمم افتاده بود خیلی عصبی شده بودم از کاراشون