۹ پاسخ

والا همه همینن فقط تو نیستی دیگه به مرز جنون میرسونن خون به مغز نمیرسه، منم هی میگم دیگه نمیکنم بازم داد میزنم گاهی

همش تقصیر همین شوهرای عوضیه منم بشدت دختر آرومی بودم اصن کسی باهام حرف زدی حرف میزدم نزدی ساکت بودم از موقعی ک ازدواج کردم مشکل عصبی معده درد کلیه درد سردرد بداخلاق بیشتر موقع درحال گریه کردن همین دیشب تا خورده صبح گریه کردم چشام پوف کرده حالم بدجوره بده 😔 منم سر دخترم خیلی داد میزنم منم اصن مادر خوبی نیستم باعثشم شوهرمه چون خیلی اذیتم می‌کنه

هممون همینیم...

صبر ایوب نداریم که مغزه مگه چقدر میکشه

والا من از تو بدترم

الهی عزیزم این اتفاق برای خیلی هامون پیش اومده اشگالی نداره از این به بعد مواظب روان خودت باش خودتم بهم می‌ریزی

همون دادی که میزنی همش یاد میمیونه. همه بچها لجبازن داد میزنن جیغ میزنن. پاهاشون رو میکوبن زمین و میدونیم که اینم دوره داره و تموم میشه. سعی کن وقتی بچه لجباز شد کنارش بشینی اروم باهاش حرف بزنی بغلش کنی یکم قلقلکش بدی بازی کنی مطمعن باش یادش میره بعد ببین هرچیزی که خواست تو ارامش بهش بدی

منم امروز دارو نمیخورد چنان داد زدم به هق هق افتاد. پنج دیقه بعد رفتم بغلش کردم. معمولا داد نمیزنم ولی گاهی پیش میاد دیگع

والا بچه منم ایقد خونه بهم میریزه همش دعواش میکنم دلم میخواد خودم بکشم از دستش راحت شم خسته شدم دیگه ایقد جم کردم 😭😭

سوال های مرتبط

مامان آنیتا مامان آنیتا ۲ سالگی
هنوز نخابیدم و بیدارم،چقدر خودمو سر زنش کنم از این زندگی خسته کننده چرا واقعا ،دیگه کم آوردم از دست مرد لجن،خدایا نمی‌دونم چه کاری کردم که این مرد رو قسمت با من کردی،از زندگیم خسته شدم واقعا خیلی دردا تو دلم هست خیلی خیلی 🥺🥺شدم از سنگ شدم آهن تو این زندگی چرا همون دو سال نیم پیش طلاق نگرفتم منکه همه کارام کرده بودم چرا برگشتم مجدد که بچه بی گناه طفل معصوم بیاد تو این زندگی به خاطر بچم کوتاه بیام و چیزی نگم بشم دیوونه روانی عقدهای که از طرف شوهرم تو دلم هست بخام سر این طفل خالی کنم،خداااااااااااااااااااایااااااااااااااااا بفهم کم آوردم،عصبی شدم تو این زندگی چند سال همش سر این بچه خالی میکنم درسته کنترل میکنم ولی مجدد نمیتونم.شبی بچم آورد بالا آب پرید گلوش بعد استفراغ کرد من عصبی شدم لحظه که آورد بالا بهش گفتم آنی به خاطر همین کارات هست عصبی میشم جیغ میکشم بعد چند ثانیه تموم شد چهرم خب عصبی بود متوجه شده بود، دراز کشید بعد چند دقیقه صدایی شنیدم از زیر پتو نصف صورتش زیر پتو بود،بعد یه ۲۰دقیقه پتو رو کشیدم کنار از صورتش گفتم خفه نشه دیدم خدایا استفراغ کرده بوده چیزی نگفته بود تو همون استفراغ خوابیده😔😔😔وای که زدم زیر گریه تا همین الان خوابم نمیبره چقدر لعنت کردم خودمو،و به شوهرم گفتم ببین اشغال اینا اثرات تو هست رو مغز من تاثیر گذاشته که من رو بچه خالی کنم و حالا اینجوری بشه باید دندون درد رو بکشی بنداری،پوز خنده زد و خوابید،حالم از خودم بهم میخوره چقدر مادر بدی هستم و احمقی😔😔😔😔،تاریخ۱۴۰۴/۰۴/۰۴تلخ ترین خاطره