اول شوهرم پریود مغزی شد ، یک هفته الکی باهام دعوا میکرد غر میزد تو اون حین بچمم اسهال بود و بهونه گیر ، بعد خودم پریود شدم به بهونه پریود سه روز رفتم خونه بابام ، بعد این ویروسه رو گرفتم پدرم دراومد از بدن دردش ، رفتم سرم اینا زدم ، سه روز کامل تو خونه با ماسک بودم بچمو بوس نمیکردم و اینا که نگیره ، ولی گرفت ، یهو تب کرد ، تب شدید که با هیچی پایین نیومد ، مجبور شدیم ببریم بیمارستان ، سرم زدن تا اومد پایین ، بعد آنتی‌بیوتیک داد دکتر بهش که بچه من آنتی‌بیوتیک نمیسازه بهش ولی مجبور بودم بدم تا تبش قطع بشه ، خلاصه دو روز دادم که اسهال شدید شد و پاش به شدت سوخت ، دیگه دیروز روز هفتم آنتی‌بیوتیک رو قطع کردم بلکه اسهالشم قطع بشه وضعیت پاهاش افتضاهه ، تو این حین به شدت بهونه گیر و وابسته و چسبیده به من بود چون از سرم و اینام ترسیده ده بود ، بعد وقتی خودمو بچم مریض بودیم هیچ‌کمکی هم نداشتم چون مامان بابام درگیر کارای خواهرم بودن که متأسفانه نامزدیش به هم خورد و اینا ، اصلا حواسشون یه من نبود ، وقتم نداشتن در واقع
خلاصه این شد که تو دو هفته چهار کیلو کم کردم ، الانم تهوع و سرگیجه دائم دارم با دمیترون زندم
خیلییییی وزنم کم شده ، شوهرم خودش لاغره ، میگه خوب شدی تازه ، ولی خودم میدونم وضعیتم افتضاه شده و نمیدونم چیکار کنم ، بچمم از بعد این ماجراها دیگه جایی نمیمونه که بتونم برم دکتر ، حتی اجازه نمیده درست غذا بخورم ، همش داره بهونه میگیره و بغلمه ، غیر از جسمی ، از نظر روحی و ذهنی هم خیلیییییی خستم خیلی و واقعا نمیدونم چیکار کنم ، خونم خیلی به هم ریخته حتی نمیتونم یا نمیرسم مرتب کنم
دلم میخواد گریه کنم
احساس میکنم دارم خفه میشم همش

۱۳ پاسخ

عزیزم برو آمپول ضد تهوع بزن،بعدش زنجبیل دم کن با نبات یا عسل بخور برای تهوع عالی

شرایطتو قبلا تجربه کردم خیلییییی سخته من خودم اینجوریم که خونه کثیف باشه بیشتر اعصابم بهم میریزه اگه میتونی یه کارگر بگیر یه روز میاد مثل خونه تکونی برات تمیز کنه خونه رو اگر میتونید یه سفر حتی کوتاه برید یا هرروز بچتو ببر پارک تو جمع اولش مقاومت میکنه ولی کم کم وابستگی بیش از حدش بهتر میشه وقتی بازی میکنه خودش اصلا بهش چیزی نگو بزار تو حال خودش باشه اگه کسیو داری بعضی وقتا بزارش اونجا مغزت اروم میشه

به خودت بیا مادر خونه کسل و عصبی و مریض باشه هم شوهر حالش بده هم بچه واقعا من اینو تجربه کردم خودتم بهتر میشی.
نامزدی خواهرت چیشد بهم خورد دیگه تموم شد؟؟

حق داری عزیزم🫂❤️

یکمم که بهتر شد بخوابونش شبو خودتم حسابی بخواب یبارم نهایت یکمی ملاتونین بده ک شب کامل بخوابه قبلشم سیرش کن

منم تو این چن روز پدرم درومد مریض بودم.ببین پای پسرتو فقط زسنک اکساید ۲۶ درصد بزن با هیدرو کورتیزول فقط هیدرو کورتیزول چند روز هر ۸ ساعت بزن دیگه بعدش نزن چون کرتون داره و فقط در زمان زخمای شدید پا دکتر دخترم داد.تو حالت عادی هم نزن .با موپیروسین.دختر من یمدت جزغاله بودا پاهاش افتضاح یه ده روز اینارو زدم کم کم خوب شد

منم این ویروس رو گرفتم با این تفاوت با دوتاماسک و بدون هیچ خانواده و کسی حتی شوهرمم نبود و مردم و زنده شدم با دو تا بچه یکی یه حالم ازم نپرسید ۴ روز هیچی بجز چای نخوردم بچه هام کلی لاغر شدن...

سوپ درست کن مادرپسربخورین یکم جون بگیرین

به شوهرت بگومریضم حالم خوب نیست' بیادبچه رونگه داره توبرودکتربعدم پسرتوببرین دکتر
خونه روفعلابیخیال دکتربری سرم بزنی یکم سرحال میشی بچت خوابیدکم‌کم روزی نیم ساعت یک ساعت تمیزکنی تموم میشه
شوهرمن که حتی وقتی باردار بودم توکارخونه دست به سیاه سفیدنمیزد☹️توهیچ کدوم ازکارای خونه حتی پتوی خودشوصبحاجمع نمیکنه دیگه تربیت ننه هاشونه 😏چی میشه گفت
شمااگه همسرتون کمک میکنه باهم انجام بدین
توازپسش برمیایی مامان قوی

خیلی سخته عزیزم.خداکمکت کنه.اول از همه خوب استراحت کن .کارای خونه رو ولش کن .همیشه ی خدا این کار خونه هست .بعد هر مریضی سخت آدم وزن کم میکنه .به خودت و بچه ت حسابی برس و خودتونو تقویت کنید .

خیلی سخته درک میکنم مخصوصا وقتی چند وقت همش پشت سر هم درگیر بیماری باشیم حق داری خسته باشی ناراحت باشی خودتو در آغوش بگیر و حسابی درک احساس داشته باش با خودت و به خودت حق بده واینم بدون همینجوری نمی‌مونه و به خودت بگو اوضاع خوب میشه و همه چی درست میشه نگزان خونه نباش کم کم تمییزش میکنی

بعضی موقع ها خدا عقلو از مردا میگیره ، میفهممت چی میگی عزیزم

حق داری عزیزم💔

سوال های مرتبط

مامان گل پسر مامان گل پسر ۱۷ ماهگی
خب بزارید از امروزم بگم براتون
ساعت ۴ صبح تب کرد ، سریع استامینوفن دادم ، تا ساعت ۶ آب بازی اینا کرد تا تبش اومد پایین ، ۶ خوابید تا ۷ یهو وحشتناک داغ شد که باز بروفن دادم ، بعد خوابش برد تا ساعت ۱۰ دوباره خیلیییی داغ شد، شیاف زدم براش اثر نکرد همینطور میرفت بالا. ساعت ۱۲ بروفن دادم باز رفت بالا ۳۹/۵ رو رد کرد ، ۱۲:۳۰ رسوندیم درمونگاه که دوباره دو سی سی دیگه بروفن دادن و سریع سرم زدن براش ، بعد اومدیم خونه مامانم اینا به امید اینکه بابام کمکم نگه داره چون تنها کسیه که بچم خیلی دوسش داره و به همه ترجیحش میده که نبود ، بچمم چسبیده بود به من دائم شیر میخورد و گریه میکرد ، تبش قطع شده بود خدارو شکر ، آنتی‌بیوتیک داد دکتر بهش و گفت اگه باز تب اینجوری کرد باید سریع آزمایش بده ، خب حالا شب شد به امید اینکه میرم خونه یکم استراحت میکنم شوهرمم هست باز بچه با اون راحته رفتیم خونه ، که دیدم مادرشوهرم اینا کلی مهمون دارن که شب میمونن، و خب با یه عالمه بچه و سر صدا ( تو یه ساختمونیم و خیلی صدا میره میاد )
هیچی برگشتیم خونه مامانم اینا ، که مامانم اینام جایی رفتن بعد رفتن من چون نمیدونستن که برمیگردم ، الان تنها نشستم اینجا ، بچه رو پامه دارم دایم تکون میدم
و داغونم ، چرا داغونم؟ چون خودمم مریضم و حالم بده، و وسط مریضیم بچمم مریض شده ، خیلی وقته نخوابیدم درست ، تهوع دارم ، سر درد ، ضعف و سر گیجه
مامان ‌‌‌ایلیا مامان ‌‌‌ایلیا ۱ سالگی
روی صحبتم بیشتر با ماماناییه که تازه مادر شدن، مادرایی که مثل اون روزهای خودم حس می‌کنن توی یک باتلاق گیر افتادن و قرار نیست هیچ وقت از توش دربیان و هیچ کسی نه درکشون می‌کنه نه می‌تونه کمکی بهشون بکنه، مامانایی که با وجود این که جوری عاشق نوزادشونن که تا قبل از اون عاشق کس دیگه‌ای نبودن ولی خسته‌ن و بی‌نهایت احساس تنهایی می‌کنن، می‌خوام بگم خیلی از ماها این شرایط رو تجربه کردیم، حالا بعضی‌ها کمتر بعضی‌ها بیشتر، من خودم تا سه ماه اول فقططططط نشسته بودم داشتم بچه شیر میدادم چون شیرم کم بود و دائم زیر سینه بود پسرم و واقعا حتی حموم رفتن هم برام سخت بود چه برسه به کارای خونه و آشپزی، این در شرایطی بود که بارداریم هم برنامه ریزی شده نبود و درست تو شرایطی که من درگیر دفاع ارشدم و مقاله و شروع دکترا و این مسائل بودم پیش اومد، با این که هیچ وقت ناشکری نکردم بابتش ولی خییییلی خییییلی سخت گذشت، فکر می‌کردم دنیا دیگه برام تموم شده و همه اهداف و آرزوهامو باید ببوسم بذارم کنار، ولی اگر بخوام منصف باشم هر چی جلوتر رفت بیشتر تونستم به روتین زندگی خودم قبل از به دنیا اومدن بچه نزدیک شم،
ادامه تو کامنت
مامان Shaya مامان Shaya ۱ سالگی
سلام مامانا، خوبین؟
ما تو سفر تو یه شهر کوچیک بودیم که دخترم اسهال و استفراغ و تب گرفت، هم ویزیت آنلاین متخصص اطفال هم حضوری بردم پزشک عمومی هر دو گفتن این ویروس گوارشیه، دخترم خیلی بچه آرومیه ولی این چند روز انقدر گریه کرد و درد کشید که دلم کبابه، تب هم میکنه با استامینوفن هر ۴ ساعت تبش میاد پایین، ولی اشتهاش کامل بسته شده حتی آبم نمیخوره، فقط شیر میخوره هر دو سه ساعت ۱۲۰ تا شیر میدم، با اندسترون تقریبا تهوش قطع شده ولی اسهال همچنان هست، خیلی بیحاله، امروز خداروشکر گریه هاش کم شده ، فقط بیدار میشه یکم نق میزنه شیر و دارو میخوره و باز میخوابه،چقدر این بیماری طول میکشه ، به نظرتون دیگه چیکار کنم؟ بازم ببرم دکتر؟ دکترش فقط گرمیچر و پودر کیدی لاکت و شربت تهوع و استامینوفن تجویز کردن، البته اون دکتر عمومی آنتی بیوتیکم داد ولی متخصص گفت ویروسی آنتی بیوتیک نمیخواد، ندادیم، تک و توک سرفه هم میکنه، خیلی نگرانم چیکار کنم با همین روند خوب میشه؟
مامان نفس مامان نفس ۱ سالگی
خانوما سلام خوب هستید
میخواستم یه چیزی بپرسم ازتون
من با مادرشوهرم اینا که زندگی میکنم پدرشوهرم یچه های منو خیلی دوست داره از همین حالا داره به بچه های من میگه بزرگ که شدیم با خودم همه جا میبرمتون دامداری داره ظهر میره اونحا شبا هم اونحا میمونه به پسرم میگه یکم بزرگ شو با خودم میبرمت پیش خودم بمونی اونجا نمیدمت به اینا ولشون کن اینارو هم پدرت منم هم مادرت فقط یکم بزرگ شو

خیلی دلهره میگیرم از این حرفاش چون پسرمم بیرون خیلی دوست داره از همین حالا برا بیرون رفتن گریه می‌کنه خیلی میترسم وابسته خانواده شوهرم بشن هر دوتاشون دیگه نفهمن من مادرشونم میترسم به من وابسته نباشن و پسرم بره و اصلا نزدیک من نیاد از الان داره تو گوش بچه ها من میخونه که یکم بزرگ بشید همه چی در اختیارتون میزارم فقط پیش من باشید
نوه پسری هم یدونه داره که پسر منه همشون دخترن
دلهره شدیدی افتاده به جونم پسرم خیلی وابسته منه بیشتر از پدرش ولی میترسم بزرگ که شد بره طرف اونا و دیگه به من نزدیک نشه
پدرشوهرمم که عاشق پسره
۲ و سال نیم مونده تا خونمونو بدن بریم از این خونه ۷ ساله دارم باهاشون زندگی میکنم خودم نزاشتم بچه دار شم
میترسم بعد خونه دار شدنمون بچه هام خونه نیان همش بمونن اینجا
چیکار کنم این فکرا نیاد سراغم چیکار کنم اروم بگیرم 😭😭😭خیلی کلافم
مامان یارا مامان یارا ۱۶ ماهگی
سلام مامانا خوبین؟اومدم یکم درد و دل کنم باهاتون
حدودا سه هفته پیش بعد از عقب انداختن پریودم فهمیدم باردارم چون قصدشو نداشتیم و یهویی شده بود خیلی شوک زده شدم و امادگیشو نداشتم ولی خودمو قوی کردم گفتم که بلاخره نگهش میدارم و یجوری با یارا بزرگشون میکنیم با اینکه می‌دونم راه سختی در پیش دارم منتظر بودم که بشم ۶ هفته سونو بدم بدون هیچ دلیل و اتفاقی یه شب شروع کردم به لکه خون دیدن صبحش رفتم سونو گفتش که طبق پریود باید ۶ هفته باشی ولی طبق سونو ۴ هفته ای دوهفته سنش عقب تره و هنوز ضربان قلب نداره من با ناراحتی اومدم پیش دکترم گفت مجدد بتا بده که بتا دادم دیدم بله بتام از روزی که آزمایش دادم بالا نرفته و اصلا رشدی نداشته و خونریزی من خود به خود بیشتر و بیشتر شد و سقط شد بچم...امروز بعد یک هفته خونریزیم قطع شد...فقط الان به این پی بردم که اگر خدا بخواد برگی از روی درخت نمیفته تو اون دوهفته ای که فهمیدم باردارم خیلی غصه خوردم برای یارا که چجوری از شیر بگیرمش خیلی اذیت شد نمی‌دونم خدا دید الان از پسش برنمیام هدیه شو پس گرفت ...بازم حکمتتو شکر❤️
مامان قندک👶 مامان قندک👶 ۱ سالگی
بچه ها بیائین،دلم از غم داره میترکه،ی کم بهم روحیه بدین حالم خیلی بده
ی کم طولانیه، مرسی ک وقت میذارین میخونین

من با اینکه بچمو پاساژو بیرونو اینا میبرم ولی چون هوای آزاده مراقبشم هستم مریض نمیشه
پارسال پنج ماهش بود خواهرم بچش مریض بود ویروس داشته نگو در حدی ک نفس کم میاورد اسپری میزد، به ما نگفته بود مریضه فک میکردیم آلرژیه،بعد برا اینکه روز اول مهموناشو دعوت کنه و تمام، همه رو با هم دعوت کرد، پسر منم میگیره و‌چند روز بعد علائمش شروع شد خداروشکر بعد از چند روز حالش خوب شد خدا میدونه مریضیه اولش بود و من چون هنوز نوزاد بود میترسیدم
امسالم روز پنجم عید ک تازه استارت دیدوبازدید خورد بچه اون یکی خواهرم همش ابریزش بینی داشت گفت الرژیه، من دلم میسوخت میگفتم تورو خدا به بینیش کرم بزن خشک نشه و فلان(من چقد ساده ام ک باور کردم)
خلاصه اومدیم خونه و فرداش پسر منم آبریزش گرفت وقتی بهش گفتم به روی خودش نیاورد
اولش فک کردم ی سرماخوردگی ساده س، ولی پسرم دیروز مریضیش شدت گرفت و بردیم دکتر استفراغ میکرد
امروزم اسهال پنج بار
من مادر ندارم و تکو تنها بچمو بزرگ کردمو دست کسی ندادم یا کسی خونم نیومده ک بچمو نگه داره
بچه مریض میشه ها طبیعیه ولی اینکه اطرافیان آدم انقد بیخیال و بی فکرن آدمو دیوونه میکنه😠😞