۱۶ پاسخ

اضطراب جدایی داره گذاشتیش پیش خواهرتم دیگه همش یادشه فک میکنه نیستی
انقد باید در دسترسش باشی که اعتماد کنه پیششی
به خاطر جهش رشدی هم هست
دندونم هست
کلا بچه ها مدام تغییر وضعیت میدن
فقط صبرتو بیشتر کن
نسکافه بخور کافئینش ارومت میکنه

بچه ها وقتی میبینن مادر کلافست بیشتر میچسبن به ادم چون حس میکنن احسای مادر رو نگران میشن
چند روز نبودی حالا هم اذیتی دیگه بد تر

عزیزم قوی باش
دخترمن با اینکه ۱۸ماهگی رو رد کرده ولی همینطوریه مدام بهم چسبیدس آرزومه ک یکم باخودش بازی کنه من ب کارام برسم
باهاش بازی هایی انجام بده ک دوس داره
دخترمن از اینکه خودم باهاش بازی کنم و بیرون ببرمش خوشش میاد

فاطمه یه روزایی متاسفانه نحسی میوفته بهشون
نویارم همینه
و دقیقا همین امروز بود نحسیش
فکرکنم بالای ۱۰ بار کنترلمو از دست دادم و سرش داد زدم
برای هرچیزی لج کرد
برای هرچیزی نق زد
یکی دوساعته قبل اومدن باباشو با کارتون تونستم سرگرمش کنم
و خب میاد یه روزایی هم که به خودم میگم چه روز خوبی گذروندیم
چم بود من روزای دیگه انقد حرص میخوردم

سلام عزیزم نمیتونی بگی خواهرت دو سه روز بیاد پیشت تا حال خودت بهتر شه؟

بچه منم‌همینه کلا همین‌بود خیلی عصبی شدم‌همش داد میزنم‌ از خودم‌بدم‌میاد

من تجربه کردم هر وقت مجبور شدم بچه ازم دور باشه خونه مادرم یا مهد،بچه به شدت بداخلاق و عصبی و لجباز شد...
بخاطر همون مدت دوری از شماست.یکم که بگذره و کنارتون باشه حل میشه عزیزم

جهش رشدی و دندون....اوضاع منم همینه

اضطراب جدایی گرفته فکر میکنه قراره دوباره ازت دور بشه

جهش رشدی دارع

منم چن روز می فرستادمش خونه مامانم انداز یک ساعت یک ساعت و نیم
به شدت بهونه گیر شده بود
نمی دونم چرا
ولی چن روزه خودم کل تایم کنارشم احساس می کنم آروم تر شده


ولی نمی شه هم واقعا منم اثاث کشی دارم استراحت به کنار اینکه کنار مامانم باشه تو اثاث کشی هم خودش راحت تره هم من

منم چن روز می فرستادمش خونه مامانم انداز یک ساعت یک ساعت و نیم
به شدت بهونه گیر شده بود
نمی دونم چرا
ولی چن روزه خودم کل تایم کنارشم احساس می کنم آروم تر شده


ولی نمی شه هم واقعا منم اثاث کشی دارم استراحت به کنار اینکه کنار مامانم باشه تو اثاث کشی هم خودش راحت تره هم من

شاید داره دندون آسیاب درمیاره

خواهر تا بزرگ میشن همینن
خداروشگر سالمن
میگذره اینروزا
دلتنگ میشیم
بخدا من یک ماهه شبا نویان خواب نداره

روزاهم نق وجیغ

عزیزم تمام بچه ها حداقل تا هجده ماهگی همین داستان و دارن شاید دندون درمیاره شاید گرسنه میشه تشنه میشه.صبور باش تا یه مدت بیخیال زندگی عادی باید شد.

شایدم بخاطر دندون کلافه میش عزیزم

سوال های مرتبط

مامان امیر علی وآسنا مامان امیر علی وآسنا ۱۷ ماهگی
مامانا واقعا درمونده شدم من یه پسر دارم۵سالشه با خواست من یه بچه دیگه آوردیم که شد دخترم که یکسالو ۴ماهشه از روزی که باردار شدم تابه امروز هر بار مشکلی پیش اومد هر بار بچه گریه وبیقراری کرد شوهرم بامن دعوا کرد که من نمیخواستم تو خواستی حالا هم بکش بچمم بیش از حد بهانه گیر هست دائم دلش میخواد بغلم باشه وپیش هیچ کس نمیره خیلی حالم خرابه شبا نمیخوابه درحد ۳ساعت می‌خوابه بغیش همش گریه میکنه و باید ساکتش کنم اصلا خواب ندارم الانم که داره دندون در میاره بدتر شده به نظرتون یه ماه از این قطره هایی که برای خواب هست بخرم بدمش بخدا همشون اذیتم میکنن بخدا منم آدمم خسته میشم کم میارم نگید صبوری کن که به ولله کم آوردم

یکی نیست حتی شبا که خوابه فقط هی باید شیشه درست کنی نگهش داره تا من استراحت کنم
شوهرم امشب آنقدر غر زد که من خواب راحت ندارم سرم از صدای گریه هاش درد اومده میگه هم گریه میکنه سریع ساکتش کن ولی بخدا دیگه مخم هنگ کرده نمیدونم چیکار کمم
مامان mahlin_tayebi@ مامان mahlin_tayebi@ ۱۷ ماهگی
پارت دوم : تجربه ی این روزایی که ماهلین رو از شیرم جدا کردم ‼️‼️

شب اول واقعا بهمون سخت گذشت خیلی زیاد مثل دوره ای که نوزاد بود کولیک داشت و تاااا اذان گریه میکرد بود ولی منتها گریه ی مداوم نه بلکه لج و بهونه و گریه و نخوابیدن
و همش میومد میگفت شیر میگفتم زخم شدن فوفو شده گریه میکرد و میرفت بغل مامان و یکم اروم میشد و مثلا میرفت سراغ اسباب بازی و یه بهونه پیدا میکرد و لجو گریه تا ۶ صبح نخوابید و لج کرد و اگه مامانم نبود نمیتونستم تنهایی واقعا
خدا سایه اشو ۱۲۰ سال برام حفظ کنه من از همین تریبون دستشو میبوسم...
و واقعا دم همه ی کسایی که یه تنه و تنهایی و بدون کمکی این مرحله ی سخت رو گذروندن
امروز خیلی مظلوم بچه گفت فوفو شدی (زخم شده شیرت ) و نشون میده گفتم اره گفت ببشید 🥹🥲 یعنی جیگرم پاره شد
همینجوریش افسرده و خیلی زود گریه میکردم الان بدتر شدم...گوگل هم زده بودم نوشته بود بعد از اینکه بچه رو از شیر جدا کنی مادر ممکنه عصبی یا گریه زیاد کنه
ادامه پارت بعدی....
مامان گل پسر مامان گل پسر ۱ سالگی
اول شوهرم پریود مغزی شد ، یک هفته الکی باهام دعوا میکرد غر میزد تو اون حین بچمم اسهال بود و بهونه گیر ، بعد خودم پریود شدم به بهونه پریود سه روز رفتم خونه بابام ، بعد این ویروسه رو گرفتم پدرم دراومد از بدن دردش ، رفتم سرم اینا زدم ، سه روز کامل تو خونه با ماسک بودم بچمو بوس نمیکردم و اینا که نگیره ، ولی گرفت ، یهو تب کرد ، تب شدید که با هیچی پایین نیومد ، مجبور شدیم ببریم بیمارستان ، سرم زدن تا اومد پایین ، بعد آنتی‌بیوتیک داد دکتر بهش که بچه من آنتی‌بیوتیک نمیسازه بهش ولی مجبور بودم بدم تا تبش قطع بشه ، خلاصه دو روز دادم که اسهال شدید شد و پاش به شدت سوخت ، دیگه دیروز روز هفتم آنتی‌بیوتیک رو قطع کردم بلکه اسهالشم قطع بشه وضعیت پاهاش افتضاهه ، تو این حین به شدت بهونه گیر و وابسته و چسبیده به من بود چون از سرم و اینام ترسیده ده بود ، بعد وقتی خودمو بچم مریض بودیم هیچ‌کمکی هم نداشتم چون مامان بابام درگیر کارای خواهرم بودن که متأسفانه نامزدیش به هم خورد و اینا ، اصلا حواسشون یه من نبود ، وقتم نداشتن در واقع
خلاصه این شد که تو دو هفته چهار کیلو کم کردم ، الانم تهوع و سرگیجه دائم دارم با دمیترون زندم
خیلییییی وزنم کم شده ، شوهرم خودش لاغره ، میگه خوب شدی تازه ، ولی خودم میدونم وضعیتم افتضاه شده و نمیدونم چیکار کنم ، بچمم از بعد این ماجراها دیگه جایی نمیمونه که بتونم برم دکتر ، حتی اجازه نمیده درست غذا بخورم ، همش داره بهونه میگیره و بغلمه ، غیر از جسمی ، از نظر روحی و ذهنی هم خیلیییییی خستم خیلی و واقعا نمیدونم چیکار کنم ، خونم خیلی به هم ریخته حتی نمیتونم یا نمیرسم مرتب کنم
دلم میخواد گریه کنم
احساس میکنم دارم خفه میشم همش