۹ پاسخ

نه عزیزم پاهام حس داشت همه چی مثل قبل بود فقط دیگ درد نداشتی و این خیلی برام عجیب بود

چ ورزشهای داد خواهر میش بگی

مگه اپیدورال پاها بی حس نمیشه چجوری ورزش میکردی؟

هزینه اپیدورال چقدر بود؟

ولی من سوال کردم بیمارستانی که میخوان برم اپیدورال هرروز انجام نمیدن
فقط روزهای خاصی هست😞

اپیدورال باید خودت ازشون بخوای تا بزارن؟

کلا گفتی برسه به 6 و 7 بقیش خیلی سریع تر باز میشه
من توی دوتا زایمان هام همین جور بود

ماماهمرا چقد گرفت

تا کی اثر کرد اپیدورال

سوال های مرتبط

مامان ایلیاو ارمیا مامان ایلیاو ارمیا ۱ ماهگی
#پارت ۲
آمپول فشار که تزریق شد کم کم دردام ریز ریز شروع شد خفیف بود نوار قلب که تموم شد منو بردن تو اتاقم و دردام دیگه داشت لحظه‌ به لحظه بیشتر می‌شد اولش هر پنج دیقه در حد درد پریودی اومد ماما معاینه کرد گف سع سانت بازی پاشو راه برو و ورزش هارو شروع کن دیگه دردام ریتم گرفته بود و هر دو دیقه زیاد میشد ولی بازم قابل تحمل بود.شروع کردم ورزش های لگنی رک انجام دادن و راه رفتن خداروشکر نتیجه داد وزودی باز شدم دکتر گف چون بچت ریزس زودی به دنیا میاد ساعت سه و نیم دردام شدید شد معاینم کردن گفتن عالی پیش رفت کروی ۷ سانت بازی پاشو راه بزو ولی دیگه توانشو نداشتم دراز کشیده بودم و درد میکشیدم خلاصه ماما چند بار معاینه کرو ک بیشتر رحمم تحریک میشد و میگف حس زور داشتی بدون داری فول میشی ساعت ۴و نیم دردام خیلی خیلی شدید شد و من فول شدم و با دوسه بار زور زدن زیاد پسر خوشکلم با وزن سه کیلو به دنیا اومد. از هفته ۳۲ میگفتن وزنش خیلی کمه و مرتب لیدی میل مصرف می‌کردم خدارشکر وزنش نرمال بود و من بیخود این همه مدت رو استرس داشتم. بخیم یه کوچلو خوردم.خداروشکر زایمان خوبی داشتم و به خیر گذشت .انشالله قسمت همتون 😍😍
مامان جوجه طلایی🐣🩵 مامان جوجه طلایی🐣🩵 ۲ ماهگی
پارت ۴
دیگه دوروز بعد زردیش ۵ شد و مرخص کردیم و تو خونه با شیر دادن زیاد و خنک نگه داشتنش زردیش رو کنترل کردم رو ۷ و ۸ موند و کم کم داره کمتر میشه
در ادامه ی زایمان بگم که بخیه های من جذبی بود و پانسمانم ضد آب بود و جای پانسمان هی میسوخت و حالت تاول شده بود .تو همون رفت و آمدم به بیمارستان نشون ماما دادم و گفت به چسب پانسمان حساسیت کردی و چسب رو جدا کرد و خداروشکر مشکل از بخیه هام نبود
کلا ۱۰ سانت بخیه خوردم دقیقا بالای بیکینی
اگه برگردم عقب بازم سزارین رو انتخاب می‌کنم ولی حتما به هر طریقی شده اصرار میکنم که از اول بیهوشم کنن
من با خودم همه چی برده بودم هم واسه بچه هم خودم ولی تقریبا ۸۰ درصد استفاده نشد چون بیمارستان همه چی بهم داده بود (زیر انداز یکبار مصرف /شورت سرجیفیکس/پد بزرگ /مسواک و خمیر دندان /شانه/دمپایی/حوله/پوشک بچه /دستمال مرطوب /پتو/لباس بچه/دستمال کاغذی/شامپو سر و بدن )
بازم بستگی به بیمارستانی که میرید داره
من از وسایل بچه فقط فلاسک و پوار بینیش به کارم اومد بقیه رو همونطور برگردوندم
مامان هانیس✨🍓 مامان هانیس✨🍓 ۲ ماهگی
پارت۲تجربه زایمان طبیعی
۶صبح که بستری شدم۸صبح ماما کیسه آبمو زد دیگه دردام خیلیی شدید شدن جوری که موقعه درد داد میزدم همینطوری درد داشتم و هی شدید تر میشدن وسطاش پشیمون میشدم که چرا سزارین نکردم چون واقعا غیر قابل تحمل بود البته شاید واسه من اینطوری بوده یا آستانه تحمل درد من کم بوده باشه خلاصه همینطوری درد داشتم و هی ساعت به ساعت شدید تر میشدن ماما خصوصیم بهم ورزش میداد شیاف گل مغربی میزاشت واسم که روند زایمانم زودتر پیش بره ولی انگار خیال نداشت به دنیا بیاد ساعت۱۲رفتم رو تخت زایمان دیگه وسط دوتا درد هیچی متوجه نمیشدم ساعت۳بعدازظهر معاینم کرد گفت سرش کاملا تو لگنته و دارم موهاشو میبینم ساعت ۳و نیم بعدازظهر با سه تا زور خیلی قوی دختر نازم بدنیا اومد با وزن۲۹۰۰ و ۳۸هفته و ۳ روز و بدون بخیه و پارگی
مامانا من زایمان خیلی سختی داشتم و واقعا پشیمونم چرا سزارین نکردم زمان زایمانم و دردام خیلی طولانی بودن ولی واقعا ماما خصوصی کمکم کرد و راضیم از ماما
مامان امیرعلی جانم🧸 مامان امیرعلی جانم🧸 ۲ ماهگی
زایمان طبیعی پارت 2
هیچ دردی نداشتم ، بعد از یکساعت پذیرش چون تعداد خانومای باردار زیاد بود نوبتی رفتیم برای تشکیل پرونده و ان اس تی و امادگی های اولیه ، همونجا ماما منو معاینه کرد خیلی دردناک با فشار و فهمیدم که کاملا تحریکی بود ، گفت دو سانت بازی و لگنتم خوبه😦
تعجب کردم که دردی نداشتم همین که پاشدم خون و ترشح داشتم و دلم درد گرفت ، بعد رفتم توی اتاق ان اس تی ، و این میون ی خانومه توی راهرو کیسه آبش ترکید و با دهانه ی 8 سانت زایمان کرد ، صدای جیغ و فریادش واقعا منو ترسوند و ب گریه افتادم ، ب همسرم پیام دادم گفتم میترسم ، یهو اومدن و دیدن ک من همه چیو دیدم و شنیدم سریع منو بردن تو اتاق خودم
مامایی که مسئول من شده بود یه نصف قرص اورد فهمیدم قرص فشاره خوردم و ساعت 10/30 بهشون گفتم میخوام همسرم پیشم باشه ، درد داشتم اما خیلی خفیف و مثل پریودی ، همسرم کمکم میکرد تو اتاق راه برم ، روی توپ نشوندم ، تا 12 دردام کمی بیشتر شد رفتم توی حموم و از همسرم خواستم آب گرم پشت کمرم بگیره
ساعت نزدیکاری 1 ظهر بود و من کاملا متوجه انقباضا میشدم
به همسرم گفتم تایم بگیر ، فهمیدم پنج دقیقه یکبار انقباض دارم
ما بین دردا ، همسرم برام مداحی گذاشت ، قرآن میخوند
خودم سوره ی یاسین رو پخش کردم و با هم وقت رو میگذروندیم ، ساعت 1 و خورده ای بود دردام بیشتر شد اما بازم تحمل میکردم ازم خواستن روی تخت دراز بکشم تا ان اس تی وصل کنن این میون باز دکترم و ماما معاینه کردن و گفتن سه سانتی
مامان اقا سید حسین مامان اقا سید حسین ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی مو بخام در چند جمله بگم
فقط فقط خانوما ماما همراه بگیرید تو بارداری فعال باشید البته در صورتی که مجاز هستین
در حین دردا دم و بازدم انجام بدین
حتمااا از این شانه های سر تیز ببرید موقع دردا بزارید کف‌دست فشار بدین تمرکزتونو ببرید روی درد فشار دستتون عالیهههه این حرکت
من تا ۷ سانت این کارا رو انجام دادم به حرف ماما کردم
از ۷ تا ده سانت یه ربع طول کشید اصلا نمیتونم دردشو توصیف کنم ولی اینو بگم خدااا انقد بزرگه انقد کمک تون میکنه خودش نیرو شو میده بهتون
من تا ۷ سانت یه بارم جیغ نزدم درد داشتما ولی با همین کارایی که گفتم رد کردم دردارو
ولی از ۷تا ده واقعا دست خودم نبود اولش ناله بود موقع اومدن بچم جیغم در اومده بود فقطططططم باید زور بزنی دیگه تنفس جواب نیس اگر بتونی خوب زور بزنی پارگی خیلیییی کم میشه
خداروشکر من ۴ تا بخیه خوردم بیرونی داخل و نمیدونم
این تجربه زایمان طبیعی من بود
خدا الهی به همه اوناییی که میخان بچه این نعمت به این بزرگی و عطا کنه
برای زایمانم مامانا واقعااا استرس نداشتن خیلی کمک تون میکنه
ببینین چیزیه که باید اتفاق بیافته واقعا باید روحیه شو داشته باشید
ولی بخدا به درد نداشتن بعدش پاره نشدن شکم می ارزه
اگر فوبیا زایمان طبیعی دارید اصلااا سمتش نرید
ولی اگر یه ترسیه که فقط شنیدین از دور و بر برید کلاسای بارداری کلی ترس تون میریزه
مامان سه جوجه🐥 مامان سه جوجه🐥 ۱ ماهگی
رفتم خونه ورزش
با توپ و واکر مامانم حرکت اسکات رو میزدم
حرکت چمپاتمه و تا ۲ من مرتب ورزش میکردم و پیاده روی داشتم دردام منظم شده بودن
هر ده دقیقه ۳ تا درد خوب
عالی داشتم پیش میرفتم که خالم گفت بریم دیگه زایشگاه
ساعت ۲ و ۴۵ دقیقه من رسیدم و بستری شدم
گفتن که هنوز همون ۶ سانتم که خیلی خورد تو ذوقم
تلاشهام خیلی بیشتر بود
دیگه منو بردن تو اتاق یکی قبل از من کنارم زایمان کرد دردام داشت زیاد میشد ولی میگفتن جا دارم
تا که صدای قلب بچمو شنیدم خیلی داشت تند میشد
صداشون زدم میخاستن نترسم گفتن چیزی نیست چون داره میاد و قانعم میکردن ولی مگه من آروم میشدم اشکام سرازیر میشد 😂
یهو دیدم مامایی که دخترمو بدنیا آورد اومد انگار دنیارو بهم داده بودن
واقعا کاربلد بود
آمپول تزریق کرد و معاینه تحریکی رو شروع کرد تا ۷ رسیدم و فول شدم کم کم و دخترم با دستای پرمهر فروغ حمیداوی اگه اشتباه نگم فامیلشو ساعت ۴ بدنیا اومد 😍
ولی بغلم نزاشتن و بردنش تمیزش کنن و بقیه اقدامات و انجام بدن
فکر میکردم بخیه نمیخورم چون بچه سومه که گفت باید بزنم که جمع شی
بعد از دو ساعت ام ماساژ شکم و انتقالمون دادن به بخش و نی نیمو گذاشتن بغلم
برای هر قطره اشکی که ریختم پشیمون شدم و خدارو بخاطر وجود نازنینش خیلی شکر کردم 🥹😍
برای همه مامانای باردار و اقدامی هم خیلی خیلی دعا کردم
ادامه رو اگه دوست داشتین تایپیک بعدی رو بخونین ..
مامان آقا شاهان مامان آقا شاهان ۲ ماهگی
سلام خانم ها منم اومدم تجربه زایمان طبیعی رو بهتون بگم جمعه ساعت ۱۲ بود دیدم بچه انگاری میلرزه تو شکمم خیلی نگران دلواپس شدم رفتم بیمارستان آن اس تی بدم ک گفتن باید معاینه بشی رفتم معاینه شدم گفت خانم ۳ سانت باز شدی بدون هیچ درر و فشارم بخاطر استرس زیاد بالا بود ۱۴ بود اونام گفتن باید بستری شی و زایمان کنی تو هفته ۳۹ هفته ۲ روز رفتم بالا از ساعت ۳ تا ۵ درد نداشتم کم کم دردام شروع شد وای خیلی سخت بود بعد هی میومدن معاینه شدم ۶ سانت با درد فراوان میگفت ورزش کن منم ورزش کردم ی خانم مامایی ک خدا خیرش بده اومد کمکم کمرم ماساژ میداد دکترا گفتن ۶ سانتی همون خانم اومد بهم گفت ک دهانه رحمت باز باز بچه من احساس میکنم سرشو و ی دفعه دردام شدید شد پسر گلم بدنیا اومد ساعت ۱۱ پنجاه هفت دقیقه اون ک اومد تموم دردام از بین رفت و منتظر جفت اونم اومد خیلی قشنگ بخیه زدن در کل خیلی بهتر از زایمان سزارین بود درد زیادی هم نکشیدم ولی گذشت خداروشکر ایشالله همه بسلامتی فارغ بشن
مامان پناه کوچولو🐣 مامان پناه کوچولو🐣 ۲ ماهگی
پارت ۲ _زایمان طبیعی

دیگ اوردن دستگاه ان اس تی وصل کردن برا ضربان قلب جنین دیگ ساعت نزدیک سحر یود و ماماها رفتن برا سحری دیگ تا سحری کردن و اومدن و اینا شد ساعت ۴ ک ماماها جا ب جا شدن و چن تا ماما جدید اومدن دیگ ماما جدید اومد بالا سرم معاینه تحریکی انجام داد و خب درد ناک تر از معاینه ساده بود گف ۳ سانتی ساعتای ۴ ونیم زنگ بزن ماماهمراهت بیاد دیگ دستگاه و ازم جدا کرد و گف پاشو ورزش کن
دیگ از تخت اومدم پایین و شرو کردم ورزشایی ک ماماهمراهم بهم داده بود و شروع کردم اونجا هیچ کس بجز من ورزش نمیکرد همه داشتن رو تخت درد میکشیدن 😑تخت بعلیمم ک یجوری ناله میکرد ک من گرخیده بودم ۵ سانت بود اومدن براش اپیدورال زدن ولی بازم ناله میکرد و تا زمان فول شدنش کلی طول کشید دیگ ساعت ۴ونیم شد گفتم ب همسرم بگن زنگ بزنه ماماهمراهم بیاد و تا زمانی ک ماماهمراهم اومد من ورزش کردم و با تنفس دردامو مدیریت کردم و همش منتظر بودم ماماهمراهم سریع بیاد پیشم چون دردام بیشتر شده بودن و دیگ داشتم میترسیدم ک نکنه فول بشم و ماماهمراهم نرسه😬 دیگ ساعتای ۶ صبح شده بود و دکتر اومد تو زایشگاه همه رو چک میکرد و ب من ک رسید ب همون مامایی ک معاینه تحریکی برام انجام دادع بود گف براش امپول فشار تزریق کنین ک من ی لحظه ترسیدم ک خداروشکر ماماعه نجاتم داد و گف دردای خودش خوبه و دکترم گف پس نیازس نیس همون لحظه ماماهمراهم اومد ولی اون ماما همراهی ک باهاش قرارداد بسته بودم نبودن ماماهمراهم خانوم عادله حسینی بودن و چون تو تایم زایمان من سر ی زایمان دگ بودن دوستشون خانوم زهرا دیده بردل و فرستادن