سلام دوستان.ممنون میشم راهنمایی کنین.
مادرشوهر من خیلی دختر دوست داشته اما فقط پسر داره.
از وقتی من حامله شدم، میگه بچه رو دنیا بیار ما بزرگش میکنیم( کره گیری با توجه به شاغل بودن من)
خیلی وقتها با لحن بدی میگه.
واژه های مثل نی نی من، دختر من، رو اینقدر با لحن بدی میگه که واقعا ناراحت کننده هست.
یا مثلاً میگه به دنیا اومد به من بگه مامانی.
از طرفی خیلی دعوایی و ریاست طلبه.
منم تو کل این مدتی که با اینا آشنا شدم و عروسشونم سعی نکردم باهاش کل کل کنم و از زندگی خودم بمونم. حوصله وقت گذاشتن برای خاله زنک بازی ندارم.
شوهر من آدم خوبیه اما برای اینکه احترام بزرگتر نگه داره و بحث بالا نکشه خیلی وقتا تحمل می‌کنه.
امروز ب مادرش گفت ک خانمم ناراحت میشه.اینجوری نگو.
اما من اصلا خوشم نیومد. چون فکر می کنم که اون به هدفش رسید و بالاخره فهمید که منو ناراحت کرده.
و از طرفی بنظرم باید همسرم از طرف خودش می‌گفت ک بچه ماست.
تو مادربرگشی.
به نظرتون باید چیکار کرد؟

۱۷ پاسخ

😌ارامشتو حفظ کن .
همین ک شوهرتت پشتته بسه.

ولی من اجازه ندادم کسی حس ریاست نسبت ب بچه هام چ اولی چ اینی ک تو شکممه داشته باشن.مادرشوهر منم خیلی سعی داشت پسر منو از اول ب خودش بکشه،مخصوصا با مادرخودش.انگار دوتا مادرشوهر دارم.همیشه میگفتن این نوه ی پسریه و مال ماس(شوهرم تک پسره البته شوهرم خودش باهیچ کدوم از فامیلاش رفت و امد نداره و حتی باخواهراش.منم بخاطر رفتاراشون باهمه قطع رابطع کردم.بجز پدرشوهرمادرشوهرم باهیچکسشون رابطه نداریم.)
خلاصه ک من اجازه ندادم افسار زندگیم دستشون بیفته و بچم بشه بچه ی اونا.و الانم دیگ نمیتونن کاری کنن چون پسرم اصلا زیاد ازشون خوشش نمیاد.سعی کن توهم خودت اروم و با ملایمت بهش بفهمونی ک مادرمن عزیزمن،بچه رو من قراره بدنیا بیارم.من نمیتونم تصور کنم بچم پیش کسی دیگه بمونه چون خودم نمیتونم ازش دور باشم.
منم بارها گفته ک بذار بیاد پیش مابخوابه گفتم عمرا.چون نمیتونم بدون پسرم بخوابم.بااینکه ۱۰ سالشه..روراست و بدون دعوا بهش بگو عزیزم.خودتو زجر نده

به نظر من حالا که شاغلی اتفاقا از کمک مادرشوهرت حسابی بهره ببر و استفاده کن و در مقابل وقتایی که با بچتی انقدر مامان پایه و خوبی باش که همش بهانه‌ خودتو بگیره و دلش تورو بخواد. هرموقع هم مادرشوهرت میگه دختر من یا نینی من تو فقط صورتتو بریز بهم اما باهاش دهن به دهن نذار. انقدر اینو به شوهرت بگو تا شوهرت از دست مادرش شاکی بشه و یه روز خیلی جدی در نبود شما به مادرش بگه اگه اینطوری به حرفات ادامه بدی دیگه نمیذارم بچمون شمارو ببینه. منظورم اینه که شوهرت باهاش دعوا کنه نه شما. فقط شما اینجور وقتا اخم کن ولی چیزی به زبون نیار. باید بفهمه کارش چقدر زشته که جلوی دیگرانم این حرفارو به زبون نیاره. فقط به هیچ عنوان نذار بچت بهش بگه مامانی. چون تا آخر عمر دیگه همینجور صداش میزنه. بذار دهن بچت فقط بهش بگه مثلا عزیز یا مادربزرگ . یه کلمه‌ای که خیلی حس مادرانه‌ نده

مرسی از همگی
کنه بچه ها داستان ی کم فراتر از این حرف است.
این بنده خدا کلا ی مقدار مریض احواله.لول من و اون هم خیلی فرق داره.
کلا دوست داشت یکی عین‌خودش بود که باهاش کل کل کنه ک گیرش نیومد .
مثلاً تو اقوامشون چند نفر جدا شدن و بچه پیش مادرشوهر. بزرگ شده.
راسش با هر دخترمی که میگه حس میکنم دوست داره که ما هم مثل سرنوشت ی سری از اقوامشون بشیم.
اینقدر حسادت داره که از این کار خوشحال بشه.
وگرنه کی بدش میاد که حامی داشته باشه؟

سلام منم همین مشکل رو دارم و برعکس جنسیت مادر شوهر من پسر دوس داره و از میون ۴تا عروس یه دختر
فقط الان من بارداری دومم پسره
من بیشتر چیزایی که خودم نمیگم و نمیخوام بینمون خراب بشه یجوری ب خواهر شوهرم میگم کخ اون قانع ش کنه که متاسفانه شما خواهر شوهر ندارید
بنظر من اگه مادر شوهرت واقعا خانوم عاقل و فهمیده ای باشه باید بخاطر حرف پسرش دیگه بحث و تکرار نکنه ولی اگه دیدی دوباره میگه و از اینکه تو ناراحت بشی خوشحال میشه بهش. رک بگو که من زحمتش میکشم و ب دنیا میارم پس مامانش منم و الان هم زمان قدیم نیس هم بچه مادر داشته باشه هم دایه

مگه بده ذوق بچتون میکنه؟ حالا ب دنیا میاد میبینی ک چقدر ب کمکی نیاز داری..همینکه ده دیقه پیش مادربزرگشم باشه چقد کمکه بهت..

مادرشوهر من هر روز استوری میزارع منتظرتیم دختر نازم😐😐😐😐

سلام دوست عزیز اگه شوهرتون و گفته؟اون از روی دلسوزی و دوست داشتن زیادی این حرفو زده و حرفهایی از این قبیل ، اونموقع بیشتر باید ناراحت میشدی. پس همینکه شوهرتونم متوجه این قضیه شده خیلی عالیه بذار همیشه همینطوری پشتت باشه. حالا بذار یه مثالی از زندگی خانواده‌خودمو واست بگم. برادر من قبلا که تازه ازدواج کرده بود پسرش که بدنیا اومد همش ما کنارش بودیم انقدر کمک حال زنداداشم بودیم که برادرزادم فقط عمه جون سرزبونش بودیم تا پنج سالگیش کنار ما بود زمانیکه خونشونو عوض کردن و از پیش ما رفتن زنداداشم دوباره باردار شد. حالا که پسراولشون بزرگ شده اصلا و ابدا شبیه اون وقتایی نیست که کنار ما بودن بلکه کاملا وابسته پدرمادر خودشه و شبیه برادر کوچیکترش با ما رفتار میکنه. میخوام اینو بهت بگم که فکر نکنی اگه بچت تا وقتیکه کوچیکه زیاد بره پیش مادربزرگش دیگه وابسته‌اش میشه و این حرفا.

مگه چیز بدیه ؟اللن اگر خانواده خودت اینجوری بگن ناراحت میشی ؟ تازه ذوق هم میکنی که نوه شون دوست دارن 😅

ببین دنیا بیاد انقد بابت شاغل بودنت درگیری که التماس میکنی نگهش داره
بیخیال بابا بده نگهش داره
نوشه دیگه
مگه نمیگن بچه بادونه نوه مغز بادوم خب شیرینه براش

به منم این حرف ها رو میزنن ولی من خوشحال میشم که اینقدر پسر منو دوست دارن - خب حق داره پسر من ، پسر اونم هست پسر مامانمم هست و به جفتشون باید مامان بگه - به نظر من اینک شما ناراحت شدی پیشینه های دیگه ایی هم داره یعنی از قبل هم از رفتاراشون ناراحت بودی

شوهرت خوب گفته ک😐

دلت بخاد یکی کمک کنه تو بچه داری اما نه تو تربیتشا، شایدم خیلی حساس شدی

همه همینو میگن عزیزم گوش نده بهشون بچه به مادر نیازداره نه مادربزرگ .

رفت و امدتو کم کن ک اینقدر وابسته نشه و خودتم بعدن ب مشکل برنخوری

چه پر توقعه 😕
از طرفی هم شاید بخاطر اینه که دوسش داره نمیشه یه طرفه قضاوت کرد
آخر سر هم این بچه بدنیا بیاد مال خودته ده روزم خونه اونا باشه آخرشم میگه من میرم پیش مامانم خودتو زیاد درگیر این چیزا نکن
هر موقع اومد دنیا زیاد نزار تنها ببره خونشون خودت برو

اتفاقا بهتر شد همسرت گفت، انشالله از این به بعد رعایت کنه.
منم حس بد میگیرم ازم میپرسن دخترمون چطوره، دلم میخواد بگم این دختر منه!

سوال های مرتبط

مامان گل‌پسر‌‌و‌تودلی مامان گل‌پسر‌‌و‌تودلی هفته سی‌وهشتم بارداری
خانمایی که بچه سه سال و چند ماهه دارین یه لحظه میاین دارم روز های خیلی سختی رو میگذرونم ‌پسرم خیلی اخلاقش بد شده البته بد بود بد تر شده چند نمونه از رفتارشو میگم ببینین بچه های شما هم دارن اول اینکه یاد گرفته حرف زشت میزنه براش مهم نیست کسی هست یا نه همینکه عصبانی بشه حرف زشت میزنه و آدمو میزنه بخصوص منو میگه باید حرف فقط حرف من باشه هرچی میخوام بهم بدین بچه ها هم هر کاری من میگم بکنن بخصوص دختر عمش میگه هرچی من میگم باید اونجوری باشه مثلا دارن با بچه ها بازی میکنن دوتا مداد رنگی دست شونه هر کدوم یه رنگ میگه من هر کدومو خواستم باید بدین بهم اصلا به حرف نه من نه شوهرم توجه نمیکنه هر کار اشتباهی انجام بده هزار بار بگیم نکن بازم انجام میده بعدش معذرت خواهی میکنه اما دوباره بعد معذرت خواهی همون کارو انجام میده دام در حال جنب و جوشه با بچه های بزرگتر از خودش خوب بازی میکنه بچه ای باشه باهاش راه بیاد اما با بچه های کوچیکتر و بچه های تا پنج سال خیلی ناسازگاره همش بهونه میگیره شعرم دو سه تا بلده رنگ هارم بلده تا ده هم بلده بشماره البته منم زیاد باهاش کار نکردم به نظر شما پسرم مشکلی داره ؟خیلی‌نگرانم‌خیلی‌