سلام مادرای عزیز تورخدا اگ کسی تجربه ای داره یا چیزی میدونه جواب بده چون خیلی برام مهمه
پسرم دوسه روز دیگه ۲ماهش کامل میشه بد موقعی که زایمان کردم تا دو هفته همه چی اوکی بود شیر خودمو میخورد هر بار ک پوشکشو عوض میکردم حسابی خیس میکرد هربارم دفع داشت بد دو هفته یهو بیقراری هاش شروع شد کلا شبا نمیخوابید همش گریه میکرد بد دیگه از اون موقع سینمو وس میزد خودشو میکشید زور میزد نمیخورد بد مثلا ۲تا۳ ساعت گشنه میموند من میگفتم باکه سینمو بخوره تواین زمان ک گشنه میومد در حد۵ یا۶مک میزد دیگه نمیخورد بردمش دکتر اونجا دکتر گفت که تا ازش سونو وازمایش نگیرم چیزی نمینونم بگم سونو ازمایش ک همچن روز دادیم بردیم گفت ک کلیش ورم داره دارو داد گفت ک تا ۱۵روز دیگه بده بد بیار تا اون ۱۵زوز هم ک گذشت همون خیلی کم سینه میخورد ۴۰روزش ک شد باز بردبم دکتر گفت که وزنش کمه خیلی کم اضافه کرده مثلا تو ۴۰روز ۶۰۰گرم اضافه کرده بود باز یه یار دیگه همون دارو هارو داد بازم خوب نشد روز به روز بد تر شد گفت ک کمکی هم بدو یکی دوبار شیر خشکو خوب خورد بد دیگه سه چهار روز بود ک شیر نمیخورد یعنی نه سینه نه شیشه بعضی وقت ها نصف یه پیمونه رو میخورد دوسه روز با قطره چکون دادم دیدم بهتر نشد بردمش دکتر بیمارستان مطهری اونجا ک همه چیزو بهش گفتم وزنشو ک گرفت زود فرستادمون اورژانس اونجا گفت ک باید بستری بشه منم گفتم نه بد قبول نکردن گفتن مگه به اوه این بچه یه مشکلی داره دوسه روز بستری بود ازمایش هاش سالم بودن با سونوش که اوکی بود فقط بخدا اونجا عذابش میدادن طفل معصوم و دا شب ده بار میبردن رگ گیری برا سرم بخدا میگفتم الانه که چیزیش بشه از بس ک عذاب میدادن همه جاش سوراغ میکردن

۱۶ پاسخ

خواهر از اول شیر میخود

رفلاکس احتمال زیاد ببر متخصص گوارش اطفال

عزیزم دکتر گوارش اطفال ببر

عزیزم به احتمال زیاد رفلاکس داشته باشه ببر پیش متخصص خوبی .پرس وجو کن بیین کدوم دکتر خوبه ببری پیشش

بد امروز ک جمعه هست با رضایت خودم مرخصش کردیم چون نه سرم داشت نه دلیل شیر نخوردنش معلوم شد اوردیم خونه ولی بازم چیزی نمیخوره این چند روز از ناراحتی گریه دیگه پس افتادم موندم چیکار کنم خیلی غصه میخورم اخ بخاطر نخوردنش توی طول این دو ماه یه کسلو هم وزن نگرفته

عزیزم الهی ک خیییلی زود بهتربشه حتما حتما ببرفوق تخصص اطفال وگوارش احتمالا رفلاکس داره

آزمایش مدفوعم داده؟
نگاه ممکنه آلرژی به پروتیین گاوی داشته باشه .
پسر منم اینجور بود
اگر شیر خودتو میدی لبنیات و هر جیزی که از مشتقات گاو هست رو حذف کن ، اگرم شیر خشک میدی از هر شیری میدی مدل اچ آ رو بده .
اگر واقعا آلرژی داشته باشه یک هفته زمان میبره خوب بشه

الهی بگردم انشالله بهتر میشه نگران نباش

چشم نخورده بچه هر چیزی امکان هستش

مهوا گفتم با غذا بهتر میشه نشد که شد

مهوا دقیقا همینطوریه تا به الا همش درگیرشم باور کن تازه از بیمارستان آوردم گف بستری گفتم نه نمیخواد

اون کولیک داره فردا هم ببر کلینیک شمس طرفای صب فوق متخصص دارن نشون بدع پرونده شو هم ببر هرچی قرص داره ببر ببین دکتر چی میگه

رفلاکس نداره؟؟بچه خواهر شوهرم رفلاکس داش اصلا شیر نمی‌خورد تا دوسالگیش به زور بهش شیر میداد تا صبح واس شیر بیدار نمیشد روزام واسش کارتن میزاش با گوشی تا سرگرم شه بمونه زیر سینه.دکتر که بردن گفته بود معدش مشکل داره

چرا مرخص کردی با زضایت خودت بعد خدایی نکرده حالش بد بشه ببری نگه نمیذارن ت هیچ بیمارستان

الان چطوره عزیزم ورم کلیش خوب شد؟

الان چطوره؟

سوال های مرتبط

مامان دلوین🩷 مامان دلوین🩷 ۴ ماهگی
#پارت 2#
من اون شب توی بلوک زایمان بستری شدم وای نگم ک چقد بد بود فک کن کلی زن ک پاهاشو باز کرده بود و فقط جیغ میزدن من همون شب تا صبح نتونستم چشامو روی هم بزارم واقعا ترسیده بودم فقط گریه میکردم ولی واقعا وحشتناک بود حالا اومدن بهم امپول بتامتازون زدن برای ریه هاش ک برسه ولی بلاخره من اون شبو صبح کردم و شب دیگه رو بردنم بخش تا بازم امپولو بزنن چون باید سه تا شو یه شب میزدن سه تای دیگشو ی شب دیگه بلاخره زدنو خداروشکر وضعیت بچه خوب بودو دکتر ترخیصم کرد و قرار شد من هفته ای یکبار بیام سبزوار ک سنوی داپلر بدم و هفته ای دو بار ان اس تی ولی توی شهر خودمون بدم ک وقتی رسیدم به هفته ی 35 وقتی شنبه رفتم سبزوار تا سنو بدم دکتر گفت باید زایمان کنی چون هم اب دور جنین کمه هم سه هفتس بچه اصلا رشد نکرده ک اخرین سنوم ک همون روز بود بچه 1880 بود ک برام نامه سزارین و نامه بستری نوشت برای دوشنبه ک من میشدم دقیق 35 هفته 5 روز ک من رفتم خونه خودمو تا دوشنبه ک اماده شم ساک بچه رو بستمو اماده بودم تا دوشنبه زایمان کنم ولی بگم ک کلی استرس داشتم نگران ک بچه خیلی کوچولو نباشه یا خدای نکرده ریه هاش تشکیل نشه بره دستگاه حالا بماند ک شد روز یک شنبه و من شبش کلی استرس و ترس تا صبح اصلا خوابم نبود ک دکتر اول گفته بود ساعت 7 و نیم بیمارستان باش ولی باز روز قبل عمل زنگ زد گفت نه باید 6 اون جا باشی دیگع ما چون راهمونم دور بود از ساعت 3 صبح حرکت کردیم
مامان دلوین🩷 مامان دلوین🩷 ۴ ماهگی
سلام مامان خانوما روزتون بخیر
خب منم میخوام بعد از دو ماه تجربه زایمانمو بزارم فقط اینکه خیلی طولانیه و شاید سرتونو درد بیاره
تجربه زایمان سزارین #پارت 1#
خب من توی 28 هفته فشار خون گرفتم و دو شب توی بیمارستان بستری شدم و بعد از اون روز قرص شروع کردم ک بعد از بیمارستان بازم فشارم رفت بالا ک این دفع رفتم مطب ک قرصمو کرد دوتا وهمین جوری ادامه داشت تا 33 هفته ک قرصای من رسید ب 6 تا یه روز ک مراقبت داشتم و رفتم مطب دکترم همون روز باز فشارم رفت بالا و دکتر گفت من نمیدونم بهت ختم بارداری بدم یا بزارم تا هفته 37 بمونی برای همین گفت باید بری جای یه دکتر دیگه ک توی شهر دیگع بود و دو ساعت توی راه باید باشی من گفت حتما فردا صبح برو ما فرداش صبح راه افتادیم رفتیم و توی اون شهر برادر شوهرم زندگی میکنه ک ما صبح رفتیم خونه اون تا غروب ساعت 7 ک نوبتمون بود و رفتیم پیش دکتر و از شانس گند من همون موقع باز فشارم رفت بالا ک دکتر افتخاری گفت باید بری بیمارستان واسه ختم بارداری نمیدونین با شوهرمو مامانم چقد گریه کردم میترسیدم ک بچه نرسیده باشه درکل کلی ترسیده بود بلاخره رفتم خونه و یکی دو ساعت تو خونه بودیم و از غصه نمیدونستیم چیکار کنم و بلاخره ساعت 12 شب منو بردن تا بستری کنن حالا ما هم هیچی لباس واسه بچه نگرفته بودیم مثل قرار بود وقتی منو بستری کردن فرداش مامانمو شوهرم برن واسه خرید سیسمونی
مامان ماهلین مامان ماهلین ۳ ماهگی
سلام دوستان یه تجربه ای بگم بهتون
هر کی میگه فلان شیر خشک خوبه اینجوریه اونجوریه دلیل نمیشه ب معده بچتون سازگاری داشته باشه..
من بخاطر اینکه بچم اون اوایل خوب وزن نگرفته بود با شیر خودم و یه وقتایی اصلا شیر نداشتم مجبور شدم کمکی شیر خشک بدم
دکترش چند تا شیر خشک پیشنهاد داد ک اولی اپتامیل پرونوترا بود چون بچه زور میزد و با زوراش گریه میکرد گفتم بیام عوض کنم..
کلی اینجا و گوگل سرچ زدم رسیدم ب گیگوز ک سبک و..اونو ب بچم دادم بچه زور زدنش چند برابر شد دیگه ندادم دوباره کلی چک کردم رسیدم ب ببلاک کامفورت ک حتی نوشته واسه زور زدن بچه خوبه و تاثیر داره. اونو دادم تا بچه تموم کرد یهو داد زدن و گریه اش شروع شد انگار بچه هیچی نخورده هی تو همین اروم کردنا بچه یهو همرو بالا اورد(فکر کنم دل درد شده بود ک گریه میکرد بعد بالا آوردن یکم آرومتر شد) ک از سینه شیر دادم بعدش آروم شد
خلاصه اینکه رفتم دکتر گفت وقتی همون شیر ب بچه ساخته و بالا نیاورده چرا عوض میکنی.خلاصه اینکه رسیدم باز ب اولیه ک اپتامیل بود.جالب اینکه خیلیا از اپتامیل ناراضی بودن.
نتیجه گیری:بچها با هم متفاوتن همونجوری ک ما باهم متفاوتیم کلا باید تست بشه رو بچه ک ببینیم میسازه بهش یا نه.
مامان دلوین🩷 مامان دلوین🩷 ۴ ماهگی
#پارت 3#
وقتی رسیدیم بیمارستان رفتیم بلوک زایمان تا کارای بستری و انجام بدیم ک لباسای منو عوض کردنو فرستادن توی بخش و مامانم و شوهرم کارارو انجام میدادم منو بردن توی اتاق ک انژیوکت وصل کرد نو یه خانم دیگه هم بود ک تا وقت عمل کلی باهم حرف زدیم اون خانم ک بچه سومش بود ولی من بچه اولمو استرسم زیاد دیگه ساعت 6 دکتر شد ساعت 8 ک دکتر اومد و من اولین نفر رفتم واسه عمل راستی یادم رفت بگم من واسه این سزارین شدم ک بچم بریچ بود دیگع وقتی رفتم اتاق عمل پرستارا گفتن رفتی سنو ببینی بچه دور نخورده ک تا اون موقع دکتر اومد گفت بچه این خیلی ریزه و ای یو جاره نمیتونه دور بخوره دیگع خیال منم راحت شدو رفتم نشستم تا دکتر اماده شه حالا نمیدونم چرا حالت تهوع داشتم و بالا میاوردم ک رفتم روی تخت تا امادم کنن تا دکتر بیاد بعد ک نشستم یه پرستار اومد تا واسم سوند وصل کنه من شنیده بودم سوند خیلی اذیت میکنه بده ولی خوب اونقدرم بد نبود فقط همون موقع وصل کردن یکم میسوزه وقتی سوندو وصل کردن دکتر بیهوشی اومد تا امپول بی حسی رو بزنه امپولشم اونقدر درد نداره اونم یه سوزش کمی داره و زود تموم میشه وقتی دکتر امپولو زد بهم گفت پاهات داغ شد ک همون لحضه همچین پاهام داغ شد ک فک کردم ک روشون اب جوش ریختن بعد دکتر کمکم کرد ک دراز بکشم دراز ک کشیدم و پاهام بی حس شد دیگه سوند رو هم حس نمیکردم و راحت بودم چون اولش چندشم میشد دیگه سرمم زدن دستگاه فشارم وصل کردن و من اماده بودم تا دکتر بیاد
مامان نی نی مامان نی نی ۲ ماهگی
با اینکه خیلی خستم و از صبح بچه داری کردم ولی خوابم نمیبره از فکر و غم
زوز زایمانم.. بیمارستان بدرد نخور خصوصی! برای نفر کناریم 5 تا ادم راه داده بود اونم ن تو ساعت ملاقات.. از ده صبح تا 3 بعدار ظهر بلند بلند حرف میزدن منم یهو حالم بد شد فشارم شد 15 بهم حمله پنیک دست داد و داد زدم پرستارا اومدن بالای سرم هرکی ی چیزی چک میکرد خیلی ترسیده بودن... بعدش اتاقم عوض کردن ک پیش اینا نباشم از شانس من ی نفر همون شب سز اورژانسی شد اوردن اتاق اونم یه ریز صحبت میکردن با مادرش و پرستارشیردهی... و قبلشم کلی براش ملاقاتی راه دادن در صورتی که اصلا ساعت ملاقات نبود و من دوباره بهم حمله پنیک دس داد از سز و صدا... صبحش نمیگذاشتن مرخص شم با التماس زنگ زدم دکترم گفتم حالم بده تو بیمارستان میخوام برم خداخیرش بده گفت باشه... با درد شدید سزارین و ضعف شدید بیمارستان ترک کردیم.. تا 3 روز هی گریه میکردم بعدشم شیرم کم بود بچمم بابت زردی بردن بستری.. انقد حالم بد بود یک روزشو تونستم بالای سزش باشم... بعدم شیرم کم بوو و باحالم بد هروقت مک میزد تمام کمرم خالی میکرد و بدنمو شدید صعف میگرغت بهش شیشه میدادم و اونم شیرخشکی شد... الان هر روز گریه میکنم بابت خاطره بدی که برام اتقاق افتادَ😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭من همه تلاشم کروم خاطره خوبی از زایمان اتفاق بیوفته اما نشد الانم مث چی از زایمان برا همیشه میترسم
مامان عشق مامان عشق ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی (قسمت اول)
تاریخی که دکتر برای زایمان به من داده بود ۲۱ اسفند بود، نه قبلش و نه اون روز علائمی از زایمان نداشتم. هر روز پیاده روی و ورزش میکردم ولی خبری نبود.
روز دوشنبه در حالی که ۴۰ هفته و ۶ روز بودم، ترشح قهوه ای رنگ دیدم، یکبار صبح و یکبارم ظهر، به همین دلیل نگران شدم و رفتیم بیمارستان، دکتر معاینه کرد و همه چیز خداروشکر خوب بود ولی دهانه رحمم همچنان بسته بود‌‌. دکتر بهم گفت که بهتره اونشب بیمارستان بمونم تا تحت نظر باشم. در طول شب چند بار هم شرایط من و هم بچه رو چک کردن. فردا صبح دکتر بهم گفت اگه موافقم القا زایمان رو کم کم شروع کنن، بهش گفتم بهتر نیس که صبر کنیم تا چند روز دیگه شاید به طور طبیعی دردام شروع بشه، که گفت بعید میدونه البته میتونن صبر کنن ولی من باید بیمارستان میموندم تا تحت نظر باشم. راستش منم نمیخواستم ریسک کنم که یکوقت خدای نکرده شرایط بچه وخیم بشه و به حرف دکتر اعتماد کردم و با توکل به خدا القا زایمان رو صبح سه شنبه شروع کردند. روشی که استفاده کردن، یک وسیله ای که سرش بالون طور بود رو وارد واژن و رحم کردن و اونجا بازش کردن تا به صورت مکانیکی دهانه رحم باز بشه. یکساعت بعد از به کار گذاشتن بالون، انقباضات من شروع شد، شدتش از ۱۰، حدود ۷ بود، منظم بودن ولی طولانی نبودن‌‌. حدود ۶ ساعت این انقباضات رو داشتم ولی یکباره قطع شد،دکتر معاینه کرد و گفت که حدود سه سانت باز شدم و تا فردا منتظر میمونیم که ببینیم چطور پیش میره. تا فرداش من انقباضی نداشتم و وقتی دکتر معاینه کرد همون سه سانت بودم، دکتر بالون رو در آورد و قرص تجویز کرد که دردام شروع بشه، که هر دوساعت باید میخوردم، از صبح تا غروب ۵ باری قرص خوردم ولی بازم دردی نداشتم.