۷ پاسخ

شایدازاول اینجوری باهاش رفتارکردین عادت کرده البته پسرمنم تامیخوره زمین صدبارمیگه تاقربون صدقش نریم ول کن نیست

پسره دیگه،واسه مامانش خودشو لوس میکنه،اما پیش بقیه همش میگه من قوی و بزرگم

بچه منم اگه بد زمین بخوره سریع میاد پیشم بوسش میکنم همون لحظه آروم میشه ...ب نظرم حس خوب بهشون منتقل میشه

سلام درخواست میدهید ممنون

خطر رو می فهمه

پسرم پیشونیش زخم شد که بخیه کردید اصلا درد نمی فهمه گریه نکرد خوب پسرت درد می فهمه

لوس هست 😁

سوال های مرتبط

مامان 🌸زهراخانم+🤰🌸 مامان 🌸زهراخانم+🤰🌸 هفته سی‌وهفتم بارداری
چرا گوش درد دخترم خوب نمیشه😭😭 خدایا بیشتر از یکماه شده بچم داره همینطور درد میکشه
آخه چرا هیچکس بلد نیست خوبش کنه.
چند بار دکتر بردیم
انواع دارو و پماد و اسپری و قطره
دیگه کم آوردم چند بار تو خلوت خودم گریه کردم واسش😭
هر روز با دردش ، درد میکشم
کل دوران بچه داری انواع مسائل پیش اومد هیچوقت مثل الان ناراحتش نبودم..
چند دقیقه قبل دوباره از خواب بیدار شده گوشش رو گرفته
حوله گرم کردم واسش
میگه مامان من صدای گوشمو می‌شنوم داره بدو بدو میکنه مثل توپ تو گوشم داره قِل قِل میکنه😭😭😭 دلم میخواد زار بزنم
ولی پیشش نشون نمیدم
هی میگم خوب میشی
دکتر گفته چند روز دیگه خوب خوب میشی.
ولی نمیشه😭😭😭 دلم میخواست با همین شرایط بارداریم جمع میکردم میرفتم حرم امام رضا
از ته دل ازش میخواستم بچمو از این دردها نجات بده
خوب خوب کنه
آخه مگه یه بچه کوچیک چقد تحمل داره که انقدر درد بکشه
گاهی وسط بازیش میدوئه گوششو میگیره میگه آی مامان گوشم خیلی درد میکنه، هربار تو خلوتش میبینم گوشش رو گرفته..
خدایا بچمو نجات بده از این وضع
توروخدا با دلای پاکتون واسش دعا کنید به نیت سلامتیش صلوات بفرستین خیلی زود معجزه وار خوب بشه
بچم حدود ۱۰ روزه داره اموکسی کلاو میخوره.. یه دوره قبلار دوباره یه دکتری همینو نوشته بود و خورد.. تو کل چهار سال شاید دوبار خورده باشه الان این روزا انواع داروها رو خورده🤲😭
الهی که تن بچه هاتون سلامت باشه
خواهشا دعاش کنید
ذره ذره با دردهاش دارم آب میشم، دردش شده غصه دائم این روزای دل من
مامان آیهان مامان آیهان ۴ سالگی
امروز اولین روز مهد پسرم بود ، بدون من که نموند من تمام سه ساعت رو کنارش بودم ، بعد خجالت میکشید اصلا حرف نمیزد یا اگر حرف میزد خیلی آروم پیش من حرف میزد که مربیشون اصلا صدای اینو تو این همه بچه نمیشنید ، بعد بچه ها چون این از همه کوچیک تر بود و خجالت میکشید و حرف نمیزد یکیشون که خیلی بی ادب بود هی میگفت من از این خوشم نمیاد پیش من نشینه بقیه هم به تبع اون همین حرف رو زدن ، وای داشتم سکته میکردم همونجا گریه ام ولی خودمو جمع کردم ، نسبت به پارسال که یه بار بردمش اصلا نمیموند میرفت فقط بازی ایندفه مینشست و توجه اش بیشتر بود اما مثلا مربی میگفت رنگ کن رنگ نمیکرد ، از یه طرف از این خوشحالم که اینقد این سه ساعت همکاری کرد و نشست از طرفی از اون حرفای بچه ها به شدت دلم شکسته و آخرشم مربیش گفت پسرت حرف نمیزنه ؟ گفتم حرف میزنه ولی اینجا خجالت میکشه ، اونجا بچه ها رو نگاه میکرد ولی با هیچ کدوم سعی نکرد دوست بچه ولی اومدم خونه با بچه های همسایمون کلی بازی کرد ، خدایا خودت کمکم کن پسرم رو راه بندازم خیلی سخته از طرفی از نطر روحی خودت داغون باشی و کلی دلشوره که یعنی همه چی درست میشه ؟ از طرفی باید محکم پشت بچه ات باشی ...