۱۴ پاسخ

ان‌شالله مصلحت خدا با خواسته قلبیت یکی باشه عزیزم🩷

من یچه ی اولم پسره
انقد دوست داشتم دومی دختر بشه لباس های خوشگل تنش کنم پرنسسی پرپری تور توری دومی دختر شد تا قبل دو سالگی میپوشید دیکه بزرگ شد هر چی خودش میخواد تنش میگنه انقد لباس دوختم براش اصلا نمیپوشه 😐😬

انشالله ی سالم و خوشگلش رو خدا بهت بده

من قشنگ میزنم زیر گریه تا یه لباس خوشگل و قشنگ میبینم

یا یه دختر خوشگل توپر و شیک پوش میبینم قند تودلم اب میشه 🥹

آره بخدا منم دقیقا همینو میخوام اگه خدا صلاح دونست
بچه ی دومم اول سالم و صالح باشه
بعدشم دختر خوشگل باشه

همین و بس 🥹🥹🥹خیلی وقته انتظار میکشم ولی نمیشه پنج ساله اقدامم 😔

چقدر منی🙂

منم قبل بارداری دختر دوست داشتم ولی الان که پسرم دنیا اومده انقد شیرین بازی در میاره و سرخوشه که واقعا میگم چه خواسته اشتباهی داشتم مطمئن باس خدا بیشتر حواسش هست ک بهت چی بده و بهش اطمینان داشته باش

دس به کار شو

منم همیشه دلم می خواد یه دختر هم داشته باشم
آخه سر بارداری پسرم اول گفته بودن دختره خانواده همسرمم انقدر خوشحال بودن چون دختر خیلی دوست دارن خودمم عاشق دخترم چون خواهر ندارم
از خدا همیشه خواستم یه نعمت پسر که بهم داده یه نعمت دختر هم بهم بده دیگه هیچی از خدا نمیخوام🥹🥲

من قبل بچه دار شدن فکر میکردم فقط میتونم دختر داشته باشم
الان میگم خداروشکر پسر شده
با اخلاقیات دخترا کنار نمیام زیاد😀
دخترم داشته باشم ازین دخترای خشن طور پر سر زبون و پررو میشه😀😀😀😀لوس بازی تو کار من نیس

انشالله ولی منم عاشق دختر بودم خدا باز بهم پسر داد

خدا پسر گلت نگه داره و ي دختر ناز هم بهت بده😍😍

عاشق این کلاهام 😍
ولی نه زهرا داشت نه محیا🥲🫡😅

الهی آمین،ومنی ک عین توبودم ولی خداخواست دومی هم پسرشد،شکر چ میشه کرد باخدا

سوال های مرتبط

مامان Avin مامان Avin ۱۴ ماهگی
هنوز نمی‌دونستم خدا آوینمو بهم داده حسرت دختر داشتن روی دلم بود
آخه خودمم یدونه بودم خواهر نداشتم
اصلاً نمی‌دونستم درد دل کردن چطوریه
نمی‌دونم شاید من خیلی مغرورم یا شاید چون خیلی تنها بودم
خداروشکر همسرم خوب بود و هست و دوتا پسر سالم و گل داشتم
اما.....
همیشه خلأ داشتم دلم دختر می‌خواست
به زبون نمیوردم اما ته دلم یه جوری بود انگار خالی بود
شاید از نظر بعضیا مسخره باشه اما من عاشق مادر همسرم بودم
میدونید چرا ؟
چون مثل بچه خودم بهش می‌رسیدم موهاشو شونه می‌کردم میبافتم اگه یه روز نمیدیدمش دلم تنگ میشد براش
یه روز ناخودآگاه گریه ام گرفت جلو بقیه وقتی که دختر خواهر شوهرم برام رقصید و اومد تو بغلم اون موقع یه سالش بود.الکی به همه گفتم از خوشحالی گریه کردم اما دروغ گفتم دلم یه دختر مو مشکی میخواست که برام ناز کنه و منم موهاشو ببافم .
درست یه هفته بعد فهمیدم دختر کوچولوی مامان اومده که همدلم باشه 🥰
وقتی آوین کوچولو رو شش ماهه باردار بودم مادر شوهر عزیزم ما رو ترک کرد برای همیشه 🥺😔 ولی الان یه دختر دارم که هر وقت نگاهش میکنم میگم انگار خدا روح مادربزرگشو در اون دمیده موهای مشکی و چشای مشکی حتی حالت نشستنش 🥰
و امروز من خداروشکر میکنم به خاطر حضور نازنین دخترم که هنوز نمی‌تونه خوب راه بره اما با تاتی کردنش دلم براش ضعف می‌ره 🥺🥰🥰🥰🥰


۱۴۰۴/۰۵/۲۲