من آرتین از سایه خودش چند روزی میترسید اینقد رفتم رو دیوار شکلک براش در میوردم یا موقعی ک میخواست بخوابه خاموشی میزدمو بعد چراغ قوه روشن میکرد دستا خودشو تکون میدادم خودمو میگفتم نگاه کن دست تو سایه شده تا از سرش افتاد چند روزی هم از اتاقش میترسید باز میمموندم دور بش میگفتم آرتین برو ماشینتون بیار از تو اتاقت میومد دست منو میگرفت میگفتم نه من کار دارم تو برو من اینجا مراقبتم یا میدونستم عاشق اینه بره رو تختش میذاشتم رو تختش سر گرم بازی با عروسکش میشد من آروم آروم میومدم عقب نگاهش میکردم ک ترسش ریخت متوجه شد هستم از دور مراقبشم نشست
از بچه ها ترسیده ک بش آسیب بزنن حس میکنه هر کسی پشت سرشون دیگه قرار بش آسیب بزنه خودت بذارش سر سرسره سرش بده و ی تایمی ببرش ک خلوت تر و اگه بچه اطرافت هست ک حرف گوش کن و عجله بلد نیست بش بگو هلن میترسه میخوام ترسش بریزه تو برو سر بخور بعد برو سر پله بمون ولی نیا بگو هلن نوبت تو برو هلن ک رفت بعد ب اون بگو حالا نوبت تو با مکس این کارو کن ترسش بریزه لعنت ب اون بچه های زبون نفهم ک ترس میندازن ب جون بچه یکی دو ساله
بنظرم باهاش صحبت کن بهش بگو این حس ترسه که الان داری بیا باهم از سرسره سربخوریم تا ترسمونم سربخوره بره اینطوری احساس ترس رو هم بهش اموزش دادی از الان باید احساس خوشحالی و ناراحتی و ترس رو بچه باهاش اشنا بشن
خیلی طول میکشه شاید اصلا فراموش نکنه دخترم پارسال یه بچه ای از عروسک ترسوند بعد چند ماه هنوز فراموش نکرده کلا از عروسک متنفره
بنظرم یه چند باری خودت از پشت سرش برو بالا هم بفهمه یکی پشتش هم مراقبش باش کم کم ترسش میریزه
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.