۱۰ پاسخ

بچه اصلا نمی‌خوابه من واکسن زدم تا شب خوب بود بازی میکرد شب شروع کرد تا نزدیکای دم صبح

چون بچه بابچه فرق داره

چون واقعا ی سال و نیمی سنگین ترین واکسن

اصلا سخت نیست واکسن برای ما که خداروشکر خیلی راحت بود

تا اینجا همه‌ واکسن ها راحت بود برامون خداییش منم نمی‌ترسم ولی اینو میگن سخته حالا نمیدونم بهش فکر نمیکنم هنوز

برای بچه من خداروشکر سبک بود

هر بچه ای فرق داره یکی ریلکس میخابه
یکی ب شدت ناراحت میشه قهر میکنه غذا نمیخوره شیر نمیخوره بد دارو و مادر بابت تب نگران میشه عزیزم و بعضی مادرها کمال گرا هستن بیشتر اذیت میشن . شما خانومی نباید این مسئله رو هیچی جلوه بدی .

دو روز اول تب داشت دورز بعد خوب بود دباره سرما خوردگی پیدا کرد بردم براش امپول زدم غذا نمی‌خورد یه لجی هم گرفته همش گریه میکنه پدرم درآورده یه هفته درگیرم

نه اینطور نیست این واکسنه خیلی سخته چون بچه راه میرم اذیتش میشه

مشکل اینجاست که نمیخوابه گریه میکنه تا صبح سه روز هم طول میکشه
تازه بعدم بد غذا میشه هیچی نمیخوره حالت سرماخوردگی هم میگیره من دوتا بچه دارم هردوشون اینجوری بودن خیلی سخت بود ولی بازم هر بچه ای فرق میکنه

سوال های مرتبط

مامان سیاوش مامان سیاوش ۱ سالگی
سال ۱۴۰۱ وقتی تازه کرونا تمام شده بود و مدارس حضوری شد من اولین سال تدریسم رو تو یکی از روستاهای اطراف اهوازم پایه پنجم شروع کردم. اسم روستا رو بذارید نگم. ولی اون بچه ها تو سه سال کرونا هیچی بلد نبودن و الکی الکی فقط نمره قابل قبول گرفتن. کتابهای سالهای قبل رو حتی نگاه نکرده بودم و همه بی سواد
اون سال یه شاگردی داشتم که خیلی اذیتم می کرد. به جز اینکه هیچی بلد نبود سر کلاس مدام کتک کاری می کرد و همه رو اذیت می کرد. من فارس بودم و اون روستا همه عرب زبان بودن.
اون بچه فکر می کرد من عربی بلد نیستم و جلوی من فحش پدر مادر به بچه ها می داد مثلا می گفت ک... امک . تا کی رفتم پای تابلو درس بدم یکی از بچه ها گریه می کرد که خانم اسرا به مادرم یا پدرم فحش می ده.
خانواده ی این بچه ضایعات جمع کن بودن و غالبا نظارتی روی بچه نداشتن. وقتی پدرش اومد مدرسه با ۶ متر زبون برگشت گفت دختر من مثل برگ گل می مونه بهش اینجوری نگید، دعواش نکنید.
درحالی که هر روز اولیای دیگه میومدن شکایت که خانم این دختر بچه ی ما رو اذیت می کنه، مدام فحش های کوچه خیابونی می گه.
خلاصه این بچه همه جوره وقت و انرژی من رو سر کلاس گرفته بود.
ادامه...
مامان سیاوش مامان سیاوش ۱ سالگی
من الآن یه چیزی رو خیلی خوب فهمیدم. و اون این که از همه ی مادرایی که تو تاپیک قبلی منو متهم و قضاوت کردن، توی این شرایط خیلی آروم تر و صبور تر بودم.
شما ها تحمل ضربه ی یواش برای بچه ای که خودش با اون هیکل چاق خیلی ها رو کتک زده نداشتین. ضربه ای که اصلا نه درد داشت نه کبودی و من فقط برای چند دقیقه ساکت نشوندنش سر نیمکت بکار می بردم.
حالا اگر یه نفر بچه ی آروم و مودب خودتون رو کتک بزنه، گریه اش رو بیاره، فحشای بد بهش بده و وقتی تو داری سعی می کنی دخترت رو خوب تربیت کنی اون حرفای بی تربیتی یادش بده، پدر مادر بچه هم عین خیالشون نباشه چی کار می کردین؟
به والله زمین و زمان رو بهم می ریختید. تا هفت جد و آباد اون بچه و ننه باباشو جلوی چشمش میارید ول کن نیستین.
یه نکته ی جالب هم که به ذهنم رسید اینه که چرا همه خودشون رو جای پدر مادر اون بچه ی بی ادب گذاشتن؟
چرا یه لحظه خودتون رو جای اون پدر مادری که بچه اش کلی از این دانش آموز آسیب دیده نذاشتین؟
شاید اگر جاتون رو عوض کنید و حال اون پدر مادرایی که بچه شون آسیب می دید و هر روز میومدن مدرسه برای دعوا شکایت درک کنید کمتر قضاوت کنید