۱۷ پاسخ

همینجورین بیشعورا خدا لعنتشون کنه منم همینجوری اذیت کردن

یا بیمارستان دیگه برو نشین تو روخدا منم نگران کردی

میدونی اینا یکی میخوان جد ابادشون بیاره بالا شوهرت بگو یه نعره ای سرشون بده همچین خودشونو جمع میکنن

چجوری خوب نبود بستری نکردن واسه من حرکت نمی‌کرد چندتا گرفتن بستری کردن

داد و بیداد کن بگو خودم میخوام بستری بشم تا زایمانم

بیمارستان امیر رفتی یا شفا؟

برو یه بیمارستان دیگه خب

چون از قبل زیر میزی به دکتر ندادی والا سریع میاومد عملت میکرد

بگو بچم تکون نمیخوره اورژانسی زایمانت میکنن

وای چقد حیوونن واقعا...منم چندوقت پیش ازم سونو اشتباه گرفتن طبق اون دکتره اومد بالا سرم گف جنین رو ب مرگه پاشو برو اینجا نشین
من ازترس فکم قفل شد بغض کردم
...یکی نبود بگه حیوون چقد پستی خب بستریم کن

برو بیمارستان دیگه اگه خصوصی هست برو خصوصی

یکم پایین بالا بشو یا کارایی یکن کیسه آبت سریع پاره بشه

برا همینه از بیمارستان میترسم زایمان به کنار این پرستار دکترا ب کنار الکی داد بیداد کن بگو بچم تکون نمیخوره یه چیز بگو زودتر خلاص شی

وا یعنی چی وقت گذشته باید بزایی بیا تهران

مگه کدوم شهر هستین ... بگو وقتم گذشته یا برو بیمارستان دیگه

یه دکتر دیگه برو همینا رو بهش بگو شاید قبول کرد عملت کنه

کدوم شهری؟؟
خب چرا سروصدانمیکنی؟؟
خدانکرده واسه بچت اتفاقی بیوفته کی میخاد جواب بده؟؟؟

سوال های مرتبط

مامان فراز 🫰🏻✨ مامان فراز 🫰🏻✨ ۱ ماهگی
تجربه من از زایمان طبیعی پارت اول
پنجشنبه یازدهم اردیبهشت بود عصر ناهارمو خوردم که ناهار کله پاچه بود ، سرویس که رفتم یه رگه ی خونی رو لباس زیرم دیدم اول بهش توجه نکردم چون اصلا درد نداشتم، غروب رفتم بیرون برای پیاده روی یه لحظه گفتم به مامای همراهم زنگ بزنم بگم رگه ی خونی دیدم ، بهش که گفتم برو بیمارستان یه چک بشی ، رفتم بیمارستان چک کرد گفت سه سانتی ، گفت برو نوار قلب بده اگه خوب بود برو خونه ورزش و پله و پیاده روی کن چهار سانت شدی بیا برای پیاده روی اگه خوب نبود باید بستری بشی رفتم یه دونه کیک بستنی و یه کیک خوردم و اب و بعدش رفتم برای نوار قلب ، نوار قلب گرفت گفت ضربان قلبش یکم بالاست وایسا دوباره بگیرم ، دوباره گرفت گفت نوار قلبت اصلا خوب نیست چی خوردی ؟ نوشابه خوردی ؟ گفتم نه کیک و بستنی خوردم گفت به همراهت بگو بره برات یه کیک و یه مانجو بخره که مجدد بگیرم ،به شوهرم گفتم گرفت آورد دوباره گرفت گفت اصلا نوار قلبت خوب نیس به شوهرم گفتم میگه نوار قلب اصلا خوب نیس ، گفت میخوای بریم بیمارستان حافظ ؟ دیگه نذاشتن من نگاه گوشیم کنم بعدا پیام شوهرم دیدم ، رفتم بیرون گفتم میگه برو لباس بستری بخر میخواد بستری کنه ، مامانم اینا تو راه بودن میومدن گفتم به مامانم نگو که تو مسیر نگران نشن ،زنگ زدم به دوستم فورا اومد (من اصلا یادم نبود که کله پاچه خوردم و اینکه باعث ضربان بالای قلب بچه میشه هم اصلا نمیدونستم )
شوهرمو ک دیدم گریه کردم چون من با امادگی بستری رفته بودم ولی بخاطر نوار قلبش خیلی ترسیده بودم ، خلاصه با ویلچر بردن برای بستری و از ویلچر بیشتر ترسیدم