۲۴ پاسخ

آره خیلی زیاد بعدش همه چی سه قسمت میشه تازه بچه دوم بد تره باید چهار قسمتش کنی 🤣🤣🤣🤣کوفتم براات نمیمونع

باز من دوسدارم بیاد زندگیمون تغییرکنه
از اون دوتایی بودنه دربیایم🥺😍

همه همینیم خب سبک زندگیمون عوض شده و بیشترم عوض میشه بعد زایمان ولی کاری نمیشه کرد فقط باید لذت برد چون هربار ک لبخندشو ببینیم یه جون ب جونامون اضافه میشه اما واسه خودمون باید ب اندازه قبل وقت بزاریم حتی بیشتر خودتونو یادتون نره مامان قشنگا❤️

منم هر از گاهی فکر میکنم اما زندگی قشنگیای خودشو داره😜😍

منم همین فکرارو میکنم ولی بعدش که میبینم یه موجود کوچولو میخواد بیاد پیشمون و من دیگه صبح تاشب تنها نمی‌مونم و باهاش بازی میکنم و دلم برا شیرین کاریاش غش میره دلم میخواد زودتر‌بیاد حاضرم همه ی سختیارو به جون بخرم اون اگه فقط یه بار مامانی صدام کنه من همه ی بی خوابیا ودونفره بازیامون یادم میره 🥹🥹دلم میخواد زودتر شهریور بشه بغلش کنم وقتایی که شوهرم خونه نیست یه ورژن کوچولوتره خودشو دارم و این آرومم میکنه😍

اره منم هر از گاهی بهش فکر میکنم اما از وقتی باردار شدم محبت احترام شوهرم چند برابر شده این حال خوششو دوس دارم از خدا میخوتم هرچی زودتر پسر کوچولومو بغل بگیرم تا باباش با دیدنش خوشحال تر بشه اخه من ۸ سال اقدام بودم دیگه نبود بچه داشت روزندگیم تاثیر میزاش البته اینم بگم از طرف من اخه خیلی افسرده شده بودم خدارو شکر با وجود پسرم زندگیم نجات پیدا کرد

هرکی خواست بعد از بدنیا اومدن جوجه، دوتایی بودن با همسرشو دوباره داشته باشه،جوجه رو بیاره پیش من🥰🥰🥰
من نگهش میدارم تا شما یکم خلوت داشته باشید باهم 😘

دقیقا همینه زندگیت کاملا تغییر میکنه،منم گاهی خسته میشم عصبی میشم حتی میگم کاش ازدواج نکرده بودم،ولی وقتی به دخترم نگاه میکنم میگم دنیامه خداروشکر به خاطر وجودش جونمم میدم براش

من توام یا ت منی .

اره دقیقا منم به همینا فکر میکنم ولی اخرش میگم همش ارزش داره 😍😍😍

فک کنم همه خانوم های باردار همچین فکر هایی دارن

منم همین حسو میکنم

واقعا همینه عزیزم
زندگی دو نفره بعد ی مدت تکراری میشه و آدم واقعا دلش بچه میخاد
ولی وقتی میاد کلا زندگیت عوض میشه
همه چیزت تغییر میکنه ادم دلش برای دو نفره بودن تنگ میشه
ولی خب زندگی همینه دیگ با وجود بچه هم خیلی خوبه و اگ نباشه درد بزرگیه

بخدا بارداری سراسر این فکرا و استرس و این چیزا

تازه اول بسم الله شروع میشه دختر که باشه میشه عشق شوهرت بعد باید بشینی اون دوتا رو نگاه کنی

اره منم مثل شمام همش حس میکنم زود بود

اصلا وقتی بچه میاد میگی من قبلش چطوری زندگی میکردم

منم مثل تو 😢

اره عزیزم چون یه زندگی جدید با یه عالمه مسئولیت میوفته رو دوشمون منم بعضی وقتا فک میکنم ک با اومدن نی نی ممکنه با شوهرم فاصله بگیرم نمیدونم شایدم زندگی خیلی قشنگ تر میشه ولی درکل فکرمونو نباید ب این چیزا ببریم ب چیزای خوب فک کن 😘

منم بچه ی اولمه و مثل شما هستم دقیقا
خیلی خونه ی قشنگی دارید همیشه سبز باشید💚

تا یکو نیم دو سالگی همینه

همیشه که ایجور نمیمونه سختیش نهایت دوساله.شیرینیاشو که دیدین تازه لذتم میبری

حست عادیه من هنوز دلم برا اون موقع ها که مسئولیت نداشتم تنگ میشه ولی مادرشدن انقدر شیرینه میگم می ارزید به همه سختیاش وقتی بچت به دنیا بیاد اصن وارد یه بعد دیگه از زندگی میشی که خیلی سخته ولی تو دیوانه وار حتی اون شرایط سخت رو دوست داری

بخدا دوباره همشون عین اول نیشه با شوهرت تنها نیشی راحت نیری بیرون هم البته با بچت که صد البته شیرین تر میشه منم‌گاهی این فکر هارو میکنم ولی بعد فک میکنم دوتایی میشه سه تایی نگاه کردن به تلویزیون میشه ۳ تایی میگید می‌خندید لذت داره

سوال های مرتبط

مامان شوکول 🩷 مامان شوکول 🩷 هفته سی‌وپنجم بارداری
خانوما میخوام بدونم کسی هست ک اونقدر استرس بعد از زایمان داشته باشه و حس کنه قوت و توان روحی و جسمی برای بچه داری نداره و فقط تموم حسش ترس و و حشت شدید و حس ناتوانی و سیاهی باشه...؟
از بهم ریختگی هورمونی باشع، یا کم اشتهایی و حال بد ویاری ک داشتم ک باعث شده اینروزا ضعیف بشم و یا هرچیز دیگه، این قضیه داره دیوونم میکنه و اصلا نمیتونم حس خوب و قشنگی ب خودم و کوچولوم داشته باشم و حس بدبختی شدید میکنم و حس میکنم ک هیچوقت نمیتونم وظایف مادریمو حتی حداقلشو داشته باشم و حتی از استرس نمیتونم ب بچم عشق و علاقه خوب و اندازه ای داشته باشم...
میدونم قطعا خیلیا درک نمیکنن و امیدوارم اونایی ک خدا بهشون این لطف رو کرده ک احساسات منو تجربه نکنن واقعا نظری ندن چون تحمل اونم ندارم🙃
این پستو زدم ک بعدا اگه تموم این احساسات لعنتیم قشنگ شد و اونطوری ک ازش وحشت دارم دارم نشد، کلی خداروشکر کنم و هم اینکه اگر یسری مث منه بیچاره این احساساتو دارن تجربه میکنن و حتی از ابرازشم خجالت میکشن بدونن ک تنها نیستن...
اینم بگم تازه من کسیم ک قبل از بارداری کلی فکرشو کردم ک مثلا مطمئن شم قرار نیست پشیمون شم و با چشم باز اقدام کنم، چون با وجود مادر دسته گلی ک دارم، از قدیم فوبیای مادرِ بد شدن رو داشتم و حس میکردم تربیت بچه ازم نمیاد و هزارتا ترس از آینده‌ش و اینکه میدونم تحمل کوچیکترین فشاری رو ندارم.. و با اینحال الان آخرش میبینم دوباره اون فکرا و نگرانیای بدتر ازون سراغم اومده ک حتی وقتی میبینم مامانای اینجا انقد ذوق دیدن تودلیشون رو دارن، بیشتر از خودم بدم میاد...
فکنم تهشم باید بگم بمونه ب یادگار 😞