۱۶ پاسخ

خدا ی قدرتی ب ما زنا داده من باورم نمیشه همون دختر تنبل خونه بابامم ک میخوردم از سر سفره پامیشدم میرفتم اتاقم هیچ کمکی نمیکردم خودمم میخواستم از جام پاشم سر بقیه منت میذاشتم.
الان یه بچه کوچیک دارم و حاملم از خواب که بیدار میشم اول به خودم میرسم پسرم بیدار میشه میبرم دستشویی دست و روشو میشورم صبحانشو میدم ناهارشو میذارم باهاش بازی میکنم خونه زندگی رو جمع و جور میکنم جارو برقی میکشم لباس هارو میندازم لباسشویی ناهار بچمو میدم شام میپزم بچمو میبرم پارک و خونه بازی شوهرم میاد میوه شیرینی شربت یا چای میارم شام میخوریم ظرف میشورم واس پسرم مسواک میزنم قصه لالایی میگم میخوابه خودمون فیلم میبینیم دوتایی وقت میگذرونیم میخوابیم چندروز یبار گردگیری دارم به گلها اب میدم دستشویی حموم میشورم لباس اتو میکنم
صدتا کار ریزو و درشت دیگه مث مربا و کمپوت و کیک و دسر و اینچیزا درست کردن ک وقت میگیره
روتین پوستمو مرتب دارم
یعنی بخام ریز بنویسم دیوونه میشم ولی همرو انجام میدم و وسطا مدام با بچم بازی میکنم حرف میزنم بغلش میکنم میرقصیم میخندیم شوخی میکنیم
زن بودن سخته مادربودن سخت تره حتی اگ حالت خوب نباشه باید سرپا باشی💪

من بچه اولم 19سالم بود هیچ تجربه ای نداشتم هیچ کمکی نداشتم ولی اگه قوی باشی از پس همه کارا برمیای
حتی همزمان من دانشگاهم میرفتم درسای سنگین شیفتای طولانی
حتی الآنم به همه اینایی که گفتی فک میکنم طبیعیه

من که اولین بچه م ۱۸سالگی بوده انشالله از پس همه چی بر میای

من وقتی اولین بار مادر شدم ۱۹ سالم بود دومین بار ۲۱ سالم بود…خانواده خوبی هم نداشتم دست تنها دوتا بچه بزرگ کردم…

منم ۲۱ سال و ۹ ماهم بود مامان شدم،
دو ترم ۲۴ واحدی پاس کردم بعد زایمان با نی نی جان
خونه داری و همسر داذی هم بود
بچه هم کولیکی‌بود تازه،
ی تایم روز دست مامانم بود تو‌خونه،من درس میخوندم وقت امتحانا،یا کلاسام میرفتم آنلاین بود سال۹۹ وقت کرونا
تموم شد کلاسا هنری آنلاین ثبت نام کردم
برنامه ریزی داشته باشی میتونی ب همه چی برسی عزیزم
سخت هست برای خود مادر ولی نشدنی نیست
من روحیه کمالگرام نمیذاشت بشینم فقط بچه داری کنم
شماهم میرسی ب همه چی نگران اصلا نباش

من18 سالمه و نگرانیای تورو دارم 🥲ولی عاشق بچمم هستم میدونم میتونم از پسش بربیام

من هم سن شما بودم اصلا درکی از ازدواج بچه داری نداشتم .... دانشجو بودم کلا دنبال تفریح گردش بودم .... تو این موقعیتی که شما الان هستی خب من نبودم ..... اهل از این کافه به اون کافه دور همی های دخترونه این چیزا بودم ....... خواستگار تو فامیل داشتم ولی هیچ حسی به ازدواج نداشتم ..... دروغه بگم دوست پسر نداشتم ...‌ چرا اونم لابه لای خوشگذرونی هام بود .......ولی بعد این همه سال که از درس دانشگاهم گذشت و رسیدم به این سن و داستان ازدواج بارداری هر ازگاهی خودم تو خلوت خودم میگم یعنی من لایق این هستم که بتونم درست به فرزندم رسیدگی کنم..... یعنی میتونم از پس شب بیداری هاش تب کردنش بر بیام ...... احساس میکنم تو هر سنی که باشیم هرجای دنیا هم باشیم مادر که بشیم با خودمون کلنجار میریم ذات مادر شدن به همینه همیشه دل نگران فرزندش میشه بماند که حالا یه سری ها دور از جون به این چیزا فکر نمیکنن ..‌...‌ همین که فکرت درگیر شده یعنی مسئولیت پذیری دوست داری به بهترین شکل از فرزندت مراقبت کنی🙂 و این یعنی موفق میشی تو کارت مطمئن باش😍😍😍

سلام مامانی
سیسمونی میفروشم‌با قیمت فوق العاده
تب سنج -شیر دوش -شیشه شیر -لباس و… هر چی بگی تو کانالم هست
حتی اگ نخریدی یه سر به کانالم بزن پشیمون نمیشی
کانال روبیکام
Melikakidss

گلم منم هم سن شما ازدواج کردم نگران نباش همچی برات عادی میشه از پسش بر میای❤

من ۵ ساله ازدواج کردم الان باردارم
الانم همین فکرارو دارم ،بنظرم طبیعیه

عزیزم منم بچه اولم ۲۱ سالم بود که دنیا اومد
نمیخواد بترسی و نگران باشی، مطمئن باش اونی که تورو انتخاب کرده واسه مادر شدن این توانایی رو هم بهت میده که بتونی از پس همه مسئولیتاش بر بیای

منم ۳۰ سالمه و خیلی عادیه فکر کردن به این چیزا.چون واقعا مسئولیت شیرین و سنگینیه

همه به اینا فکر میکنن منم میکنم

منم دقیقا🥲🙃

سلام منم همینطور 😂دقیقا شرایطم یکیه باهات 1ونیم ماه دیگم زایمانمه

سلام. من ۳۱ سالمه به همه اینایی که میگی فکر میکنم

سوال های مرتبط

مامان کایان/آیکان مامان کایان/آیکان ۲ ماهگی
اومدم شرحی از این روز هام‌ بدم امیدوارم بعد اینکه بچه هامو‌بغل کردم بیام بخونم دوباره و بگم آخیش گذشت اینا و بسلامت‌گذشت
الان ۳۲ هفته رو تموم کردم و دارم وارد هفته ۳۳ میشم
چند شبه نمیتونم بخوابم و خیلی خستم ، کل خوابم شده در حد چرت های چند دقیقه ای
نشستن و ایستادن برام سخته یه ذره که میگذره کمر درد دمار از روزگارم در میاره
سطح اضطرابم خیلی خیلی بالاست و گاهی نصف شب حتی میشینم گریه میکنم
هورمون هام به شدت به هم ریختس
با اینکه دورم شلوغه و همسرمم خیلی سعی میکنه هوامو داشته باشه خیلی احساس تنهایی میکنم
پهلو پهلو شدن و بلند شدن از جام خیلی برام زجر اور شده
دو سه روزه که درد پشت و تعریق سرد حین خواب دارم به حدی که لباسم خیس میشه نمیدونم با این چیکار کنم نمیدونم مشکل قلبه یا تو بارداری بقیه هم‌ تجربه میکنن یا از معده هستش یا که بخاطر اضطرابه….
کلا این مدت به شدت گرمم بود وقتی همه احساس سرما داشتن من جلو کولر و پنکه بودم الان دو روزه که حتی سردمه و پتو میزارم نمیدونم این تغییر نگران کننده هست یا طبیعیه
اخیرا هم دارم انقباضو تجربه میکنم و میترسم نتونم تا هفته ۳۶ خودمو برسونم
پوست شکمم انقد کشیده شده براق شده حتی پوست شکمم درد میکنه نمیدونم قراره ازین به بعد چجوری کش بیاد