نمیدونم‌ چرا هرچی بیشتر به زایمانم نزدیک‌ تر میشم بیشتر استرس میگیرم که آیا من اصلا مادر خوبی هستم یا نه
کلا احساس میکنم من واقعا توانایی نگهداری از یک بچه رو ندارم
نمیدونم اصلا باید چجور مامانی باشم که خوب باشم
نمیدونم میتونم کافی باشم یا نه
احساس میکنم هنوز به اون رشد ذهنی و جسمی نرسیدم
خیلی ترسناکه واقعا

اینجوری از افسردگی بارداری و زایمان و پس از زایمان هم در امانی

بنظرم زیاد بهشون فکر نکن مسیر زندگی چنان تو رو عادت میده و تغییر میکنی که بعد میگی این منم که قبلا فلان جور بودم ؟ بنظرم یه دفترچه ای چیزی بردار برای بچه ی خوشگلت بنویس از همه چیز از روزای قشنگی انتظار از ترست از ذوق خریدهای سیسمونی همه چیز تا زایمان و مراقبت و بزرگ شدن. هم خودت آروم میشی هم یه یادگاری براش میشه که بعدها با خوندنش خودت میگی آخی یادش بخیر فلان روز...

نمیدونم چرا ادم وقتی امادگی کامل پیدا نکرده بچه میاره.. منم همینجوریم حس میکردم امادگی دارم ولی الان واقعا میبینم نه خیلی زود بود برام🫠

ای جونم عزیزم
حتما خدا تواناییش رو تو شما دیده که لایق مادر شدن دونسته😍😍

خدا خودش می‌دونه چکارمیکنه هدیروداده صبروتحملشم بهمون میده حتما مادرایی میشیم که خودمونم باورمون نشه

اصلا ببین بچه که اومد انگار خدا میزاره تو دستات
اصلا مادر که بشی تازه همچی برات جدی میشه و یاد میگیری
حتی دیگه خوابت سبک میشه با یه تکون بچه
قطعا مادر خوبی هستی که از الان نگرانی

سلام عزیزم
من سیسمونی ارزان قیمت میفروشم
خیلی از مامانای گهواره ازم خرید کردن و راضی هستن
هر چی که مربوط به سیسمونیه دارم
و روبیکا کانال دارم
ای دی کانال روبیکام:
Sismoonyy
ای دی پیج اینیستام
Sismoonyy_tak

بیشتر تو کانال روبیکا فعالم

سلام عزیزم
من سیسمونی ارزان قیمت میفروشم
خیلی از مامانای گهواره ازم خرید کردن و راضی هستن
هر چی که مربوط به سیسمونیه دارم
و روبیکا کانال دارم
ای دی کانال روبیکام:
Sismoonyy
ای دی پیج اینیستام
Sismoonyy_tak

بیشتر تو کانال روبیکا فعالم

عزیزم هممون این ترس رو داریم ولی ی نگاه به بقیه بندازی که بچه بزرگ کردن میبینی انقدرام سخت نیست اونقدر غرقش میشی که نمیدونی کی بزرگ شده

منم همینم مخصوصا که صبح ها حتما باید بخوابم اگه نخوابم صبح زود پاشم اون روز اصن حال ندارم اخلاق ندارم مرگم میگیره دور از جون همش میگم میتونم از پس این بیداری بر بیام