درددله..
دلم ميخاد از اين خونه برم
از طرفي هم وقتي بهش قك ميكنم گريم ميگيره🥲
از اين خونه متنفرم در عين حال عاشقشم
عاشقشم چون اولين خونه اي ك بعداز ازدواج اومدم توش
از همه گوشه ش خاطره دارم شاهان اينجا ب دنيا اومده كلي هاطره خوب توش دارم
از طرفي سخت ترين و بدترين حالا هم بخاطر اين خونه بوده و همسايگي با مادرشوهر!! انقد حرصم دادم انقد اذيتم كردن پشتم ب شوهرم حرف زدن ازم ايراد گرفتن چه كارا.. چقد اشكمو دراوردن چقد زرت و پرت بارم كردن…
الانم كه كم كم دارن شروع ميكنن ب دخالت تو بچه داري
مثلا امروز ساعت ١ ظهر شاهان گريه ميكرد كه بريم حياط
بهش گقتم گرمه مريض ميشي داشتم توضيح ميدادم
صدا گريه ش رفت مادرشوهرم بدو اومد كه واي چرا گريه ميكنههه بچچچچممممم
گقتم ميخاد بره بيرون گفت خب ببرش🙄😑 گقتم گرمه آتيشه گرمازده ميشه
به زور از بغلم گرفت گفت وااا بهتراز اينكه ك اينجوري گريه كنههههه و رفت سمت حياط
منم گقتم نه بهتره گريه كنه تا مريض شه ولي اهميت نداد و رفت….
اسيرم از همه اسيرررررررررر
دعا كنين خونه دار شم😢

۱۴ پاسخ

مرده شور هرچی مادرشوهر ببره خداروشکر من ۴ ساله کلا قطع ارتباط کردم باکل خانواده شوهرم

درخاست مو قبول میکنی

وقتی در میزنه باز نکن خونه خودتونه

عزیزم کاریه ک شده منم هرکاری بگی کردم همیشه ی داستانی پیش میاد بنظرم کمتر سخت بگیر روابطو کم کن شوهرت باید اداره کنه تو اصلا باهاشون درگیر نشو شوهرت سرسنگین باشه رو نده کمتر بره خونشون بفهمن اذیتین

کاملاااا درکت میکنم
تنها راه نجاتت اینه که از اون خونه بری حتی اگه قصر باشه
برو تو یه تک اتاق کوچیک زندگی کن اما با خانواده ی شوهر همسایه نباش
اگه اینجا بمونی بهت قول میدم افسردگی شدید بگیری

بدترین اشتباه دنیا همینه همسایگی با مادرشوهر از وقتی ازدواج کردیم ک میشه ۸سال تازه دوماهه باهاشون اوکی شدم اونم چون بچمو ۲ساعت نگه میدارن 😁

درست منم همین حال دارم هم ددست دارم برم هم دلم گیره...امان ازاین مادرشوهرا

منم شرایطم مث تو بود انقد گریه کردم انقد دعوت کردیم ولی نشد بریم ازینجا شوهرم فعلا روابطو درست کرده دیگه بهشون رو نمیده ولی از سال جدید فعلا شرایطمون خیلی بهتر شده هرروز بعدازظهر نگهش میدارن کارامو میکنمو الان میگم نبودن خیلی سخت بود فعلا فکر رفتن نیستیم تا ببینم تا کی خوبن

اولش ی. جوری. خوندم فک. کردم داری میری جای دیگ. ناراحتی
منم. اونجایی ک. هستم. خیلی. بدم میاد 🥺قرار بود یکی. دوسال بشینیم ولی شرایط اقتصادی جامعه مجبورمون. کرده بعد ۶سال هنوزم. نتونستیم
ولی باز خداروشکر. خدا تن سالم بده تلاش. کنیم خونه. بخریم هممون

واااای خدا به دادت برسه تورو خدا اگر راهی هست که بری خاطرات و همه رو ول کن بخدا من خونه مانانم میرم روانی میشم فک کن تو یه ساختمون باشم با خانواده شوهر ک کامل قطع رابطم اما خانواده خودمم اصلا بچه دو تربیته میشه میرم خونشون برمیگردم با یه بچه دیکه میام خونه تا دوباره بشه مرسانا سابق کلی دهنم سرویس میشه

انشالله خواهر به زودی.
هرشب بنویس روی کاغذ برای خدا میگن خیلی زود جواب میده

واقعا درک نمیکنم چرا باید از عروسشون پیش پسرشون بد بگن چرااا؟؟ واقعا یعنی ی ذره عقل ندارن
مادرشوهر پدرشوعر من همیشه طرفدار من بودن هیچوقت بد منو بدشوهرم نگفتن ک هیچ اگر شوهرم ازم بد بگه ک نمیگه مثلا ی چیز ب شوخیم بگه اونا میزنن تو دهنش

وای کاملا حسم باهات مشترکه کاش زودتر شرایط فراهم شه پاشیم

ببین یه راه داری اونم امتحان کن اصولا مادرشوهرا میخان یکاری کنن تو اذیت بشی یاحرف حرف خودشون باشه همین که دیدی داره اذیتت میکنه بنداز گردن مادرشوهرت ببینه خودت میبری بعد یه مدت بچت خودشو شهیدم بکنه میگه عههه گریه میکرد؟؟؟نشنیدممممم

سوال های مرتبط

مامان سیاوش مامان سیاوش ۱ سالگی
ادامه ی داستان تاپیک قبلی
خلاصه بهش گفتم پسرم به شما وابستگی شدید پیدا کرده
بهتره یکم از وابستگیش کم کنیم
شما زیاد میآید اینجا، مرتب بهمون سر می زنید نمی خوام این قدر اسیرش بشین. اگر پسرم گریه کنه اشکالی نداره بذارید یکم گریه کنه و یه ذره بی محلی کنید. نمی شن بچه یاد بگیره همه چی رو با جیغ و داد و گریه بدست بیاره
اونم خیلی بهش برخورد و کلی حرف بارم کرد. گفت یعنی چی؟ اینجا خونه پسرمه دارم میام. تو داری میگی خونه پسرم نیام؟ بذارم بچه از گریه غش کنه که تو می خوای تربیتش کنی؟!!! تو چرا می خوای فقط وقتی من هستم تربیتش کنی؟ فکر کردم فقط فلانی که دزفولیه اخلاق کندی داره ولی الآن می بینم همتون اینجورین.😑
نمی دونستم بعد این همه کار کردن اینو بهم می گی، خوبه نونی ازت نخواستم.
بهش می گم من نگفتم نیاید گفتم فقط به گریه هاش زیاد اهمیت ندین. این برای آشپزی منم همین جوری گریه می کرد بعد یکم دید محل نمی ذارم گذاشت کنار. من بخاطر اینکه خودتون اذیت نشین گفتم وابستگیش رو کم کنید.
خلاصه اونم سریع چیزا برداشت گفت دیگه هیچ وقت نمیام روزی نبینمت.
پ ن : این جمله آخر و گفت ولی می دونم بخاطر نوه اش بازم میاد
پ ن ۲ : این اخلاقشم که وقتی عصبانی بشه راحت همه چی میگه و احترام نمی ذاره و دیگه هیچی جلودارش نیست رو مخمه