کیا دختراشون مثل دختر من خیلی حساس و ناز نازی آن دختر من دوروزه سرما خورده بردم دکتر آمپول دارو هم براش گرفتم حالا بماند ک یکسره گریه و بهانه دارع امروز خود ب خود نمیدونم سر به چیز بیخود ک شکلاتش افتاد زد زیر گریه 😑😑😑😑😑حالا همون لحظه براش کپی همونو دوباره آوردم دادم بهش اما اصلا نمیخاست یه گریه و جیغ و دادی می‌کرد ک نگوووووو دیدم هیچ جوره قبول نمیکنه با خواهش با بغل با بازی با حیاط رفتن هیچی خلاصه منم عصبی شدم گفتم بسه ای خدا این دیگ رسما خودشو ب زمین زد ک چرت گفتی بسه😱😱😱😱😱باز رفتم بغل قربون صدقه براش غذا گذاشتم جلوش خوراکی همشو انداخت جلوم رو فرشا بازم هیچی نگفتا اما دیگ جیغاش سرم و برد نیم ساعت همون جور از من خواهش از اون گریه😅آخرش انداختم تو گهواره ۲۰ دقه هم ا نجا لباشو آویزون می‌کرد گریه میکرد نگام نمی‌کرد فقط واسه اینک گفتم بسه🙄🙄
الانم با کلی بدبختی گشنه خوابید از لج من شیر هم نخورد


ی راهکار بدین بتونه یکم پوست کلفت باشه خیلی خیلی حساسه خیلیحتی با کوچکترین جیزی داغون میشههه

۲ پاسخ

حساس نیست عزیز داره احساساتشو یاد میگیره بهش کمک کن بجای قربون صدقه یکم بغلش کن بگو میدونم الان دلت گریه میخواد اشکال نداره منم بعضی وقتا گریه میکنم بهش بگو اینا احساسات بزرگن گاهی دل ادما اینجوری میشه جات پیش من امنه اشکال نداره گریه کنی

وای از الان😂😂😂

سوال های مرتبط

مامان پارساو آیلین مامان پارساو آیلین ۱ سالگی
سلام خوبین ی مشورت میخاستم ازتون من میخاستم بعد تعطیلات عید برم کلاس خیاطی دخترم خیلی اذیت میکنه مدام گریه میکنه ادمو ذله میکنه دیشبم خونه مادربزرگم بودیم همینطوری مدام گریه میکرد شیر هم نمیخورد غذاهم بهش داده بودم خاله هام و مامانم همشون باهم تو همین حین ک بچه گریه میکرد میگفتن شیرش بده نمدونم بچه گناه داره یکی میگف غذاش بده یکی میگف گناه داره بچه چجوری دلت میاد گریه کنه
اینم ک از صب ک بیدار میشه تا اخرشب همش گریهذمیکنه بخدا ک منم جونی نمیمونه برام خلاصه وقتی دیدم همشون باهم هی پشت سرهم و بی وقفه حرفاشونو تکرار میکنن عصبی شدم گفتم میشه ساکت بشین ادمو خسته میکنین خودم میدونم چجوری ارومش کنم یبار گفتین تموم کنید دیگه ....بعدم بردم تو حیاط چرخوندمش تا خابید ..خلاصه امروزم ک رفتیم تفریح بیرون خیلی اذیت کرد غر زد مجبور شدم موقع ناهار ببرمش دورو اطراف بچرخونم خودم اخر از همه غذا خوردم الان از خستگی سرم داره میترکه اخر ک میخاستیم بریم تو ماشینا دخترم بغل مامانم بود منم دستم کلی وسیله بود دخترمم گریه میکرد بیاد بغلم گفتم ببین دستام پره نمیتونم مامانم گف بچمه رو اذیت میکنی همش گریه میکنه😑منم گفتم وسیله دارم خوب گف بده من بگیرش وسایلارو دادم بچه رو گرفتم گفتم ازین ب بعد ماهی یبار میام خونتون ب خنده گفتم البته اونم گف اره نیا کلاس خیاطی هم لازم نیس بری بشین بچتو نگه دار من نمیتونم نگه دار ...دلم خیلی شکست شما جای من بودین میبردین بچه رو پیشش بزارین کلاس برین یا ن.انقد سراین کلاس رفتن ذوقمو کور کردن ک دیگه دلم نمیکشه برم