دیروز همسایمون اومد خونمون رفت بالا فلش رو بیاره محمد دنبالش گریه کرد محبور شدم بزارم باهاش بره وقت اومد محمد اومد پیشم گریه میکرد دستش هم نمیتونست تکون بده دختره قسم میخورده ک من فقط دستش گرفتم از پله ها بردم بالا
بردمش دکتر همون لحظه ک رسیدیم دکتر معاینش کرد محمد هم گریه نمیکرد اورردیمش حالا ک اومدیم خونه دیشب کلی گریه کرد تا صبح و دستش تکون نمیده حالا قراره ببریمش دکتر بازم
قسم خوردم دیگه تنهایی نزارم باکسی بره جایی

خبر بده چطوره حالش

عزیزم چطوره پسرت ؟

عزیزم منم چندبار که دست دخترم رو گرفتم که راه بریم یهو شروع کرده به گریه کردن

دست بچه ها ضعیفه به خاطر همین دردش گرفته و گریه میکنه

ببین دستش شل وله
اگه اونجوره دراومده

من هیچ وقت نه رفتم خونه همسایه نه همسایه آمد خونم چه برسه بچه رو بزارم بره

ازش یه عکس بگیرین محض اطمینان

وای توروخدا نزار هیچ وقت . من حالم یه جوری شد

اصلا بچتو چه‌ پسر چه دختر دست هیچ احدی نباید بدی چجوری اعتماد کردی دادی
من به تنها کسی که اعتماد دارم مثل چشام فقط مادرمه
غیر از مادرم دیگه به خواهرم هم اعتماد ندارم بچمو بدم دستش