۴ پاسخ

من از صبح کار کردم به خدا تازه الان تموم کردم
انقد خسته ام
تازه دخترم کنار سر کله زدن با همسرم واقعا خسته ام میکنه

من نزدیک دو هفتست یهو صدم یهو صفر واقعا دیوانه شدم

امروز همش سرپا بودم فروشگاه و خرید خونه از پا درد دیگه جون ندارم الانم اومدم تولد بابام در حال کیک خوردن

آره منم چند روزه فس شدم

سوال های مرتبط

مامان آراد کوچولو🧒 مامان آراد کوچولو🧒 ۳ سالگی
خانومایی ک شیره به شیره دارین. در چ حالین؟؟ من دارم دق میکنم واقعا از دستشون. مدااااام گریه جیغ دااااد میکنن. همو میزنن گاز میگیرن. پسرم خیلی محکم مشت میزنه به دخترم
پسرم ۳سالش تموم شده و دخترم ۲سالش تموم شده.
دارم روانی میشم
عصرا دستشونو میگیرم میبرمشون پارک از ۵ تا ۸ پارکن میگم انرزیشون تخلیه شه . با تمام سختی هاش ک مدام تو پارک پا به پاشون میدوام و چشمم بهشونه و با زانو درد و پا درد برمیگردم خونه ، یا تو خیابون شلوغ حواسم به دوتاشون هست دستشونو میگیرم ، دخترم میگه جیش دربه در دنبال یه کوچه خلوت میگردم کسی نباشه سرپا بگیرمش. ولی میگم اشکال نداره. بزار سختیشو من بکشم به اینا خوش بگذره یگم اروم شن.
ولی باز میاییم خونه روز از نو ، روزی از نو.
بخدا همش همو میزنن روانی شدم دیگه. خونم ک وسایل از دست شیطنت هاشون ترکیده به جهنم.
ولی به هم کرم میریزن بخدا روانی میشم. کتک هم اصلا نمیزنمشون. ولی ده بار اروم میگم ساکت بسه. دفعه ۱۱ دیگه یه دادی میزنم بخدا تمام بدنم از عصبانیت میلرزه صدام کل محلو میگیره. شوهرم هیجوقت نیست همش شیفته . در هفته ۳شب خونست اونم ۷ عصر میاد.
الان دیگه پرتشون کردم تو اتاق های جدا. گفتم حق ندارید بیایید بیرون وقتی بلد نیستید باعم بازی کنید. در باز بود و چراغ رو روشن کردم.
انقدر گریه کردن داشتن بالا میاوردن
من چ غلطی کنم تپش قلب گرفتم😭😭😭
مامان آرتا😍🥰 مامان آرتا😍🥰 ۳ سالگی
سلام به روی ماهتون🌹، چه خبر ؟؟ همه چی رو به راه؟
ما که تصمیم داشتیم برای تولد آرتا بریم کاشان ولی دیروز تغییر نظر دادیم و هتل تو اصفهان گرفتیم صبح حرکت کردیم چند جایی ایستادیم ساعت ۳ بود رسیدیم  هتل آماده شدیم رفتیم کیک خریدم🎂(شیرینی فروشی خورشید) بعد از تم تولد بادکنک خریدیم پیش به سوی نقش جهان  مکان مورد علاقه من🥺 نگم براتون چه بادی یهو شروع به وزیدن کرد با عکاس هماهنگ کردیم امد چندتایی عکس گرفت ولی اون برنامه ریزی که داشتم نشد، آرتا قشنگ من۱:۲۶ دقیقه شب ۴۰۱/۲/۱۲  بدنیا امد یعنی من الان رو تخت بیمارستان با تمام نگرانی ها دراز کشیده بودم چون آرتا ۳۵ هفتگی سزارین اورژانسی شدم همیشه تاریخ ۱۱ من کلی حالم بهم میریزه استرس دارم یاد روزی که تکونای آرتا رو حس نکردم ، وقتی پزشک گفت ختم بارداری بچه ضربان قلب نداره وااای چه روز و شبی رو گذروندم🥺 آرتای من میخواست تاریخ ۱۲ اردیبهشت تو بهترین ماه سال بدنیا بیاد خدایا شکرت بابت داشتن پسرم🥰🥰
نگم چقدررررر خسته شدم امروز ولی ارزششو داشت آرتا کلی خوشحاله😍