۱۱ پاسخ

دوست خوبم نباید با مامان بد صحبت میکردی،بله وظیفه ایشون نیست اگر دارن از بچمون نگه داری میکنن از روی محبت ولطفی ک دارن هست.شما باید با لحن خوب میگفتی مامان خوشگلم فراموش کردی بزاری یخچال مورد نداره ولی از این ب بد سعی میکنم خودم این کارو انجام بدم اگه نداشتم شما حتما بزار،میدونم شما اذیت میشی ولی محبتتون جبران میکنم

والا آدم میمونه چی بگه قدیم مادربزرگا برا نوه جون میدادن الان انگار ن انگار
خدا کمکت کنه واقعا سخته درس و بچه کوچیک

عزیزم خوب نباید غر میزدی از صب بچه رو نگه داشته شاید به ذهنش نرسیده باید غذا بزاره یخچال بل غرزدنت خستگی بچه داری تو تنش گذاشتی البته ناگفته نمونه شماهم مادری ناراحت میشی برا بچت ولی باید دیگه طاقت کنی تاامتحاناتت تموم بشن

اگه میتونی هزینه کنی بزار مهد نوزادان

میدونمقدر سخته من خودمم دانشجو ام
ترم چندی؟
خواهر یا برادر نداری؟

عيبي نداره اون مادره هيچوقت قهر نميكنه دوباره ام ببري نگه ميداره خودت بايد ميزاشتي يخچال حالا چيزي ك شده

خیلی راحت بزار مهد ساعتی
پولشو بده بی منت

اخی عزیزم یکم با مامانت بهتر برخورد کن بزار این تایم بگذره بهش بگو یکم صبور باش

چ الهی بگردم چ سخت🥲ترم چندی؟

عمه یا خاله نداره
مادر شوهرت نیست؟

نمیتونی ببریش؟
اگه فقط ی امتحانه ببرش

سوال های مرتبط

مامان ملیکا مامان ملیکا ۱۳ ماهگی
وای خدا امشب چقدر حرص خوردم فشارم رفت رو ۱۵
من مادر شوهرم عممه
دوهفته پیش که عمل کرده بودم اومد بزور ملیکا رو برداشت برد خونشون گفت میبرم یک ساعت دیگه میارم منم خونه مامانم بودم بزور دادم رفت یک ساعت بعد آوردش شب که اومد سر بزنه یک دفعه دستشو کرد تو دهن ملیکا ملیکا هم گاز کرفت بعد روز قبلشم گفت ملیکا گاز میگیره مراقبش باش نه من نه مامانم چیزی نگفتیم ولی خیلی من و مامانم بهمون بر خورد فرداشبش که دستشو کرد تو دهن بچه بچم گاز گرفت گفت آره ببین گازم گرفت بعد مامانم برگشت گفت اصلا ملیکا اهل گاز گرفتن نیست الان یک هفته پیش منه بچم اصلا گاز نمیگیره گفت چرا زنداداش من با دست غذا دادم بهش گازم گرفت از دیروز ردش هست و درد میکنه مامانم گفت خب منم با دست بهش غذا میدم چرا من و گاز نمیگیره برگشت .فت از من حتما خوشش نمیاد بعد من چشمام گرد شده بود گفت هنوز دستم درد میکنه و ردش هست آخه منم وقتی میخوام به لثه هاش دست بزنم از رو درد گاز میگیره ولی اونجوری نیست ردش بمونه آخه مگه بچه چقدر زور داره مادر شوهرمم خیلی از خودش ناز داره منم گفتم خب دستتون و الان بزور کردین تو دهنش بعد میگین گاز میگیره خب نکنید تو دهنش دهنش بسته شد هیچی نگفت
( بقیه تو تایپیک ها )
مامان جوجه رنگی مامان جوجه رنگی ۱۴ ماهگی
امروز برای اولین بار تصادف کردم .از پشت زدم به یه ماشینی .اونم رانندش خانم بود . بچمم تو ماشین بود یهو بچم افتاد حواسم پرت بچم شد از پشت زدم به یه ماشین .بچمو بغل گرفتم نمیدونستم چیکار کنم .خانوم پیاده شد اومد دید بچه بغلمه گفت با بچه رانندگی میکنی؟گفتم نه افتاد حواسم پرت بچه شد از پشت زدم به شما ازش معذرت خواهی کردم .چون بار اولم بود خیلی استرس داشتم .خانومه خیلی با متانت گفت عیبی نداره برو وای انگار دنیا رو دادن بهم .منم از پشت نگا کردم دیدم نه ماشین اون چیزی شده نه ماشین من .ولی برا بچم خیلی عذاب وجدان گرفتم چون ترسید .رفتم تو کوچه نگه داشتم نگا کردم دیدم چراغای جلوی ماشین ترک برداشته ولی نشکسته .همسرم اگه نکا کنه میفهمه تصادف کردم نمیخواستم بهش بفهمونم .البته زیاد نیس باید دقت کنی .با اینکه همسرم هیچی نمیگه هر بارم میگه تصادف کردی نترسیا ماشینه دیگه آدم خودش هیچیش نشه ولی بازم نمیخوام بدونه اونوقت هر بار ماشینو بردارم برم با خودش میگه نکنه تصادف کنه .الان سردرد گرفتم عذاب وجدان دارم اصلا حالم خیلی بده .ولی اون خانومی که زیاد جدی نگرفت و گفت برو خدا انشاالله تو بدترین شرایط به دادش برسه .تصمیم گرفتم برای امواتش یه چیزی احسان کنم