پارت ۳ زایمان زودرس اولی#

دیگه یکی اومه بود تو واژنم دکتر گفت همین الان ببرینش اتاق عمل . من نمیدونم با اینکه بچه بیرون اومده بود باز چرا عملم کردن . خوب بلاخره بچه هام به دنیا اومدم پسرم با وزن ۶۲۰ یه ساعت زنده بود 😞
دخترم با وزن ۶۰۰ سه روز تو دستگاه بود . دقیق روزیکه من مرخص شدم دخترمم صبحش فوت کرد . من پسرمو ندیدم ولی دخترمو رفتم تو دستگاه دیدم . 😭😭 فک میکردم حداقل دخترم زنده بمونه . بدترین روزای عمرم بود تو بیمارستان . همه هم تختیام بچه داشتن من دستم خالی بود با شکم پاره . بازم دلم خوش بود دخترم طبقه پایین تو دستگاه هست .بعداز سه روز که میخواستم مرخصم کنن . لباسامو عوض کردم به مامانم گفتن تا کارای ترخیصمو بکنین من برم هم دخترمو ببینم هم قران رو بذارم بالا سرش . دیدم مامانم گفتن حالا ولش کن باز میای میذاری دیگه . گفتم یعنی چی ولش کن میخوام برم دخترمو ببینم . دیدم مامانم گفتن صبح پرستار گفته دخترتم فوت کرده😭😭 واااای اصلا نمیتونم بگم اون لحظه چه حالی داشتم ولی بخاطر مامانم خودمو سرپا نگر داشتم چون خیلی مامانم تو بارداری و زایمانم زجر کشیده بودن . خوب بلاخره دست خالی با شکم پاره اومدم خونه 😭 بعدشم افسردگی پدرمو در اورد خدا به هیچکس این دردو نشون نده .بلاخره بعداز ۷ ماه دکترم اجازه داد باردار بشم .و الان خداروشکر هفته ۳۵ هستم دعا کنید دو سه هفته دیگه هم بخیر بگذره دخترمو بغل بگیرم . چون سختی خیلی کشیدم😞

۲۰ پاسخ

اخی عزیزم‌چ‌تجربه تلخی داشتی
منم زایمان زود رس داشتم ۳۲هفتع الان برا این بارداریم کلا تو فکرم ک برسم‌هفته های بالاتر روز شماری لحظه شماری

شما برا این بارداریتون چکاری انجام دادین؟؟؟دارو‌ و رعایت ها منظورمه

من تو مرحله پارسال شمام
و الان دو ماهه که دیگه پسرمو ندارم
دکتر گفته ماه بعد اقدام کن
ولی اصلا روحیه درست و حسابی ندارم

ان شاالله بسلامتی بدنیا بیاریش عزیزجان

عزیزمممم😢❤
خیلی ناراحت شدم ان شالله دختر گلتو صحیح و سالم بغل بگیری و به سلامتی فارغ شی🌸

خیلی سخته واقعا
وقتی ادم تجربه تلخ داره استرس بارداری دفعه دوم خیلی زیاده منم یه دفعه بچم سقط شد تو این بارداری همش استرس دارم ، تا یه دردی میگیرم یا یه چیزی میشه سریع میرم دکتر . هفته در میون دکتر و سونو .
ان شاالله ایندفعه بسلامتی و به وقتش زایمان کنی و بچه بغل با دل خوش بری خونت 🌹🌹🌹

ای وای . چقدر ناراحت شدم . به خدا اشکم در اومد . انشاالله صحیح و سلامت و به موقع دخترت رو بغل میکنی

وای چقدر سخته چشام پر شد 🥲خداروشکر تااینجا به سلامت گذروندی دیگه آخراشه نینیتو بغل میگیری همه سختیا یادت میره

سلام عزیزم ان شاءالله به سلامتی بغل بگیری کوچولوت رو برا منم دعا کن

عزیزمم من خواهرم چندتا سقط داشت یهو یاد اون افتادم با خوندن پیامت کلی گریه ام گرفت انشالله که صحیح و سلامت کوچولوت و بغل بگیری

انشاالله ‌به سلامتی گل دخترتو بغل کنی‌ عزیزم نگفتی بارداری قبلیت چند هفته زایمان کردی که بچه‌ها زنده نموندن

وایییی عشقم الهی من فدات بشم انشالله هیچی نمیشه امید به خدا

الهی آمین
انشالا که صحیح و سالم نی نی تو بغل میگیری گلم نگران نباش توکلت به خدا باشه

وای... نگران نباش عزیزم
یک روزم بری توو ۹ ماه بچه هیچ مشکلی نداره
قربونت برم انقد اذیت شدی

انشالله که بسلامتی وتن سلام خودت ونی نی ....نی نی کوچولو تو بغل بگیری برات از عمق وجودم دعا میکنم ...زیاد توی فکر زایمانای قبلیتم نرو چون هم اعصاب خودتو خراب میکنی هم فشار روی اون خانم کوچولو میاری انشالله که باقی مانده عمراونا برای نی نی کوچولت باشه

عزیزم چقدر سخت منم سقط داشتم ولی خیلی کوچیک بودن 💔
به امید خدا سالم و سلامت بغلش کنی فکر گذشته رو نکن خدا بزرگه خداروشکر که بارداری دیگه چیزی نمونده بغلش کنی اصلا فکرای بد نکن

الهی بگردم حق داری چقد اذیت شدی
انشاءالله ک گل دخترت و ب سلامتی بغل بگیری🥰

عزیزم ان شاءالله ب سلامتی زایمان کنی و دخترتو بغل بگیری

الهی انشاالله ک این نی نی تو راهیت به سلامتی دنیا میاد و جای اون دو تا عزیزت رو برات پر میکنه❤️

😢😢خیلی ناراحت شدم
انشالله بسلامتی و به موقع زایمان کنی

خدا خودش کمکت کنه عزیزم
به امید خدا دخترتون صحیح و سلامت بغل بگیریش

سوال های مرتبط

مامان نهال مامان نهال هفته سی‌وهفتم بارداری
پارت دوم زایمان زودرس اول #

وقتی دیدم ترشحاتم خونی هست رفتم بیمارستان ثامن ماما اومد بالا سرم گفت چیزی نیس طبیعیه فقط یک امپول پرولوتن ۲۵۰ داد گفت اینو بزن خوب میشی ساعت ۹ صبح بود . همون روز تعطیلی بود تا امپولو پیدا کردم ساعت ۱۰ شب شد و دردام بیشتر شده بود . دوباره رفتم بیمارستان ثامن که امپول رو بزنم گفتم دادم گم میشه گفت اگه گم شد که خوب اگه نشد بری بیمارستان دولتی چون دستگاه دارن . اومدم خونه دیدم دردام داره بیشتر میشه تا ۲ شب تحمل کردم دیدم دیگه نمیشه رفتیم بیمارستان امام رضا اونجام تا بستریم کردن همش میگفتن بچه ها زنده نمیمونن . خوب بلاخره ساعت ۳ شب متو بردن بخش زایشگاه بهم سرم زدن دردام گم شد دقیق ۲۴ هفته و ۵ روزم بود . دکتر گفت اگه بتونیم دردت رو کم کنیم که یک هفته دوام بیاری بری تو ماه ۷ بازم خوبه . خوب بلاخره دردام گم شد ولی دهانه رحمم باز شده بود دیگه . خوابم برد همه چی خوب بود تا فردا ساعت ۵ بعداز ظهر که اخرین بار دستشوییم گرفت بهم لگن گذاشتن . دیدم یه چیزی مثل توپ تو واژنم هست دکتر رو صدا کردم معاینه کرد گفت اووووه یک بچت اومده بیرون تو واژنت
مامان نخودچی مامان نخودچی هفته سی‌وهفتم بارداری
مامان نهال مامان نهال هفته سی‌وهفتم بارداری
پارت اول #
تجربه بارداری اول و زایمان زودرس ۲۴ هفته .

بیاین خانوما میخوام تجربو از زایمان اولم بگم که تقریبا ۱ سال و ۴ ماه قبل بود .
من دوقلو باردار بودم و دکتر منو از رابطه و پله و خیلی چیزا منع کرده بود . ولی من چون تجربه اولم بود زیاد جدی نمیگرفتم .میگفتم هیچی نمیشه . خونم طبقه سوم بود هرروز پایین بالا میرفتم و رابطه هم شوهرم قبول نمیکرد که انجام ندیم . و اینکه هفته ۲۱ طول سرویکسم ۳۲ بود دکتر گفت نیاز به سرکلاژ نداری هرچی گفتم قبول نکرد . و شیافمم از ۱۸ هفته قط کرد 🤦‍♀️ هرچی بهش گفتم پس هفته یک امپول بده هم نداد گفت نیاز نداری . خوب بلاخره هفته ۲۴ شدم اخرین بار که رابطه داشتیم در حین رابطه دیدم کمرم درد گرفت ولی فکر میکردم طبیعیه . رفتم خونه مامانم اونجا بهم گلتن کمرت رو باد گرفته بهم چای دارچین دادن . دیگه من نمیدونستم درد زایمانه شاید اگه همون اول میرفتم بیمارستان جلو دردم رو میشد بگیرن . خلاصه شب خوابیدم صبح که بیدار شدم رفتم دستشویی دیدم ترشحاتم یکم خون الود هست و همچنان کمر دردمم خوب نشده بود