چی فکر میکردم چی شد نورا من منو ببخش عزیزترینم سه ماه که از فکر آیندت خواب نمیرم انقد نقاب زدم که دیگه امروز یهو وقتی نورا رو برده بودم پارک اشکم جوری دراومد که به هق هق افتادم شانس آوردم دختر عموم بود باهاش درد و دل کردم هرچند می‌دونم کاردستی نبود ولی واقعا داشتم دق میکردم حس میکنم افسردگی شدید گرفتم فقط دارم مقاومت میکنم آنقدری بدم میاد از این سبک زندگیم که نگم .هم دوست دارم بمیرم هم از بی مادری نورا میترسم من سختی های زیادی کشیدم از تنهایی بالا و پایین کردن پله های دادگاه تو ۱۹سالگی تا شروع کردن زندگیم با پدر نورا از منفی صفر تازه دو سه سالی بود داشت زندگیمون بهتر میشد البته اگه اون روزهای سخت بستری نورا رو فاکتور کنم ولی این یکی بدجور داره از پا میندازتم متنفرم از این حالت مسخره که یهو مثل الان طپش قلب شدید میگیرم دلشوره و اضطراب خیلی زیاد میاد سراغم خدایا آرامش رو به زندگیم برگردون من خسته شدم از وانمود کردن😭😭😭😭

۴ پاسخ

عزیزم نگران نبلش توکلت ب خدا باشه ..از شوهرت جدا شدی؟؟

همه چیو بسپار به خدا . هیچکس از آینده خبر نداره . توام مثل همه ما مادری نگرانی ولی خب خدارو چه دیدی شاید ورق برگشت

افسردگی داری گلم

مشکلتون چیه

سوال های مرتبط

مامان آقا نویان مامان آقا نویان ۲ سالگی
سلام. وقتتون بخیر مامانا. من نوزده اسفند شیشه شیر پسرمو کلا ازش گرفتم. یعنی از قبلش اول قبل خوابشو گرفتم. بعد شیر روزشو حذف کردم بعد چند روز نصفه شب که می خورد رو حذف کردم و بهش ندادم. بماند که چه ها کشبدم تو دو هفته اول از بس بی قراری کرد. تو اون یم هفته ای که شیر روزشو قطع کردم اصلا بهونه نگرفت. ولی وقتی شیر شبش قطع شد و دیگه شیشه بهش ندادم، خیلی زیاد بهونه گرفت. نصفه شبا دو سه ساعت بیدار می موندیم. تا شد عید و به خاطر دید و بازدیدها که دیر می خوابید بیدار شدن های نصفه شبش بهتر شد. اما در طی روز خیلی بهونه می گرفت. ولی اواخر عید بهتر سد. ولی هر وقت خسته یا گشنه بود گریه می کرد می گفت چرا شیشه بهم نمی دی. الان ده روزه به شدت به شدت لجباز و پرخاشگر شده. یه سره منو می زنه با دست با پا. گریه های شدید چند ساعته که هیچ جوره ساکت نمی شه. با آرامش با صبوری با همدلی. اصلا آروم نمی شه. قبلا حواسشو پزت می کردم بازی می کردم حل شدنی بود. الان تو این ده روز بریدیم. نفسمون بالا نمیاد از بس سر هر چیزی سر هر چیزی گریه های وحشتناک داریم. افسردگی گرفتم واقعا. نمی دونم چیکار کنم؟ از پقتی هم از شیشه گرفتمش خیلی با لب و لوچه و فک و دهنش ور می ره. فکشو میاره جلو. زبوتشو میاره بیرون‌. دندوناشو میاره جلو. حرف زدن و نصیحت بدترش کرده
مامان ماهِ زندگیم 🌙✨ مامان ماهِ زندگیم 🌙✨ ۲ سالگی
زمانی ک این بیلر رو واسه دخملی خریدم
هفت ماهه بودم
وقتی آوردم خونه و نشون باباش دادم
گفت خیلی قشنگه ولی چراانقدر بزرگهههه
حالا کو تا انقدری بشهههه
و من همش تو تصوراتم این بود ک این بیلر نهایتا سه سالگی اندازش میشه
بااینکه خیلییییی از این تصورات بیهوده ام زخم خوردم و کلی لباس رو چشمی نگاه میکردم و میگفتم فعلا بزرگه و اندازش نیس
درصورتی ک وقتی تن خانم طلا میکردم کوچیک بود😢و منی ک همیشه از این بابت حرص میخوردم و میگفتم آخ چ حیف شددد
و پدری ک در کمال خونسردی میگفت عیب نداره ، نگه دار واسه آبجیش 🙄
خلاصه ک من این بیلر رو بین تمام لباس هایی ک تودوران بارداری گرفته بودم ی طور ویژه ای دوست داشتم و باهمین استایل و کتونیش تاتی تاتی میکردم و از تصور اینکه زمانی دخترم دنیا بیاد و انقدری بزرگ بشه ک این هارو تن کنه و پا بزنه و تمام قد کنارم بایسته قند تو دلم آب میشد🥹
غافل از اینکه این هم مثل اکثر لباس های نوزادیش ، دیر تن خورد و کوچیک از آب در اومد و از این بابت کمی ناراحت شدم
اما خب از اینکه حداقل انقدری واسش کوچیک نبود ک بتونم ی عکس یادگاری باهاش بگیرم بسی خوشحالم 😍❤️

قربونت برم خداجونم ک بی نهایت مهربون تر از حد تصورررری
و ب من قشنگ ترین و ارزنده ترین هدیه رو عطا کردی
این دختر ، تمام زندگی منه
میشه از عمر من کم کنی ، ب عمرش اضاف کنی؟
میشه اصلا تماااااام باقیمانده ی عمرمو
فدای وجودش کنی و عمرشو طولاااانی تر کنی؟

خداجونم
سلامتیش
عاقبت بخیریش
موفقیتش وخوشبختیش

تمام آرزوهای من تو این دنیای بزرگه 🤲🏻💖
مامان شاهیار مامان شاهیار ۲ سالگی
خانوم‌ها که تجربه از پوشک گرفتن دارید لطفا راهنمایی کنید من الان تقریبا ۴ ماه دارم آماده میکنم مثلا میگفتم بیا بریم دستشویی کتاب خریدم بردمش خودش شرت انتخاب کرد با هم رفتیم لگن خریدیم باز خودش انتخاب کرد اولا که خوب من دستشوییم یه پله بزرگ از سطح خونه پایین من میخواستم به خاطره اون لگن و بزارم دم در دستشویی که آقا قبول نکردن گفت نه جا جیش دستشویی😐الان چند روز بود باز میزاشتمش ولی خودش میومد میگفت شورت نه پوشک منم اجبار نمیکردم‌پوشک میپوشوندم دیروز از صبح باز بود یه بار خطا داشت اونم یه کوچولو تا کرده بود آمد گفت بدوووو جیشم ریخت بقیه و رفت دستشوی داشتم میبردمش پارک پوشک پوشید بعد تو پارک گفت من و ببر دستشویی سه ساعت پارک بودیم تو پوشک جیش نکرد شب هم از خواب بیدار شد گفت مامان پوشک دارم گفتم اره گفت جیش کنم توش بغلش کردم بردمش دستشویی الان میخوام ببینم باز بیرون میرم و تو خواب همین کار و انجام بدم؟ بعد چقدر زمان میبره یاد بگیره