۴ پاسخ

بزار من یه چیزی بهت بگم
شاید حال منو ببینی دیدت عوض بشه
من از زایمان دختر اولم که دو سال و سه ماهشه دچار آرتریت روماتویید و لوپوس شدم و دارم داروهای استرویید و کورتون میخورم و دردهای مفصلی شدید که واقعا زندگی روزمره منو مختلف کرده الان هم یه دختر کوچولوی دو ونیم ماهه دیگه دارم که خدارو شکر میکنم بابت داشتنشون
امروز دکتر اطفال بهم گفت که این داروها برای دید بچه اثر می‌زاره جوری که رنگ زرد رو نمی‌بیند و یه روزی متوجه میشه که رنگ زرد رو نمی‌بیند دنیا رو سرم خراب شد من یکسال و هشت ماه به دختر بزرگم تا جایی که تونستم تو بارداریم بهش شیر دادم و چقدر دوست داشتم که شیر خودمو بخوره با اینکه کلی درد داشتم و دارم و اذیت میشدم ولی امروز فهمیدم چقدر در حقش بدی کردم
این دختر کوچیکم که دو و نیم ماهشه رفلاکس شدید دچار شده کم وزن شده دکتر بهم گفت رفلاکسش به خاطر همون داروهای استروئیدی هست و من چقدر خوشحال بودم که شیر خودمو میدم نمی‌دونستم اینقدر واسش ضرر داره 😔😔

منم دقیقا همینجورم درکت میکنم گلم خدارو بخاطر وجود کوچولوم هزار بار شکر میکنم ولی بعضی روزا دلم تنهایی میخواد انگار خیلی خستم دلم خوردن یه ناهار ساده بدون استرس و دغدغه میخواد

یه کار هنری یا خوندن کتابی چیزی واسه خودت جور کن بسکی خودمون محدود کردیم به کارای خونه و بچه داری این شکلی میشیم.تفریحمونم شده موبایل

دقیق میفهممت فک کنم تقریبا نود درصد ما این مدلی شدیم .چون دیگه وقتی برای خودمون نمی‌تونیم بذاریم شاید افسردگیه نمی‌دونم ولی منم دقیق همین حالت شما رو دارم..فکر میکنم دارم کم می‌ذارم براش فکر میکنم اگر پنج دقیقه موبایل دستمه خیانت کردم بهش

سوال های مرتبط

مامان آنیتا مامان آنیتا ۲ سالگی
هنوز نخابیدم و بیدارم،چقدر خودمو سر زنش کنم از این زندگی خسته کننده چرا واقعا ،دیگه کم آوردم از دست مرد لجن،خدایا نمی‌دونم چه کاری کردم که این مرد رو قسمت با من کردی،از زندگیم خسته شدم واقعا خیلی دردا تو دلم هست خیلی خیلی 🥺🥺شدم از سنگ شدم آهن تو این زندگی چرا همون دو سال نیم پیش طلاق نگرفتم منکه همه کارام کرده بودم چرا برگشتم مجدد که بچه بی گناه طفل معصوم بیاد تو این زندگی به خاطر بچم کوتاه بیام و چیزی نگم بشم دیوونه روانی عقدهای که از طرف شوهرم تو دلم هست بخام سر این طفل خالی کنم،خداااااااااااااااااااایااااااااااااااااا بفهم کم آوردم،عصبی شدم تو این زندگی چند سال همش سر این بچه خالی میکنم درسته کنترل میکنم ولی مجدد نمیتونم.شبی بچم آورد بالا آب پرید گلوش بعد استفراغ کرد من عصبی شدم لحظه که آورد بالا بهش گفتم آنی به خاطر همین کارات هست عصبی میشم جیغ میکشم بعد چند ثانیه تموم شد چهرم خب عصبی بود متوجه شده بود، دراز کشید بعد چند دقیقه صدایی شنیدم از زیر پتو نصف صورتش زیر پتو بود،بعد یه ۲۰دقیقه پتو رو کشیدم کنار از صورتش گفتم خفه نشه دیدم خدایا استفراغ کرده بوده چیزی نگفته بود تو همون استفراغ خوابیده😔😔😔وای که زدم زیر گریه تا همین الان خوابم نمیبره چقدر لعنت کردم خودمو،و به شوهرم گفتم ببین اشغال اینا اثرات تو هست رو مغز من تاثیر گذاشته که من رو بچه خالی کنم و حالا اینجوری بشه باید دندون درد رو بکشی بنداری،پوز خنده زد و خوابید،حالم از خودم بهم میخوره چقدر مادر بدی هستم و احمقی😔😔😔😔،تاریخ۱۴۰۴/۰۴/۰۴تلخ ترین خاطره