زمانی ک این بیلر رو واسه دخملی خریدم
هفت ماهه بودم
وقتی آوردم خونه و نشون باباش دادم
گفت خیلی قشنگه ولی چراانقدر بزرگهههه
حالا کو تا انقدری بشهههه
و من همش تو تصوراتم این بود ک این بیلر نهایتا سه سالگی اندازش میشه
بااینکه خیلییییی از این تصورات بیهوده ام زخم خوردم و کلی لباس رو چشمی نگاه میکردم و میگفتم فعلا بزرگه و اندازش نیس
درصورتی ک وقتی تن خانم طلا میکردم کوچیک بود😢و منی ک همیشه از این بابت حرص میخوردم و میگفتم آخ چ حیف شددد
و پدری ک در کمال خونسردی میگفت عیب نداره ، نگه دار واسه آبجیش 🙄
خلاصه ک من این بیلر رو بین تمام لباس هایی ک تودوران بارداری گرفته بودم ی طور ویژه ای دوست داشتم و باهمین استایل و کتونیش تاتی تاتی میکردم و از تصور اینکه زمانی دخترم دنیا بیاد و انقدری بزرگ بشه ک این هارو تن کنه و پا بزنه و تمام قد کنارم بایسته قند تو دلم آب میشد🥹
غافل از اینکه این هم مثل اکثر لباس های نوزادیش ، دیر تن خورد و کوچیک از آب در اومد و از این بابت کمی ناراحت شدم
اما خب از اینکه حداقل انقدری واسش کوچیک نبود ک بتونم ی عکس یادگاری باهاش بگیرم بسی خوشحالم 😍❤️

قربونت برم خداجونم ک بی نهایت مهربون تر از حد تصورررری
و ب من قشنگ ترین و ارزنده ترین هدیه رو عطا کردی
این دختر ، تمام زندگی منه
میشه از عمر من کم کنی ، ب عمرش اضاف کنی؟
میشه اصلا تماااااام باقیمانده ی عمرمو
فدای وجودش کنی و عمرشو طولاااانی تر کنی؟

خداجونم
سلامتیش
عاقبت بخیریش
موفقیتش وخوشبختیش

تمام آرزوهای من تو این دنیای بزرگه 🤲🏻💖

تصویر
۱۰ پاسخ

مهسا نگو اینجوری، تا هستی باشد، تا هست باش.
قربونش برم برم با اون قشنگی پنهون شده اش پشت ستاره ها🤩🤩🤩
بزرگ شو، بزرگ تر شو، بیلر هایی رو کوتاه و تنگ کن، ولی همینجور سالم، شاداب، خوشحال، پاک، زیبا، بامزه، مهربون و.... بمون خواهر زاده ی من😍😍😍😍

عزیزم درخواست بده من پرم

ای خودااااااا😍😍🥺🥺🥺ماشاءالله به دخملی🧿❤️😘

ای جانم عزیزم 😍😍😍
بمونید برای هم 🤲🌱

ماشالا ماشالا جیگروووو
😍😍


اره قشنگم زمانیی ک زود میگذره .......

عزیزم چه عکس خوشگلی ❤️

خدا حفظش کنه ❤️

عزیزم خدا حفظش کنه مبارک گل دختر

دقیقا منم همین بلا سرم اومد یه چند تا تیکه لباس تابستونی تو زمستون براش گرفتم
خیلی بزرگ بودااا اما تا تابستون بیاد برا گل پسر کوچیک شد 😅😂
یه بیلرم منم مثل شما فقط به یه عکس فعلا اکتفا کردم
اگر بند های بیلرش کوچیک شده همرنگ بیلرش یه شلوار پیدا کن دوتا بند برش بزن و بدوز بهش

ای جووونم چ عکس قشنگی چقد کیف کردم 😍😍🥰❤️

تو قلب دوم منی🫀✨
تو اولین ذوق منی 🥺😍✨

تصویر

سوال های مرتبط

مامان هانا مامان هانا ۲ سالگی
تجربه ترک پوشک من و هانا🌷

اول اینک بگم من قصدنداشتم حالا حالا بگیرم قصدم این بود ک بعدعید بگیرم ولی تقریبا 3هفته ب عید مونده بود ک به اصرار مادرشوهرم و اطرافیان خواستم دخترمو بسنجم مجبورش نکردم اذیتش نکردم خواستم ببینم امادگیشو داره یانه ک دیدم بله امادست... اینم بگم ک من تقریبا 1ماه قبلترش امادش کرده بودم بلد بود ک وقتی میره دستشویی باید خودش بشینه ک بشورمش میبردم دستشویی پوشکشو باز میکردم میگفتم بشین جیش کن دخترم جیششش هی تکرار میکردم این کلمه رو چندثانیه فرصت میدادم بد میشستم دوباره پوشک میکردم... بعد ک به اصرار مادرشوهرم تصمیم گرفتم ک دخترمو ازپوشک بگیرم با محیط دستشویی اشنایی داشت من خیلی استرس داشتم اول براش چندتا برگ استیکر های برجسته دخترونه خوشگل خریدم بعد صبح ساعت 9پوشکشو بازکردم و هر 1ربع میبردم دستشویی میگفتم جیش کن مامان جیشششش فرصت میدادم چند ثانیه و بد میشستم میاوردم بیرون و مدام تکرار میکردم ک جیش داشتی ب مامان بگو توشلوارت نباید جیش کنی شلوارت کثیف میشه مدام بهش میگفتم هربار ک میبردم دستشویی جیش میکرد یه استیکر میدادم میچسبوند ب دیوار یا بازی میکرد باهاش دست میزدم هورا میگفتم خوشش میومد میگفتم هروقت جیش داشتی بری دستشویی جیش کنی بهت استیکر میدم اونم مشتاق بود ک همش بریم دستشویی هی مدام بهش میگفتم ک باید تودستشویی جیش کنی جیش داشتی بگو پیپی نکنیا داشتی بگو دوسه باری خطا داد و من براش توضیح دادم ک باید بگه..
مامان هامین مامان هامین ۲ سالگی
من وقتی زایمان کردم
شوهرم ده شب پیشم بود کلا بد رفت خونه روزا که سر کار بود تا عصر ۷.۸ میومد شبا میرفت خونه ...واسه آزمایشات هم با پدرم با بخیه شکم میرفتم..
تو شرایط سخت کنارم نبود الان میگه بچه دوم گفتم خیلی همکاری کردی ک ب بچه دوم فکر میکنی ...ولی از ۶ماهگی شبا همش نگه داشت شیر میداد تا ب الان شبا بیدار میشه نگه میداره تو طول روز انرژی من میره ...دوماه اول ک نخوابیدم
پسرم کولیک شدید داشت خیلی سخت گذشت...یه شکم گنده و آویزون ک ارکی میدید میگفت یکی دیگه تو شکمت هست ...تعریق زیاددد ک هرچی مام میخریدم چ ارزون چ گرون تاثیر نداشت ...بیکینی سیاه و زیر بغل سیاه ۶ ماه زمان برددخوب بشه مثل اول بشم...موهای سیم اسکاچ ک دوماه بد زایمان رفتم کراتین چون خیلی روحیم رو باخته بودم ..مادر و پدرم کنارم بودم تا ۴۰.۵۰ روز اونجا بودم ..به بچه خودم حسادت میکردم و همش گریه ...هیچ کدوم از لباس ها بهم نمیخورد ...چقد سخت گذشت...اصلا دوست ندارم برگردم به اون دوران اصلا....باز خداروشکر ک گذشت...تجربه های شما چی بود؟؟؟