۱۱ پاسخ

من روزی صد بار ماهورارو دعوا میکنم... حرف گوش نمیدن چیکار کنیم دیگه اعصابمون نمیکشه

متأسفانه بعضی از مادرها فکر می‌کنن اگر سر بچه‌ها داد بزنن یا دعواشون کنن، بچه‌ها حرف‌ گوش‌کن‌تر می‌شن.
مامانای عزیز، باور کنین می‌فهمم چقدر بعضی وقت‌ها بچه‌ها می‌تونن اذیت‌کننده باشن.
می‌دونم گاهی اون‌قدر آدم خسته و بی‌طاقت می‌شه که واکنشش دست خودش نیست… اما بیاید یه چیزی رو از ته دل باور کنیم:

داد زدن، تنبیه، تهدید و دعوا هیچ‌وقت جواب نمی‌ده.
فقط باعث می‌شه فاصله‌ی احساسی بین مادر و فرزند بیشتر بشه، باعث می‌شه بچه کم‌کم از ما دور بشه، احساس ترس و ناامنی پیدا کنه، و حتی لج کنه یا درون‌گرا بشه.

اما در عوض، محبت، گوش دادن به حرف‌های بچه‌ها، درک کردن احساساتشون، صحبت کردن با لحن آروم و پر از احترام، و تشویق کردنشون به خاطر کارهای مثبتی که انجام می‌دن، معجزه می‌کنه.
این‌طوری بچه‌ها تبدیل می‌شن به آدم‌هایی با اعتمادبه‌نفس، با احساس امنیت، مهربون، مسئولیت‌پذیر و شنوا؛ درست همون مدلی که همه‌ی مامان‌ها آرزوش رو دارن.

یادتون نره، بچه‌ها مثل آینه‌ان. هر چی بهشون بدیم، همونو بهمون برمی‌گردونن. اگر عشق و آرامش و احترام بدیم، همون‌هارو به ما و دنیای اطرافشون پس می‌دن.

بچه‌ها نیاز دارن احساس شنیده شدن، دیده شدن و پذیرفته شدن داشته باشن.
بیاید جای تنبیه، تربیت کنیم؛ جای دعوا، صحبت کنیم؛ و جای بی‌صبری، صبوری به خرج بدیم.

تربیت بچه با عشق، شاید سخت‌تر باشه، ولی عمیق‌تر، ماندگارتر، و هزار بار مؤثرتره

اجازه بده خودش بیاد سمتت عذر خواهی کنه
بعد بغلش کن بوسش کن
بگو خیلی دوسش داری که نمیخوای آسیب ببینه

اره منم گاهی دعوا میکنم اعصابم و خورد می‌کنه بعداً عذاب وجدان میگیرم میگم خب بچس دیگه وقتی خابه اونقدر بوسش میکنم دستشو میگیرم 😢

آره منم امروز دعواش کردم و یواش زدم پشت دستش و تو گوشش چون خرابکاری کرده بود
ولی بعدش که صحبت کردم باهاش بغلش کردن و الانم مجددا عذرخواهی کردم
ولی خب مادریم دیگه چکار میشه کرد عذاب وجدان میگیریم

حتما تاپیک آخرم رو بخونید.

آره واقعاً هیچکس به اندازه یه مادر دلسوز بچه‌اش نیست قطعاً هیچکی اندازه ماها بچه‌هامونو دوست نداره

واییی چیکار کنم خیلی عذاب وجدانم

😭😭😭😭😭اخه خیلی مظلوم خوابیده

اشکال نداره .برا هممون پیش اومده

😭😭😭😭😭😭

سوال های مرتبط

مامان بچه‌ک مامان بچه‌ک ۲ سالگی
روز دوم ترک پوشک هم آسون نگذشت. از صبح تا عصر یه بار خطا و یه بار جیش توی پاتی داشتیم و خبری از پی‌پی نبود. واضح بود که بچه داره خودش رو نگه می‌داره و تحت فشاره. عصر به ناچار پوشکش کردم و رفتیم بیرون و شب رو هم با پوشک خوابید.
از اون عجیب‌تر و دردناک‌تر اما تجربه‌ی روز سوم (دیروز) بود. از ساعت هفت صبح تا ۵ بعدازظهر بچه‌ک خودش رو نگه داشت و حاضر نشد جیش یا پی‌پی کنه. به‌ش آب‌پرتقال دادم که عاشقشه اما لب نزد. انگورهایی رو که براش گذاشته بودم از بشقاب برمی‌داشت، برای این‌که طعمش رو حس کنه یه گاز می‌زد و زود تف می‌کرد و از دهنش می‌داد بیرون. واقعا حیرت کرده بودم. انتظار نداشتم بدونه خوردن باعث می‌شه دستشویی‌ش بگیره و بخواد تا این حد پا روی خواسته‌هاش بذاره و خودش رو کنترل کنه. ساعت پنج دیگه از شدت فشاری که روش بود به گریه افتاده بود و منم سریع پوشک رو پاش کردم. جیش و پی‌پی رو توی پوشک کرد و با خیال راحت آب‌پرتقال و انگورهاش رو خورد (ادامه در کامنت)