بچه ها بیاین یه چیزی تعریف کنم آخر شب بخندید بخوابید
چن وقت پیش بچه ها رو برده بودیم دکتر
مطب دکتر هم یه اتاق شیردهی هست رفتم ب دخترم شیر بدم اونجا هم خیلی از مامانا نشسته بودن ( همینطوری دورهمی) نگو سه تاشون باهم جاری هستن دوتا کنار هم نشسته بودن حرف میزدن معلوم شد جارین یکیش هم روبروی اونا کنار من نشسته بود با کناری ها حرف میزد من نمیدونسم اونم با اونا هست
شوهر یکیشون کیک و آبمیوه خرید اورد داد بهشون
من دیدم اونی ک کنار من بود داد ب دوتا روب رویی ها چون بچه بغلشون بود
یکیشو از کیفش در می‌آورد من فک کردم پخش می‌کنه🤐🤐🤐🤐🤐🤐🤐🤐🤣🤣😂😅😅😂😂😂😅😅فک کردم در میاره بده ب من
یهو بلند میخاستم بگم زحمت نکش
نگو برمیگرده بشینه سرجاش خودش بخوره ی لحظه ک فهمیدم صدامو خاستم خفه کنم دیدم نمیشه حرفمو عوض کردم عین لال ها تته پته شد
بعد همه یجور گنگ برگشتن بهم نگا کردن
انگار فک کردن من کم دارم یا چیم
فقط خدا تنها لطف بزرگی که تو کل زندگیم کرد اونروز بود دیدم صدامون کردن نوبتمون هست
دیگ بعدش نمی‌دونم چی گفتن پشت سرم

۱۲ پاسخ

🤣🤣🤣🤣🤣وای فاطمه پوکیدم

خیلی خندیدم 😅😅😅😅

🤣🤣🤣🤣🤣

🤣🤣🤣🤣🤣
اولمیسن سنی

وای یا‌حسین پوکیدم😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂

واییی😂😂😂

😂😂😂😂😂

کاش می‌شد شنید بعدش پشت سرت چی میگن🤣🤣🤣🤣

واااای چه صحنه ای ،😂😂😂😂


من واسه دخترم که بدنیا اومده بود نیومده دیدن و اغلب کادو یا پول میاوردن .... یه بنده خدا اومد دیدن بچم آخرتی مهمونی دست کرد تو کیفش گفتم چرا زحمت میکشید ،🤦🏼🤦🏼🤦🏼🤦🏼🫣🫣🫣🫣 اون بنده خدا نمی‌دونم موند تو حرف من یا چی در آورد پول داد ... کاش لال میشدم اون لحظه هیچ وقت فراموشم نمیشه ،🤣🤣🤣

لنتی عجول🤣🤣🤣🤣🤣شکمو

وای خیلی بده 😅😅
من تو این موقعیت های داغون قرار گرفتم مثلا یه نفر با یکی دیگه حرف میزنه من جواب میدادم فکر میکردم با منه و ضایع میشدم

وای 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
حستو درک کردم اون لحظه

سوال های مرتبط

مامان ❤️ الینا ❤️ مامان ❤️ الینا ❤️ ۱ سالگی
سلام مامانای عزیز
امشب یه چیزی رو میخوام براتون تعریف کنم لطفا نظر خودتون رو برام بگید
چند روز شد دخترم همش بالا میاورد و اسهال هم بود دو بار دکتر بردم امروز بعد از ظهر تبش زیاد شده بود همه همسایه ها گفتن ببرش پیش تولگیر یعنی آنقدر گفتن که من هم آماده شدم بردم
اون خانم تولگیر دستش را زیر گلوی دخترم گرفت مثل اینکه میخواست خفه کنه بعد از دهنش یه چیزی رو فوت کرد به کف دستش و گفت بیا از گلوی بچه در آوردم در حالیکه من با دو چشم خود دیدم از دعن خودش نف کرد .
حالا من بهش گفتم اینو از دهن خودت در آوردی خانمه ناراحت شد و گفت تو پنجاه ساله کاسبی منو خراب میکنی و خیلی حرف های دیگه
ولی من میگم اگه از دهن دخترم در آورد چرا دهن خودشو نزدیک کرد و فوت کرد
بعدش وقت سر بالا باشه چطوری از گلو چیزی می‌پرد بیرون؟
و چیزی که درآورد خیار بود با یه تکه سیب دخترم یه هفته س سیب نخورده و خودمان هم تقریبا یه ماهه که خیار نداشتم.
خيلی سوالات به ذهنم ایجاد شده کلا هنگ کردم
لطفا بگید چجوریه؟
مامان ⚡️MAHAN⚡️ مامان ⚡️MAHAN⚡️ ۲ سالگی
وااااای امروز از استرس مردم و زنده شدمم😱😱😱
اراونجایی که من همیشه پریودیام چند روز زودتر میشم بجز زمانایی ک کیست دارم و این حرفا ک قضیه ش فرق می‌کنه
ماه قبلی ۵ روز زودتر ینی ۶م شدم این ماه باید حداکثر تا ۴ م میشدم ولی گذشت و نشدم🥲🥲🥲........
ینی از استرس مرده بودم همش ب شوهرم میگفتم مطمعنی دست گل ب آب ندادی مطمعنی گند نزدییی گفت اینجور ک تو میگی ب خودم شک کردم والا🤐😂😂
اینقد این دوروز گلاب و زعفرون و نبات و کوفت و زهرمار خوردم ک اگ بچه هم بود سقط میشد😶😶😶
ولی تا مغرب ک نشدم داشتم خودمو توجیه میکردم اشکال نداره بچم همبازی داره،باهم بزرگ میشن🤣🤣🤣🤣ینی قاطی کرده بودم بخدا
تا چند دقیقه پیش پریود شدم🤩🤩
نمیدونم چرا فوبیا زایمان پیدا کردم البته حاملگی سخت و سرکلاژ و ۹ ماه استراحت مطلق و این چیزا هم بی تاثیر نیست
کسی مثل من هست فوبیا داشته باشه؟؟؟؟ من زن حامله میبینم حالم بد میشه دراین حد.......
دلم میخاد انشالله چندسال دیگه یکی دیگ بیارم ولی با این اوضاعی ک من میبینم .......😁😁😁😁