۱۱ پاسخ

برای دختر منم دعا کن زودتر کامل حرف بزنه بخدا میبرمش حرم 😭

یا امام رضا

قربونت برم امام رضا دوسه هفته اس امدم از حرمت بازم دلم تنگ شده برات اقای مهربانم رضاجان جان ومالم به فدات رحم کن به ماکه کسی رو جزتو نداریم

خداروشکر

قربونت برم امام رضا خیلی حاجت میده

خداروشکر عزیزم که خوب شده😊
نگران حرف زدنش نباش بعضی بچه دیر زبانشون به حرف میفته

خدابچتو برات نگهداره

خداروشکر عزیزدلم انشالله همیشه تنش سلامت باشه
اقای مهربون ما لطفش شامل حال همه اس🥺
افتخار میکنم تو شهری زندگی میکنم که امام رضا دارع

اگه ازخدا بخوایی زودتر وبهتر جواب میبینی تابندش گلم امام رضا هم مثل ما انسان بوده درسته انبیا بودن ولی بنده خدا بوده پس همیشه ازخدابخواه

قربون امام رضا با معجزات ریز و درشت و قشنگش🥺🌸الهی شکر ..کلا جرف نمیرنه؟

الهی عزیزم، خدا رو شکر نظرکرده اس❤️🤲

سوال های مرتبط

مامان مرد کوچکم👩‍👦 مامان مرد کوچکم👩‍👦 ۲ سالگی
سلام مامانا ، امشب خدا بهم رحم کرد.
امشب میشد ۶ شب که با پسرم و جاریم رفتم هیأت ،همیشه برای مهیار کارتون میزاشتم که جایی نره بشینه کنارم، اما امشب دیدم دوست داره با بچه ها بازی و بدو بدو کنه، نشسته بودم اما یه لحظه چشم ازش برنمیداشتم ، گاهی هم که دور میشد بلند میشدم از دور مراقبش بودم ، بعد منو که می‌دید دوباره میومد سمتم. مراسم که تمام شد، هنوز همه چراغا رو روشن نکرده بودن ، ازدحام خیلی زیادی بود، یه لحظه اومدم که برم پسرم بردارم تو ازدحام گمش کردم، هرچی دور و برم می‌دیدم پیداش نمی‌کردم ، به جاریم گفتم ،مهیار گم شده اونم بیچاره ترسید و میگشت، من با این وضع بچه توی شکمم بدو بدو بگرد، رفتم بیرون هیأت و توی دسته عزاداری و اون صف شلوغ نذری و تاریکی گشتم، مرده بودم ، مثل دیوونه ها شده بودم، داد میزدم پسرم گم شده تو رو خدا چراغارو روشن کنید.
بعد یهو جاریم اومد سمتم پسرم و آورد، بغلش کردم، مهیار گریه من گربه ‌...
گفت رفته بود مهد کودک هیأت ، پسرم ترسیده بود اصن تا ۲۰ دقیقه از بغلم تکون نمی‌خورد و از ترسی که خورده بود فقط گریه میکرد، نمیتونم بگم توی اون چند دقیقه چی به سرم اومد، فقط میتونم بگم قربون امام حسین برم به حرمت این شباش بچم و بهم برگردوند...
من بمیرم برای مادری که یه خار روی پای طفل معصومش میره، وای چقدر سخته اون لحظه من مرده بودم پسرم و فقط برای چند دقیقه نداشتم...
همین الآنم که می‌نویسم گریم میگیره و می‌دونم تا مدت ها این ترس باهام
مامان رها مامان رها ۲ سالگی
ای خدا نمیدونم از کدومش شروع کنم تو این ۷ ماه والا همش دکتر همش دارو
شوهرم کلیه ش درد میکرد رفتیم دکتر گفت سنگ ریزه داره دارو داد گفت بخور اگه نیومد بیا سنگ شکنی کنیم رفت سنگ شکنی اونم فایده نداشت بد تر شد
دوباره درد و تب و لرز گرفت رفتیم پیشش بازم چکاپ و سیتی اس کن و .... گفت سنگ بین مثانه و کلیه گیر کرده باید عمل بشی رفتیم نوبت زدیم عمل کرد
فنر گذاشتن رفتیم اونم در آورد شبش دوباره تب و لرز و درد شروع شد بازم رفتیم دکتر اورژانسی آزمایش و اینا داد گفتن عفونت کلیه گرفته دوهفته بستری شد
خوب شد دوباره چند هفته پیش یکم درد داشت رفتیم آزمایش و اینا داد گفت کلیه سالمه عضله درد داره دارو داد اینا تموم شد حالا فشارش چندروز هی بالا پایین میشد ۱۷ شد رفتیم پیش دکتر قلب دکتر براش داروی فشار نوشت
آزمایش قند و چربی داد حالا زنگ زدم به دکتر گفت قندش لب مرزه رعایت نکنه دیابتی میشه
آخه کجا چه اشتباهی کردیم همش از این بیماری به اون بیماری
بچه لب مرز ینی چی کمکم کنید چیکار کنه
خودمم از وقتی ک مادر بزرگم فوت شد مردم وقتی ناراحت یا عصبی میشم درد میگیره کارم به دکتر میشه دوماه دیگه یه سال میشه ک هر دوسه هفته یبار درد میگیره حالا گفته تا یه ماه دارو بخور اگه خوب نشدی باید برم آندوسکوپی
لطفا کمکم کنید شوهرم چیکار کنه دیابتی نشه آخه تو سن ۳۰ سالگی این همه بیماری واقعا انصافه؟؟