سلام شبتون بخیر
میخوام یکم درددل کنم
من ۳۷هفته باردارم و یه پسر ۵ساله هم دارم
نمیدونم من خیلی حساس شدم یا شما هم جای من بودین اینجوری میشدین
ما ۳تا خواهر و مامانم توی اینستا یه گروه داریم که واسه هم کلیپ میفرستیم
چند وقته خواهرام و مامانم همش کلیپ بچه دزدی یا تجاوز به بچه رو واسم میفرستن میگن مواظب بچت باش.گفتم بابا منم مادرم مواظبم هیچ وقت نمیزارم از جلو چشمام بره اونور تنها جایی نمیزارمش
دیشب همون خونه مامانم بودیم خوشحال که بعد مدتها دورهمیم.یهو خواهرم گفت یه مرده به یه پسر بچه ۵ساله تجاوز کرده بعد گردنشو زده و با لاستیک اتیشش زده.من یهو حالم خراب شد به شوهرم پیام دادم اومد دنبالم تا صبح نخوابیدم و اشک ریختم صبح میگم اینچیزا رو واسه من تعریف نکنین من بهم میریزم دیشب فشارم ۱۵ بوده بهشون برخورده ما واسه خودت میگیم بعدا یه چیزی نشه بزنی تو سرت.
از دیشب دلم میخواد واسه اینجور بچه های بیگناه بترکه همش اشکم میاد یواشکی میام توی اتاق تا پسرم اشکمو نبینه
نمیدونم چیکار کنم چجوری بفهمونم که بهم دیگه نگن و بهشون هم برنخوره😭😭😭

۹ پاسخ

وا

سلام دعا کن منم بارداربشم

ببخشیدا خدا شفاشون بده 🙄 چه لزومی داره یه زن حامله رو انقد استرس بدن همه میدونن باید از بچه هاشون مراقبت کنن کلا زیاد اینستا نرو یا اون گروهه نرو بزار بهشون بر بخوره توام یه کلیپایی در مورد استرس ندادن به زن باردار واین چیزا بفرست براشون

بنظرم یه مادر خودش نگران بچشه همیشه هم حواسش بهش هس
شما الان بارداری آدم تو بارداری زیادی حساس میشه واینکه اونا باید درک کنن شما بارداری نباید جلویه شما این حرفارو بزنن استرس برایه شما خوب نیس بنظرم کلا گروه اینستارو حذف کن
ناراحت شدن که شدن بهشون بگو دیگه جلوم نگید خودم میدونم باید مواظب بچه باشم

مواظب بچه هات باش و زیاد هم ب حرف اونا توجه نکن

والا نمیدونم چی شده این بچه دزدی زیاد ذهن دیگران رو مشغول کردن و حرف میزنن در موردش .

من خواهر و مامانم اینستاگرام ندارن ولی هرچی زنگ زدن بهم متذکر شدن که بچه دزدی زیاده

خودتو درگیر نکن ولی مراقب باش
تا یه مدت کلیپ بچه دزدی توبیمارستان میفرستاد الانم میریم بیرون داد میزنه دست بچه رو سفت بگیر پسرم یادگرفته میگه دستمو سفت بگیر

خب هدفشون چیه یه زن پا به ماهو میترسونن خب همه ما بچه داریم مگه قراره سر همه بچه ها همچین بلایی بیاد به آدم بزرگام تجاوز میشه ول کن این حرفاشونو

من مامانم دوشب توبیمارستان تواتاق خصوصی نخوابید گفت ممکنه بچه رو بدزدن

سوال های مرتبط

مامان مانلی مامان مانلی ۵ سالگی
سلام مامانا میشه لطفا راهنماییم کنید
من خواهر بزرگم مریض هست عمل مغز انجام داده و‌ ناتوانی داره یه پسر ۷ ساله هم داره بخاطر همین کلا با پدر و مادرم زندگی میکنن هر دوشون ، منم خودم یه شهر دیگه زندگی میکنم اومدم خونه بابام اینا که کارهای دندون درست کردن دخترم و چکاب هتی سالیانه چشمش و ... رو انجام بدم بخطر همین یکم موندنم طولانی شد این پسر خواهرم خیلی دروغ میگه و بی تربیت هست و روی دخترم هم تاثیر گذاشته حالا جدای از اون امشب یه چیزی فهمیدم که خیلی اعصابم بهم ریخت ، دخترم شلوارشو کشیده پایین و پسر خالش خصوصیش رو‌دیده و حتی دخترم بهم گفت آرو دست گذاشت روش خیلی عصبیم با اینکه آنقدر مواظبشون بودم وقت بازی کردن و... و لحظه ای هم تنهامون نزاشتم با هم توی یه لحظه آخر این اتفاق افتاده حالا مثل خر به گل موندم که چرا اینجوری شد و اینکه حالا باید چیکار کنم و چه واکنشی داشته باشم، و اینکه چون این بچه خواهرمو مامان و بابام بزرگ کردن و خرج و مخارجش و همه کارهاش رو اینا میکنن روش حساسن ،ولی خیلی بد بار اومده اصلا موندم بخدا روح و روانم بهم ریخته بخدا بخاطر اینکه این با بابام اینا زندگی میکنه من بخطر دخترم حدود ۱۰ ماه اصلا پا خونه بابام اینا نزاشتم بد جونوریه کثافت حالا چیکار کنم 😥
مامان گل پسر مامان گل پسر ۵ سالگی
خانما ، من یه مشکلی دارم با پسرم ، شاید باورتون نشه ولی پسرم به من حسادت می‌کنه ، خیلی شدید باباییه ، با این که وقتی کار اشتباهی می‌کنه باباش باهاش برخورد می‌کنه ولی من بیشتر وقتا در برابرش کوتاه میام اما یه وقتایی یه جوری باهام برخورد می‌کنه انگار نه انگار که من مامانشم انگار دشمنشم ، مثلا بیرون بودیم ، چند تا عکس ازش گرفتیم یهو به شوهرم گفتم اینجا وایمیسم یه عکس تکی ازم بگیر اینقدر عصبانی شده میگه نمی‌خوام مامان عکس بگیره باید فقط از من عکس بگیری ، دیروز رفتیم بازار برای خودم یه کفش بگیرم ، اولش که میگه تو که کفش داری چرا میخوای کفش بگیری ؟کلی تو مغازه بد خلقی کرده اونم باباش بهش گفت چرا اینجوری می‌کنی وایسا تا مامان خریدشو بکنه بعد میریم دیگه تحمل کرد وقتیم خریدم بهم میگه خیلی زشته ، باور کنید قبلش برای پسرم یه لباس دیدم با این که نیاز نداشت گرفتم بعدش یه اسباب بازی خودم دیدم گفتم نگاه از اینایی که دوست داری وایسادیم براش گرفتیم نمی‌دونم چرا نسبت به من این‌قدر بده ،بعضی وقتا دلم میخواد گریه کنم ،نمیدونم چی کار کنم درست بشه 😔
مامان مامان مهیار مامان مامان مهیار ۵ سالگی
سلام خانما امروز اولین روز برد پسرمو بردم مهد چهارسالشه مربیش کلی چیز گفت بگیر منم گرفتم بردم خوراکی میوه چیزا که برا مهد لازم بود کلن یه میلیون شد رفتم دنبالش مربیش گفت به پسرت بگو دوستاشو نزنه خوب پسرم تا کسی دست روش بلند نکنه نمیزنه که هیچی نگفتم به مربی گفتم باش میگم بهش بعد میخواستم بیارمش خونه نمیومد به زور آوردمش جیغ میزد رفت او اتاق در میخواست ببنده من نیام خورد به یه دختربچه مربی رفت بغلش کرد بوس کرد منم پسرمو آوردم بیرون بهش گفتم برو از مربی معذرت خواهی کن بگو دیگه تکرار نمیشه رفت گفت مربی گفت مامان این دختر بچه رو دخترش خیلی حساسه آخه منم گفتم همه رو باهاشون حساسن گفت ن اینا یه جور دیگه حساسن هیچی نگفتم اومدم یکم عصبی شدم اولش که پسرم من روز اولش بود باید مربی درک می‌کرد بعدشم اگه اون رو بچش حساسه من هستم اومدم بیرون پسرم گفت دوستم منو زده الان چیکار کنم لطفا بهم بگید من ماهی دو میلیون میدم یکم بچم اجتماعی بشه آروم بشه ن اینکه ازش ایراد بگیرن بچس خوب بنظرتون مهدشو عوَض کنم یا با مربی حرف بزنم چیکار کنم لطفا کمکم کنید