سلام مامانا منم اومدم تجربه زایمانمم بگمم من جمعه صبح 26 اردیبهشت وقتی صبحش از خاب بیدار شدم دیدم خیلی درد دارم نمیتونم تکون بخورم خیلی رو معدم فشار میومد گفتم حتما طبیعی هستع گذاشتم بعدظهر شد زنگ زدم به مامانم گفتم بریم بیمارستان من درد دارم با همسرم رفتیم بیمارستان معاینه ک کرد گفت 3 سانتی بستریم کردن ولی من هنوز 35هفته و 5روز بودم هنوز آمپول ریه هم نزده بودم نوار قلب گرفت همشون انقباض نشون میداد ساعت 8شب ک شد آمپول ریه رو زدن بعدم فرستادنم واسه سونو رفتم سونو منو فرستادن زایشگاه شبش تا صبح بیدار بودم درد هام قطع میشد دوباره شروع میشد ولی قابل تحمل بود خیلی منو معاینه کردن هروقت هم معاینه میکردن به خونریزی شدید می افتادم ولی بازم همون 3سانت بدنم باز شدع گفت راه برو یه دو ساعتی تو راهرو راه رفتم بشین پاشو رفتم گفتن همون 3سانتی خیلی حالم بد بود فق گریع میکردم تحمل درد نداشتم تو بیمارستانم خیلی دیر میگذرع شد ساعت 8شب شد امپول ریع دومی هم زدن بهم بعدشم آمپول فشار زدن کم کم دردام شروع شد میگفتن پاشو ورزشارو برو منم خیلی درد داشتم نمی‌تونستم پاشم یکمی ک ورزش کردم دیدم دیگه نمیتونم رفتم سرویس دیدم ماما اومد ک چرا از جات بلند شدی بچه بیفته چی خونش گردن خودته معاینه ک کرد گفت زور بزن بچه بیاد فقط میگفتم نمیتونم اونم می‌گفت همکاری نداری باهامون یه لرز تو بدنم بود گریع میکردم تشنم بود تا اینکه بچه به دنیا اومد و راحت شدم و کلی بخیه خوردم واسه من تجربه خیلی بدی بود بچم شنبه ساعت 11شب به دنیا اومد

۱۴ پاسخ

چرا انقدر بد رفتاری داشتن

آفرین بهت که انقدر قوی بودی🍀🌼
بچه خوبه دستگاه که نرفت؟

چند کیلو به دنیا اومد؟؟

سلام عزیزم
متاسفم بابت تجربه تلخت،الان خودت و پسرت خوبید؟مرخص شد پسرت؟

مبارکه 🤩.
اما خیلی خلاصه گفتی.

طبیعی درد همون موقعس ولی سزارین بعدش شروع میشه

الان درد نداری اذیت نیستی

عزیزم مبارک باشه انشالله زیر سایه پدر مادر بزرگ شه خداروشکر چه خوب چه بد گذشت و الان بچت صحیح و سالم بغلته 😍 ممنون از اینک تجربتو در اختیارمون گذاشتی

خدارو شکر تموم شد واسه ماهم دعا کن که راحت بشیم خیلی استرس ترس دارم🥹

خداروشکر عزیزم سالم وسلامت بغل گرفتی نی نی رو
بقیه چیزا میگذرن

وای خدای من

مبارک باشه ان شالله سالم باشی

امروز دومین نفری بودی که باعث شد تشویق بشم به سزارین 😂🤕مرسی که مطمئن ترم کردی 😍

عزیزم، مبارک باشه🌹 ماما باید خیلی بیشتر هوای زن باردار رو داشته باشه بنظرم اخلاق نداشته

سوال های مرتبط

مامان 🩷🩷🩷 مامان 🩷🩷🩷 ۱ ماهگی
تجربه من از زایمان
من قبل اینکه زایمان کنم خیلی دوس داشتم طبیعی زایمان کنم سونو ۳۲ هفته رفتم گفت بچه سفالیکه دیگه سونو نرفتم مامای خصوصی گرفتم بهم ورزش داد و گفت پیاده روی کنم و اینکه دیگه لازم نیست برم پیش دکتر خودش منو معاینه کرد یه بار گفت لگنت خوبه بار دوم گفت بد نیس که کاش میرفتم دکتر هم معاینه می‌کرد سونو هم کاش ۳۷ هفته میرفتم من ورزش ها رو بعضی روزا انجام می‌دادم دیگه وقتی همه کارام رو انجام دادم روز بعد با ورزش و پله نوردی کیسه آبم باز شد رفتم زایشگاه اونجا معاینه کردن گفتن ۱ سانت بازه که مامای خودم آخرین بار گفته بود ۳ سانت بازه زنگ زدم بهش گفتم اونم با پرستارا صحبت کرد قرار شد ۴سانت که باز شد بیاد خلاصه منو بردن لیبر یه ماما اومد منو معاینه کرد هنوز درد نداشتم گفت اگه تا ساعت۱۲ دردات شروع نشن آمپول فشار میزنن دیگه ورزش بهم داد انجام دادم ساعت ۱۰ یا ۱۱ بود آمپول فشار زدن ساعت ۱۲ بود معاینه کردن ۴ سانت باز شده بودم زنگ زدن ماما اومد منم چون آمپول فشار زده بودن دردام شروع شده بود خیلی شدید بودن جوری که نم میتونستم بشینم نه ورزش کنم خلاصه ماما اومد معاینه کرد که من تازه اونجا فهمیدم معاینه چیه😑با هر سختی بود معاینه شدم چند بار ورزش هم خیلی سخت بود انجام دادنش که اونجا پشیمون شدم از انتخاب طبیعی کاش رفته بودم سزارین خیلی بهم گفته بودن نرو طبیعی پشیمون میشی گوش نکردم خلاصه بعد کلی درد کشیدن و معاینه شدن فول شدم که آخر معاینه کردن من چون بچه بجای سرش صورتش تو کانال بود دکتر کشیک اومد منو اورژانسی سزارین کرد اینطور من هم درد طبیعی کشیدم هم سزارین شدم ولی اگه برمیگشتم عقب اصلا زیر بار زایمان طبیعی نمی‌رفتم خیلی سخته
مامان معجزه(رادین) مامان معجزه(رادین) ۳ ماهگی
تجربه زایمان

پارت دوم#

روز چهارشنبه ۱۱ تیر از غروب بعد داشتن رابطه بدون جلوگیری دردام خیلی زیاد شد و فاصله کم اما باز قابل تحمل بود اما به وضوح مشخص بود تاثیرش . شب رو با قرص مسکن استامینوفن صبح کردم اما ساعت ۴ باز بیدار شدم نتونستم بخوابم درد کولیکی توی کمرم و قسمت لگن داشتم که می‌گرفت ول میکرد صبح شوهرم رو بیدار کردم که بریم بیمارستان اما چون بیمارستان خصوصی کمی از ما دور بود گفتم بریم دولتی معاینه بشم اول که آیا اصلا تغییر کردم یا نه بعد برم رفتم بیمارستان و اونجا گفتن ۲ سانتی نوار قلب بچه رو گرفتن خوب بود و گفتن فعلا زایمانی نیستی برو دردات بیشتر شد بیا منم ساعت یک ظهر آمدم خانه ماما بیمارستان گفت افاسمان خوبی داری عصر بیا دوباره معاینه شو اومدم ورزش کردم حمام کردم رو توپ کار کردم دردام بیشتر شد شدتش فاصله ش هم کمتر شد تقریبا زنگ زدم دکترم گفت برو بیمارستان خصوصی که بهت نامه دادم معاینه کنن رفتم اونجا معاینه شدم گفت ۲ فینگری تعجب کردم با این همه درد که بیشتر شده چرا هنوز ۲ سانتم اونجا هم نوار قلب دادم خوب بود اما چون درد داشتم و انقباض ثبت شد بستری شدم ساعت ۱۰ شب برای زایمان طبیعی عصر قبل از اینکه بیام بیمارستان دکترم گفت روغن کرچک بخور و مایعات و غذا نخور یا خیلی سبک منم روغن خورده بودم خیلی روان شدم اسهال معده مم خالی بود گفتن آبمیوه و کیک بخور برای nst دردام هی داشت بیشتر میشد با فاصله کمتر تا ساعت ۱۲ شب درد داشتم اومد برام آمپول فشار زد دوباره معاینه کرد گفت ۳ سانتی تقریبا و دردام خیلی زیاد بود اما باز یه جوری تحمل میکردم تا اینکه ده دقیقه بعدش اومد آمپول فشار زد یعنی ساعت شد ۱۲:۳۰ من حس کردم دارم میمیرم از درد وحشتناک بود زنگ زدن دکترم خودشو رسوند
مامان پروفایل نگاه مامان پروفایل نگاه ۴ ماهگی
تجربه من از زایمان طبیعی😄
13 ام رفتم بهداشت و گفتم 40 هفته میشم امروز فردا تاریخ زایمانمه گفت میخوای برو زایشگاه رفتم اونجا معاینه کردن گفتن 3 سانتی بستری شدم ساعت 3 رفتم بخش زایمان با آمپول فشار دردام کم کم شروع شد معاینه کردن ک ی سانت بودم بخش ماما اشتباه کرده بودن تا ساعت 8 هیچ پیشرفتی نکردم همون ی سانت بود برام سوند گذاشتن ک دردام شدید شد ن خوابیدم فقط هی کمرمو فشار میدادم و گریه میکردم نفس های عمیق می‌کشیدم ساعت 7 صبح برداشتن معاینه کردن گفت 3.4 سانتی بعد برای اسپاینال گفتم گفتن الان ماما شیفت میاد معاینه میکنه اگ اوکی بودی برات میزنه ساعت نزدیکای 8 تقریباً اومد معاینه کرد 5 سانت بودم ک کیسه آبمو پاره کرد دیگ دردم غیر قابل تحمل بود همش حس فشار و کمر درد داشتم فقط محکم جیغ میزدم نمی‌تونستم تکون بخورم تا ول بده دردم متخصص اومد آمپول زد دیگ بی حس شدم دراز کشیدم برای ان اس تی و نیم ساعتی خواب رفتم یهو حس کردم مدفوع دارم ب خانمه گفتم نمیشه برم دستشویی گفت بزار معاینت کنم شاید سر بچست ک اره اومده بود پایین دیگ زور خودم زور زدم تا بیشتر بیاد بعد همه اومدن ن زور زدن هارو حس کردم ن موقع کشیدن ن برش و بخیه اینا هیچی نفهمیدم راحت بود اخراش ساعت 9:20 دقیقه هم پسرم به دنیا اومد با وزن 3500 🩵🤱
مامان آریان مامان آریان ۳ ماهگی
مامان هانا خانم مامان هانا خانم ۶ ماهگی
تجربه زایمان ۱
هفته ۳۸ و ۵ روز رفتم برای معاینه دکتر گفت اصلا سر بچه تو لگن نیومده و هنوز بالاس منم با کلی استرس ورزش و پیاده روی رو زیاد تر کردم
دو شب بعدش یه شیاف گل مغربی گذاشتم خوابیدم نصف شب یه سر رفتم دستشویی اومدم دیدم یکم دلم درد می‌کنه، ساعت شیش صبح دوباره پاشدم برم دستشویی دیدم یکم شلوارم خیس شد تو دسوییی همینجور آب ازم اومد پایین و لکه خون اومد
رفتم حموم آماده شدم رفتم سمت بیمارستان
منو بستری کردن دکتر ساعت هشت اومد بالا سرم معاینه کرد گفت یک سانت بازی ولی انقباضات خیلی خوب داره پیش می‌ره همینجور فعلا ادامه می‌دیم
گذشت تا ساعت ۱۲ دیدم دل دردام داره بیشتر میشه ولی قابل تحمل بود دکتر گفت یکم دیگ میام معاینه کنم ببینم چقدر باز شدی یک ساعت گذشت دیدم خبری از دکتر نشد، ماما اومد معاینه کنه گفتن دکتر گفته خودم میام گفت مادر دکتر فوت شده ول کرد رفت ، اونجا بود که استرس به دردممم اضافه شد ، ساعت دو بود ک باز معاینه کردن گفت ۴ سانت باز شدی نگران نباش دکتر انکال میاد بالا سرت
منم دردام داشت بیشتر و بیشتر میشد
زنک به دکتر انکال زدن گفت براش آمپول فشار بزنید که زودتر انجام بشه
از یه جایی به بعد دیگ نفهمیدم کجام و چیکار میکنم فقط خواهش و التماس که مسکن بزنید من آروم بشم
ماما معاینه کرد گفت هشت سانت باز شدی خیلی خوبه یکم دیگ تحمل کنی بچه به دنیا میاد
زنک به دکتر زدن دکتر گفت باید بیام معاینه کنم
اومد معاینه کرد گفت موقعیت حنین بده باید فوری ببرین اتاق عمل اورژانسی سزارین بشه
اونجا بود که کلی گریه کردم و گفتم من این همه درد کشیدم که الان سزارین بشم
اینقدر جیغ زدم که نفهمیدم چ جوری تا اتاق عمل منو بردن
آمپول بی حسی رو زدن به کمرم دیک اونجا بود که هیچ دردی نفهمیدم
آرین.... آرین.... قصد بارداری
ادامه پارت تجربه زایمان طبیعی 😍
گفت خرما بخور فقط منم میخوردم مغزیجات میخوردم گفت بخور میخواهم بیام برات امپول فشار بزنم ساعت چهار زدن امپول فشار کم کم وارد بدنم شده یه پایه داشت تعیین میکرد چقدر داخل بدنم میره سرم من از چهار تا ساعت هفت هیچ دردی نداشتم راه میرفتم رو توپ ورزش میکردم دابسمش میگرفتم میرقصیدم مامانمم کنارم بود😩😂 اونم میگفت بزار دردا بگیرنت میگمت 😂ساعت هفت دردا گرفتنم خیلی کم بود ولی داش ریاد میشد دیگ دردم خیلی شدید شده یکم از پریودی زیاد بود گفتم مانی نمیتونم تحمل کنم گفت الا زنگ میزنم بیا برات بزنه تا امد برام بزنه ساعت شده ۸نیم زد دیگ هیچی حس نکردم دردی گفت بخواب تو بدنت پخش بشه دیگ بدنم بی حس شد بلند شدم ورزش کردم ولی حس خواب داشتم خوابم میومد مامام گفت نیم ساعت بخواب من خوابیدم یبار دیدم ینفر داره جیغ میزنم انقدر ترسیدم ینفر داش زایمان میکرد بدنم شروع کرد به لرزیدن بعد حس میکردم داره به پشتم فشار میاد گفتم اینجورم به ماما گفت بخواب معاینه کنم معاینه کرد ۶سانت بودم کیسه ابم پاره شد ساعت ۹نیم اینا بود بعد داشتم درد حس میکردم گفت الا میام برات شارژ میکنم رو توپ ورزش برام شارژ کردن دیگ حسی تو پاهام نبود نمیتونستم بلند شم مامانم با ماما زیر بغلم گرفتن بلند شدم رفتم رو تخت ماما گفت بخواب یکم منم خوابید بعد گفتم نمیتونم بخوابم پشتم درد میاد گفت من الا میرم شام میخورم تو هم یه شیاف میدم بزار شیاف گذاشتم بین بیدار خوابو بودم حس فشار داشتم گفتم بیا معاینه کن معاینه کرد گفت وای موهاش داره معلوم میشه گفتم داره به پشتم فشار میاد گفت فقط زور بزن موقعی به پشتت فشار میاد زور بزن دیگ نزنی پاره میشی گفت من اصلا پاره نمیکنم
ادامه پارت بعدی✨❤
مامان آقا مهدیار💙👶 مامان آقا مهدیار💙👶 ۱ ماهگی
تجربه زایمان (۲)
تا صبح دستگاه انقباض و ضربان قلب بچه بهم وصل بود ، باز سرم رینگر بهم زدن ، تا صبح درد پریودی داشتم ولی قابل تحمل بود ، اصلا نمیشد اسمش رو گذاشت درد واسه من دردی نبود ، چون پریودیهای افتضاحی داشتم و همیشه میرفتم زیر سرم و آمپول ، ماما تعجب کرده بود که آروم بودم با اون حجم انقباض منظم، بهم میگفت دلاور 😅 روز اول ۵ یا ۴ بار منو معاینه کردن ، درد داشت ولی تحمل کردم ، متاسفانه صبح ساعت ۵ که منو معاینه کرد بازم همون ۲ سانت دیروز بودم 💔😭 وای خیلی خیلی خورد تو حالم ... صبح دوباره ساعت ۸ منو معاینه کرد ، متاسفانه بازم ۲ سانت😭 متخصص زنان که دیروز اومده بود ، گفته بود انقباض ها خوبه ، نیازی به آمپول فشار نیست با معاینه تحریکی بچه رو دنیا میاریم🤕دیروز خیلی امیدوارم کردن و اونروز صبح با ۲ سانت خورد تو ذوقم🥲 همون روز اول که بهم اتاق دادن گفتن فقط مایعات و آبمیوه و آب بخور و فقط آب سوپ رو بخور ، بارش رو نخوری ... خلاصه آمپول فشار رو زدن دردام زیاد شد خیلی زیاد😭😭💔 ماما دلش به حالم سوخت چون تنها بودم ماما همراه نداشتم ، ماما همراه رفته بود به مامانم گفته بود بیا پیش دخترت شکم اولشه خیلی استرس داره ، گناه داره بیا کنارش باش .. خلاصه مامانم از صبح اومد پیشم تا ساعت ۶ عصر🥲💔بمیرم برای دلت مادرررررر
مامان بردیا مامان بردیا ۴ ماهگی
پارت ،2دیگه هیچی معاینه کرد گفت یک سانت باز شده من درد نداشتم دیگه تا وقتی کارامو انجام داد کاغذ بازی اینا شد همون 2دیگه باز معاینه کرد گفت بریم زایشگاه باهمون یک سانت دیگه مادرم رفت تو استراحت گاه منم باماماخودم رفتم تو زایشگاه شانس خودم مامام همون شب شیفت بیمارستان بود دیگه هیچی رفتیم تو زایشگاه من رفتم تو اتاق مامامم رفت گفت تا 4 سانت باز بشه میام رفت بیرون اتاق ولی همونجا بود دیگه یه ماما دیگی اومد سرمو وصل کرد قلب بچه رو ازاون چیزا گذاشت که همجوری بزنه دیگه رفت من همجوری که دراز کشیده بودم هی درد داشتم کم دیگه تا ساعت 3ونیم بعد اومد دوباره معاینه کرد گفت شدی 3 سانت گفت رحمت خیلی خوبه نرم عالی دیگه رفت شد ساعت 4,20دقیقه اومد یه سرم زد گفت توش داروی آمپول فشار چون کیسه آب پاره باید زودتر زایمان کنی دیگه دیگه رفت من موندم با آمپول فشاردیگه کم کم هی درد می‌آمد فقط شکم سفت میشد کمرم درد میکرد تو کشام اینا فشار می‌آمد دیگه مامام اومد معاینه کرد گفت شدی 4 سانت دیگه بود نرفت دیگه منم هی دردا زیاد میشد تا ساعت 6
مامان مهگل🌛🌸 مامان مهگل🌛🌸 ۵ ماهگی
ساعت شد حدودا ۲ونیم یه ربع به سه که کم کم یه دردای خفیفی شروع شد ولی تقریبا تو یک ساعت خیلی فاصله انقباض و دردام‌ کم شده بود
یعنی از ساعت ۳ونیم به بعد، دردام‌ هر سه چهار دقیقه بود و تقریبا ۳۰ ثانیه درد داشتم هی داشت شدید تر میشد و به خودم می‌پیچیدم
یک ساعتی درو تحمل کردم اومد معاینه کرد گفتم خیلی درد دارم گفت خیلی خوب پیشرفت کردی الان سه چهار سانتی.همونجا دکترم زنگ زد گفت چرا اپیدورال نمیگیری؟؟ گفتم آخه میگن عوارض داره گفتم خودم دردامو تحمل کنم
گفت نه عزیزم چه عوارضی؟من دکترم. به حرف من بکن آمپول بزن هم دیگه درد نداری هم زمان زایمانت کوتاه تر میشه.اینطوری بخوای پیش بری، هفت هشت ساعت دیگه باید درد بکشی!
منم دیگه تحملم داشت تموم میشد گفتم بزنین چون خیلی درد دارم
دیگه فکر کنم ۵ سانت شده بودم که آمپول و زدن
انصافا از بعد آمپول خیلی آروم شدم و دیگه چیزی حس نکردم
قرار بود ماما همراهم بگیرم که خیلی یهویی این اتفاق افتاد.هماهنگ کردیم همونجا یه ماما همراه فرستادن واسم
از بعد آمپول ماما همراه اومد کنارم و یه سری حرکات بهم داد گفت انجام بده تا سر بچه کامل بیاد تو لگن
خوبیش این بود هیچ دردی حس نمی‌کردم و فقط ورزش میکردم
...
مامان فراز 🫰🏻✨ مامان فراز 🫰🏻✨ ۶ ماهگی
تجربه زایمان من پارت سوم
تا یه بار دیگه هم معاینه کردن بازم من دو سانت بودم گفتم خب میخواین یکم راه برم بهم سرم وصل بود ولی نمیدونم سرم چی بود فکر کنم برای جبران کمبود مایعات بود چون من تند تند ادرار داشتم ، نوار قلبی که بهم وصل کرده بودن باز کرد گفت خب راه برو یکم راه رفتم و ورزش کردم و بعدش دراز کشیدم تا صبح شد هی ازشون میپرسیدم نوار قلبش چطوره میگفتن مشکلی نداره خوبه خیالم راحت میشد ، ساعت هفت که شد داشتم ضعف میکردم گشنم بود کولر خاموش کرده بودن خیلی هم گرم بود ، یه ماما اومد گفت گشنت نیس ؟ همراهت برات چیزی نیاورده ؟ از استرسی که برای بچه داشتم گفتم نه هیچی نمیخوام ، ساعت ۹ قرار بود امپول فشار بزنن ، که دوباره اومدن معاینه کردن و یکی دیگه اومد تو اتاق من بستری شد ، قسمت های بستریش دو تخته بود ، من دیگه داشتم ضعف میکردم و خیلی گرمم بود هرچی میگفتم کولر نمیزدن فقط الکی میگفتن روشنه گفتم دارم ضعف میکنم میگفتن باشه ، به ده نفر گفتم اخر سر یکیشون اومد گفت خونه ی خودتون مگه ساعت چند غذا میخوری ، دیگه هیچی نگفتم تا یکیشون اومد گفت امپول فشار ساعت ۸ میزنیم گفتم خیلی گرمه من واقعا ضعف دارم خیلی گشنمه گفت صبحونه نخوردی ؟ گفتم نه وقتی بخوان امپول فشار بزنن اشکالی نداره بخورم ؟ گفت نه اشکالی نداره میگم یکم زودتر بیارن
وقتی اوردن ک من بهم امپول فشار وصل بود و درد داشتم و کلا افتاده بودم رو تخت ، سه تا دونه خرما و یه خیار سبز با بی حالی تمام خوردم و حالم بد بود دیگه نتونستم بخورم ، برام توپ‌ اوردن یک ساعت و نیم رو توپ ورزش کردم شدم ۴ سانت ، دردام شروع شده بود و فقط نفس عمیق میکشیدم زنگ زدن ماما همراهم اومد
مامان دیار💙 مامان دیار💙 ۱ ماهگی
گفتید که بیام از تجربه زایمانم بگم
من ۲۳ ام ساعت ۱۱ظهر کیسه آبم خونه پاره شد ۱۲ رفتم بیمارستان تا بستریم کنن ۲شد،اما خودم درد نداشتم فقط همینجوری آب میریخت و بوی بدی میداد ،رفتم بلوک زایمان و سرم و آمپول فشار زدن من ساعت ۳ونیم دردم شروع شد همراه با درد زیر دوش اسکات زدم و ورزش کردم البته من یک هفته بود که دهانه ۲سانت باز بود ،خلاصه هی معاینه میکردن میگفتن ۲سانتی ولی خوبه نرمه ،دردا و انقباضای من هر یک دقیقه یکبار بود خیلیییییی زیاد اذیت شدم ،دیگه داشتم از حال نیرفتم از درد میگفتم اسپاینال میخوام میگفتن تا ۶سانت نشی نمیزنن ،ساعت ۸شب معاینه کردن گفتن ۵سانت شدی قرار بود ماما همراهم از ۴سانت بیاد ،بهش زنگ زدن اومد ،ساعت۱۱شب شد من ۸سانت بودم ماما منو برد تو‌ وان و آبزن ریخت تو‌وان و ماشاژ و ورزش داد که من یکم تو آب آروم شدم نیم ساعتی اون تو بودم اومدیم بیرون دوباره معاینه کردن ۹سانت بودم زود زدنام شروع شد ،همه اومدن بالا سرم منم ساعت ۱۲:۴۰شب زایمان کردم بخیه هم ۳تا بیرون خوردم بقیه هم داخل
مامان نورِ دیده☀️ مامان نورِ دیده☀️ روزهای ابتدایی تولد
رفتیم سمت زایشگاه ،ساعت ۳ونیم پذیرش شدم ،معاینه کرد
من تو معاینه مطب ۱ سانت بودم و تو زایشگاه ۲ سانت با دهانه رحم نرم ،ک ب لطف شیاف گل مغربی این اتفاق افتاد
حدود نیم ساعت ان اس تی بهم وصل بود بعد بردنم تو اتاقی ک قرار بود زایمان کنم دوتا سرم معمولی بهم زدن و تا ساعت ۶ دردای خودم نامنظم و کم بود
ساعت ۶معاینه شدم ۴سانت بودم و امپول فشار رو شروع کردن ،این وسط چند باری ان اس تی گرفتن ،من بخاطر صدای جیع اتاق بغلی اصطراب شدید گرفتم ک ضربان قلب خودم و بچم نامنظم شد و دستگاه مدام هشدار میداد...
کم کم اوضاع بهتر شد ،ساعت ۷ دردای زایمانم شروع شد
انقباض کل شکم ب همراه درد زیر دل ک هنوز قابل تحمل بود
اومدم پایین،راه رفتم
گفتن درد نداری دستات بگیر ب تخت و قر کمر بده ،درد ک شروع شد حالت چمباتمه بشین و فقط نفس بکش
برای من خیلی موثر بود ،دردارو کاهش میداد و بچه ب سمت لگن میومد
نیم ساعتی ورزش کردم ،گفتن بریم رو تخت ،معاینه شدم فعلا ۵سانت بود ولی زور زیادی روم بود با حس دفع
میرفتم دسشویی خبری نبود ،میومدم رو تخت مجدد اون حس رو داشتم🫠