۳روزه زایمان کردم .امروز اومدم خونه مادرشوهر و جاری و برادرشوهر خونواده خودم هستن کمک خم میکنن ولی اصلا حوصله شونو ندارم.پسرم اندام تناسلیش سوخته پماد میزنیم.نمیدونم چرا وقتی مادرشوهرم پماد میزنه میگه بمیرم الهی که اینجوری شده من حرص میخورم.انگار همش میخواد به من عذاب وجدان بده و اشک منو درآره.منم سزارین کردم همش زیردلم درد میکنه

باورکن منظورنداره ما چون خانواده شوهرن حساس تریم اذیت میشیم من مطمئنم همین حرفو مامانت یا مامانم به من و تو میزدن ناراحت نمیشدیم ولی همین رو چون مادرشوهرت گفته ناراحت شدی یا اگه مادرشوهرمن میگفت من ناراحت میشدم...

همه مشکل داریم با خانواده شوهر
من تا قبل زایمانم هییییچ مشکلی نداشتم ولی الان یجوری رفتار میکنن که من مادرخوبی نیستم و اونا بهتراز منن
متنفر شدم
خیلی حالم بده

عزیزم چرا رفتی اونجا ک اینجوری حرص بخوری !؟ بعدشم ولشون کن اصلا بخودت نگیر این تجربه ی منه زیاد تحویل بگیری بدترمیکنن لی ب لالاشون نذار احترامشونو نگهدار اما کار خودتو بکن بعدشم نگران نباش بچه اس دیگ تا وقتی تو شکمه ی جورمشکل سختی داره بدنیا ک میاد هزارجور صبور باش خوب میشه ،

ن عزیزم اصلا عذاب وجدان نگیر کاملا عادی رفتار کن بزار اون حرص بخوره