مامام گفت سر بچه اومد بیرون فک کنم همون موقع برشم زدن.گفتن دوباره زور بزن ک بدنش بیاد دوباره چندتایی زور زدم و بچم ب دنیا اومد رو روی شکمم گذاشتن.بعد چند ثانیه برداشتن بچه رو و شروع کردن ب بخیه زدن.گفتم بی حسی نمیزنید گفتن الان میزنیم ولی دردش احساس می‌شد.بخیه زده شد‌.و چند باری هم شکمم رو فشار دادن.روی ویلچر نشستم و برگشتم روی تخت.ک همون خانمی ک منو برد روی تخت گفت این خونریزیش نرمال نیست حواستون باشه بهش.مامای همراهم برام از مامانم چای نبات و آبمیوه و خرما گرفته بود.چایی نبات رو خوردم و بچمو آوردم شیر دادم و بردنش. بعدمامای بخش اومد و دوباره شکمم رو فشار داد و گفت یکی دیگه بیاد و گفتن خونریزی داره هی منو فشار دادن هی معاینه کردن تا ببینن علت چیه‌..دوتا آمپول هم برای قطع خونریزی زدن. خلاصه بعد خیلی ک معاینه کردن و شکمم و خیلی فشار دادن.دیگه دستشونه میگرفتم و التماس میکردم ک معاینه نکنن و فشار ندن.مامام گفت برای خودته بزار ببینن علت خونریزیت چیه ک از آخر چندتا باند و تامپون گذاشتن داخل ک بند اومد.بعد آبمیوه خوردم و دوتا خرما و رفتم سرویس .بعد از سرویس رفتم رو تخت اومدن لباسامو عوض کردن و رفتیم بخش.

۵ پاسخ

وای مبارکت باشه عزیز ولی خیلی سخته خدابه منم رحم کنه برای منم دعاکن مرسی

وای خدا چقدر سخته طبیعی 😩دوست ندارم دیگه بیاد
چقدر بود وزنش؟چندتا بخیه خوردی؟
موقع بخیه زدن قشنگ فهمیدی؟

مبارکه بسلامتی انشالله

کدوم بیمارستان بودی عزیزم

خب عزیزم علت خونریزی چی بود آخرش نفهمیدی؟

سوال های مرتبط

مامان پناهم😍 مامان پناهم😍 ۲ ماهگی
ادامه تجربه زايمان طبیعی
دیگه گفتن از رو تخت بیا پایین ورزش کن مگه میتونستم بیام پایین از دردی ک داشتم حالا با اذیت رفتم پایین انقد درد داشتم نميتونستم همکاری کنم زیاد دیگه دوباره رفتم بالای تخت معاینه کردن هنوز ۸ سانت بودم انقد ک‌انگشت کردن ک شد ۱۰ سانت بهم گفتن زور بزن حالا نگه میتونستم زور بزنم نفس نداشتم همشونم دانشجو بودن بالا سرم یه دانشجو ی احمق اومد رو شکمم با دو تا مشتش شکممو فشار میداد من دیگه اون موقع داشتم حون میدادم زیر دستش از این ورم اون یکی دیگه هی انگشت میکرد واژنم تا بتونه بچه بیاد دیگه دیدن بچه نمیاد پایین و داره میمیره اومدن واژنمو برش زدن بعد یه رب بچم بدنیا اومد ولی گریه نمیکرد🥲 چون بهش فشار اومده بود تو کانال زايمان همم ک دانشجو ی شکممو فشار داده بود بچم اذیت شده بود ینی بچمو خدا دوباره بهم داد ‌‌‌‌... دیگه بدنیا ک اومد اومدن بخیه زدن بعد دوباره اومدن معاینه دیدن بخیه هام باز شده بدون اینکه بی حسی بزنن دوباره بخیه کردن ینی هر بخیه رو با گوشت و استخون حس کردم برشم خورده بودم زیااااد
مامان 🌸پسته کوچولو🌸 مامان 🌸پسته کوچولو🌸 ۳ ماهگی
رسیدیم بیمارستان واقعا دردام شدید بود.مرگم میومد جلوی چشمم.منتظر آسانسور بودیم ک من دیگه نتونستم و نشستم روی زمین.رفتیم بالا ماما گفت بخواب معاینه کنم.معاینه کرد گفت ۵یا۶سانتی.گفتم میخوام زنگ بزنم ب مانای همراهم گوشیم دست مامانمه.مامانم رو صدا زد زنگ زدم مامام گفت من داخل سالنم اومده بود بنده خدا.اومد جام و لباسامو ب سختی و درد عوض کردم. گفتن برو تو بخش گفتم قبلش برم دستشویی مامام گفت نه شاید سر بچت اومده پایین حس دستشویی داری و نزاشت برم.رفتم تو اتاق رو تخت چند بار اومدن معاینه کردن ک گفتن همون ۶ سانته.من هر لحظه دردام بیشتر و بیشتر می‌شد..مامام گفت آفرین خوب تو خونه تحمل کردی...دیگه دستشویی هم نزاشتن برم. موقع درد میگفتن دم و بازدم کن.گفتم اپیدورال کنن گفتن نمیشه دیگه دیر شده تو نزدیک زایمانته .گفتن ۸ سانت آمپول بی دردی میزنن.اومدن معاینه ۸ سانت شده بودم.یکم آمپول بی دردی زدن ولی تاثیر نداشت.مامام کمرم رو ماساژ میداد گاهی هم سر سینه هام و مامای بخش یه قسمتی از دستم و یه قسمتی از پام رو فشار میداد.گفتن سجده کن تا سر بچه بیاد پایین.سجده کردم جون تکون خوردن نداشتم ولی چاره بود.سجده کردم بعد ک برگشتم معاینه کردن گفتن نه هنوز نیومده تو لگن..دوباره سجده کن.سجده کردم و باسنم رو میگفتن تکون بده.‌..بعد چند دقيقه اومدن معاینه و گفتن سر بچه اومده پایین بریم تو اتاق عمل...گفتن ضربان‌ قلب بچه افت کرده .سریع نشستم روی ویلچر رفتیم رو تخت زایمان طبیعی.همه ریخته بودن سرم.میگفتن زور بزن زور میزدم ولی میگفتن بیشتر زور بزن. نای زور زدنم نداشتم نای نفس کشیدن هم نداشتم.نفس کشیدن یادم میرفت هی زور میزدم هی میگفتن بیشتر ک یهو یه سوزش خیلی بدی گرفتم
مامان فسقلی مامان فسقلی ۴ ماهگی
دیگه شروع کردم و تا ساعت یک ربع ب پنج ک. نیم ساعت یکسره ورزش کردم و دیدم درد داره میگیره ب ماما گفتم گفت ن هنوز کمه دیگه درد فقط سمت راست پایین تیر می‌کشید و من ب هر بدبختی تا ساعت ۵ ورزش کردم وحس میکردم رو مقعدم فشاره دوباره ماما گفت بیا بخواب برا ضربات قلب و معاینه و چون درد داشتم دوباره اپیدورال و شارژ میکردن برام و آروم تر شدم که ماما معاینه کرد و یکدفعه گفت فول شدی و سر بچه اومده پایین قشنگ یکم زور بزن که زور زدم گفت سر بچه دیده میشه منم اصلا درد نداشتم اومد کیسه آب و زد و سوند وصل کرد ک من اپیدورال داشتم اصلا حس نکردم مثانه رو خالی کرد و می‌گفت قشنگ زور بزن تا بچه بیاد پایین تر بریم رو تخت زایمان منم جوری ک میگفت همکاری‌میکردم و نیگفت خیلی عالیه با دکتر هماهنگ کردن و بعد چند تا زور گفت نزن بریم رو تخت زایمان

من و با ویلچر بردن چون پاهام بی حس بود تقریبا رو تخت زایمان هم تا دکتر بیاد با پرستارا و ماما حرف میزدیم انگار نه انگار ماشالله ماما هم گفت زور بزن بعد قیچی برداشت فکر کردم داره پاره میکنه گفتم چی‌کار میکنی الکی‌برش نزنی گفت ن یکم از‌موها بچه رو زد گداشت رو لباسم ک‌ببینم 😂 خیلی بانمک بود دیگه دکتر ۶ اومد و گفت همه چی عالیه و و شروع کن زور زدن منم چند تا زدم و پرستار چند بار محکم شکممو فشار داد منم زور. زدم سر بچه اومد بقیه بچه سر خورد اومد بیرون و گذاشتن رو سینم و دیدم یک زور دیگه زدم و جفت هم اومد و دکتر بخیه زد و بردن تو خود زایشگاه تا دوساعت د بعد بردن بخش
مامان آیلین و دلوین مامان آیلین و دلوین ۱ ماهگی
پارت ۶
بچه اولم همینحوری بود سرش یکم بزرگ بود پاره شدم تا اومد یکی اومد رو لبه تخت دوپا و با دستش فشار میداد رو شکمم خودمم زور ک میزدم نفسم نمیومدم گفتم نفسم نمیاد ول کرد دوباره معایته کرد گفت ن هنوز ۱۰ نشده من هیی زور میزدم اونم فشار میداد رو شکمم دیگه سر یچه دیدن گفتن زور بزن پاهام گرفتم تا تونستم زور زدم ساعت ۶ چهل پنج دقیقه بود ک ب دنیا اومد از داخل بخیه نخوردم ولی بیرون چهار پنج تا خوردم موقع بخیه بهشون گفتم سر کننده بزنین گفتن ن چون بیرونی سر نمیشه اون بخیع میکرد من درد میکشیدم هیی معذرت خواهیی میکرد دخترم اوردن گذاشتن رو شکمم هیی پرسنل نازش میکردن اون ماما همراهی ک میگفت میام مامات میشم اومد بالا سرم گفت زایمان کردی گفتم اره دیگه نمیخوامت 😂
ساعت ۷ بود ک دیگه بردنم ت ی اتاق دیگه و مامان و مادر شوهرم اومدن پیشم ساعت ۱۰ نیم بردنم بخش

اینم از تجربه زایمان دوم ولی زایمان دوم ک همه میگفتن راحت تره واقعا راحت تر بود من وایه بچه اولم خیلی بخیع خوردم و خیلی اذیت شدم
مامان آتلیه انلاین مامان آتلیه انلاین ۳ ماهگی
تجربه من از زایمان طبیعی😄
13 ام رفتم بهداشت و گفتم 40 هفته میشم امروز فردا تاریخ زایمانمه گفت میخوای برو زایشگاه رفتم اونجا معاینه کردن گفتن 3 سانتی بستری شدم ساعت 3 رفتم بخش زایمان با آمپول فشار دردام کم کم شروع شد معاینه کردن ک ی سانت بودم بخش ماما اشتباه کرده بودن تا ساعت 8 هیچ پیشرفتی نکردم همون ی سانت بود برام سوند گذاشتن ک دردام شدید شد ن خوابیدم فقط هی کمرمو فشار میدادم و گریه میکردم نفس های عمیق می‌کشیدم ساعت 7 صبح برداشتن معاینه کردن گفت 3.4 سانتی بعد برای اسپاینال گفتم گفتن الان ماما شیفت میاد معاینه میکنه اگ اوکی بودی برات میزنه ساعت نزدیکای 8 تقریباً اومد معاینه کرد 5 سانت بودم ک کیسه آبمو پاره کرد دیگ دردم غیر قابل تحمل بود همش حس فشار و کمر درد داشتم فقط محکم جیغ میزدم نمی‌تونستم تکون بخورم تا ول بده دردم متخصص اومد آمپول زد دیگ بی حس شدم دراز کشیدم برای ان اس تی و نیم ساعتی خواب رفتم یهو حس کردم مدفوع دارم ب خانمه گفتم نمیشه برم دستشویی گفت بزار معاینت کنم شاید سر بچست ک اره اومده بود پایین دیگ زور خودم زور زدم تا بیشتر بیاد بعد همه اومدن ن زور زدن هارو حس کردم ن موقع کشیدن ن برش و بخیه اینا هیچی نفهمیدم راحت بود اخراش ساعت 9:20 دقیقه هم پسرم به دنیا اومد با وزن 3500 🩵🤱
مامان جوجه‌رنگی🐣💙 مامان جوجه‌رنگی🐣💙 روزهای ابتدایی تولد
مامان آراد🩵🫀 مامان آراد🩵🫀 ۳ ماهگی
پارت چهار زایمان طبیعی
اومد پیشم و اولین کاری کرد برام رایحه درمانی کرد ک اون منو گیج گیج کرد خواب بودم انگار فقد موقع دردا بیدار میشدم ک هر درد 2 دقیقه طول می‌کشید منو از روی تخت برد پایین و گفت شروع کن لگنتو تکون بده هر موقع درد گرفت تکون نده منم شروع کردم ب تکون دادن ک هر لحظه دردم بیشتر می‌شود و حس دستشویی داشتم گفتم باید برم سرویس گفت برو و وقتی اومدی حالت سجده میشی و چند دقیقه صبر میکنی
وقتی اومدم بیرون تختو برام آماده کرده بود و گاز بی حسی گذاشته بود کنارم حالت سجده شدم و دردا واقعا برام غیر قابل تحمل بود با هر دردی ک می‌گرفت برام گاز میزد حس زور داشتم دوباره گفتم ک باید برم دستشویی گفت پاشو برو رفتم دستشویی و فقد زور میزدم ک یهویی ماما همراهم اومد داخل و دید ک دارم زور میزنم گفت نکن سر بچه تو واژنته من دارم الان موهاشو میبینم اومدم از دستشویی بیرون و گفت برو رو تخت بخواب برای معاینه دکترو صدا زد گفت 20 دقیقه قبل 6 سانت بوده الان حس زور داره دکتر هم اومد منو دید گفت بره رو تخت زایمان ده سانته و سر بچه با ی زور میاد بیرون
و من دردام اونجا تموم شده بود فقد فشاری ک رو واژن و مقعدم بود اذیتم می‌کرد با هر حس زوری ک بهم دست می‌داد با تمومه قدرتم زور میزدم با چند تا زور سر بچه اومد بیرون ک گفتن زور بزن بچه بچرخه دکتر تا منو دید گفت نمیخاد جون نداره دیگ خودم بچه رو میگیرم اونجا بود ک از شدت خوشحالی نمیدونستم چیکار بکنم بچه رو گذاشت رو شکمم و صدای گریش بهترین آهنگ عمرم بود
من بخاطر زور زدن بی موقع تو دستشویی حسابی پاره شده بودم
و کلی بخیه خوردم😑🤦🏻‍♀️
ولی الان درد ندارم و واقعا برام زایمان خوبی بود
امیدوارم همتون ب سلامتی فارغ بشین
مامان جوجه رنگی🐣🐦 مامان جوجه رنگی🐣🐦 ۲ ماهگی
مامان شازده خانوم🩷 مامان شازده خانوم🩷 ۶ ماهگی
پارت ۳ _زایمان طبیعی
هرچی از ماماهمراهم بگم کم گفتم بشدت صبور مهربون و همراه بودن و واقعا حرفه ای دیگ از لحظه ای ک اومدن شروع کردن طب فشاری برام انجام دادن و از ۴ سانت شدم ۵ و درخاست اپیدورال کردم اومدن برام اپیدورال زدن و واقعا دردام هیچ شد فقط حس فشار داشتم ک حسش مث وقتیه ک ادم میخاد مدفوع کنه دیگ با کمکای ماماهمراهم در عرض ۲ ساعت فول شدم و ساعت ۸ رفتم اتاق زایمان و با چند تا زور قوی دخترم ساعت ۸:۲۰صبح بدنیا اومد ک وااااس نگم از لحظه ای ک بدن داغشو گذاشتن تو بغلم بهترین حس دنیا رو داشتم گریع میکردم و میبوسیدمش خیلی حس شیرین و نابی بود
دیگ دکتر شرو کرد ب بخیه زدن ک اصلا درد نداشت حتی وقتیم برش زدن اصلا دردناک نبود کل پرسه زایمان من راحت بود ولی موقع زور دادن یکم اذیت شدم ک واقعا ارزش داشت تو کل زمان زور دادن ماماهمراهم با حرفاش بهم انرژی میداد و دستامو محکم گرفته بود حتی زمان بخیه زدن رف بچه رو اورد پیشم ک سرم گرم باشه دکترم با این ک دکتر شیفت بودن خیلی حرفه ای بودن و با حوصله برام بخیه زدن دیگ تقریبا ی نیم ساعتی طول کشید بخیع زدن و شکمم فشار دادن ک دردش قابل تحمل بود ماماها اومدن کمکم کردن و نشستم رو ویلچر و بردنم همون جایی ک اول بودم ماماهمراهم بهم خرما و ابمیوه داد یکی از دانشجوهایی ک بالا سرم بود از اول تا اخر پیشم بود هرکاری داشتم برام انجام میداد باهام حرف میزد دیگ نیم ساعتیم تو زایشگاه بودم و ماماهمراهمم ی زایمان دیگ داشت تو همون بیمارستان ولی گف تا زمانی ک ببرنت بخش پیشت میمونم و موند دیگ وقتی اومدن چکم کردن و شکمم دوبارع فشار دادن دیدن مشکلی نیس گفتن میتونم برم بخش دیگ اونجا از ماماهمراهم خدافظی کردم و رفتم بخش ..
مامان محمد🐥وتوراهی🤰 مامان محمد🐥وتوراهی🤰 روزهای ابتدایی تولد
5️⃣تجربه زایمان طبیعی5️⃣

ماما خیلی به دانشجوه توصیه کرد ک پاره نشم ولی اینقد با دستاش بازم میکرد ک از پایین جر خوردم و از قسمت بالا پیش سوراخ ادرار🤕😭بعدش دیگه ی امپول بی حسی زد اون قسمت پایین و قسمت بالا ک امپولو حس نکردم و شروع کرد بخیه زدن
از پایین بخیه های روی پوست رو حس میکردم ۳تا زد و نزدیک سوراخ ادرار هم یکی یا دوتا زد ک اصلا حسشون نکردم و بعدش شکممو فشار داد و جفت رو کشید بیرون و پسرمو بردن ک لباس بپوشونن وزنشم ۳۹۷۰ نزدیک۴کیلو دیگه اونقد شکممو فشار دادن و لخته خون میپاشید بیرون اونقد خون زیاد میومد ازم گفتن خونریزی کردی و هی میومدن معاینه و چک میکردن داخلم ک جایی زخم نشده منم التماس میکردم ک فشار ندن شکممو داشتم از درد میمردم دیگ گفتن خونریزی کرده میبریم اتاق عمل اینجا دیگ خیلی ترسیدم بعدش یکی دیگه چک کرد گفت نه سرم وصل کنین و مواظبش باشین دیگ سرم گرفتم و هی چک میکردن خونریزیمو بعدش پسرمو اوردن گفتن شیر بده ک با کمک یکی سینمو بزور گرفت و میک میزد ۲ساعت بعد بردن بخش دیگه و تمام.