بچه ها صابخونمون خیلی آدمه خوبیه،یه دختر ۱۵ساله داره و طلاق گرفته...دخترمو خیلی دوس داره بار اول گفت ببرم بیرون با ماشین دور بزنیم گفتم نه خودم باید باهاش باشم،بار دوم گفت باران بیا بریم بیرون بارانم گفت باشه بعدش از من اجازه گرفت رفتن ،الان باز میگه باران بعد از ظهر با دخترم بیام دنبالت بریم دور بزنیم اونم گفت باشه خواهرم گفت باران از مامانت اجازه گرفتی ،خانمه گفت اجازه میدی گفتم شوهرم باید اجازه بده از شوهرم پرسید اونم تو رو در بایستی گفت باشه،چه کنم ،چی بگم...این ماه هم بچه ی دوممون بدنیا میاد هر کاری کردیم گفت اصلا نمی‌خوام اجاره بدین(۴تومنه)...همیشه واسه دخترم خوراکی میاره،میگه من عاشق بچه ام اگه بدنیا بیاد همیشه دوست دارم بغلش کنم و ببوسمش،در صورتیکه من اصلا دوس ندارم کسی بچمو ببوسه و بغل کنه ...دوس ندارم دخترمو تنها با کسی که ۴ماهه میشناسم بفرستم بیرون،چیکار کنم ،استرس گرفتم از الان

۱۸ پاسخ

به هیچکس اعتماد نکن

وقتی شوهرت نبود بگو عذر میخوام من همسرم بهم گفته اجازه نداری بچرو بدون خودت جایی تنها بفرستی انشالله اگه وقت داشتم بعدا با دخترم میام باهاتون بریم دور بزنیم

اعتماد نکن اصلااااااا

والله ادم میترسه...
چه دلی داری تو ....
بگو بهش شوهرم زیاد راضی نیست بچه با کسی بره بیرون ....

به نظرم کرایه و اینارو ولش کن
به همون اندازه بده ها
ولی نفرست دخترتو
نمیشناسی ک ،حتی از خودتو خانوادت دورش کن
حتی از همسرت
چون اون مطلقه اس

دو بار بگو نه عزیزم رو تربیت بچه تاثیر میزاره ولی خیلی محترمانه بگو

چه جراتی داری بنده خدا
به هیچ عنوان اونم دختربچه ات دست کسی نسپار.
نکنید اعتماد کلا
آخر دخترش میندازه به شوهرت

ب دخترت بگو نباید بری و خودتم بگو من دلم طاقت نمیاره بچم تنها بفرستم بنظرم نفرست بره

بنظرم هیچ‌ وقت بچتو اونم دختر رو با هیچ کسی غیر از خودت جایی نفرست

وای چرا بهشون اعتماد میکنی برای این اعتماد بیجات حتما پشیمون میشی نکن ترو خدا

چی بگم بنده خدا داره کمکت می‌کنه ولی بگوببخشید شوهرم اجازه نمیده ببریش بیرون

من بچه مو به مادر و خواهرم نمیسپرم، چطوری دلت میاد !

نزار بره بچن بد عادت میشه و خدایی نکرده خیلی اتفاق های دیگه بچت دنیا اومد بگو نه بفرستم بیرون فک‌میکنه از سر باز میکنم به بچه ی دیگمون حسودی میشه

نه مستقیم نگو
بگو الان باید حمام کنه یا منتظر پدرش هستیم بیاد فلان جا بریم

حالا بردنش رو نمیدونم ولی چ اشکاال داره خوب دوسش داره ک میبوسش این چیزی نیست ک کسی بدش بیاد بردنم هم خیلی با مهربونی بگو شدید استرس دارم حودم با بچم نباشم و...

صاحب خونتون آقا یا خانمه؟؟
عزیزم اجازه بچتون با خودتونه نمیخوای بره بگو نه و یکم سنگین رفتار کن و یه بهونه بیار واسه رفتنش دوبار بگی نه متوجه میشه

سلام 🫡عزیزم منابع آموزگار ابتدایی رو خواستی من دارم به قیمت مناسب میدم بهتون فایل و. پی دی اف موسسه نوین استخدام هستش که تمامی منابع رو کامل بصورت کلیپ تدریس کردند و. منابعش کامله هم عمومی هم اختصاصی وتخصصی شامل نکات طلایی ومهم جمع بندی و خلاصه داره اکسیر.....  گنجینه  تست هم با پاسخ هم کوییز

🌼با عرض سلام خدمت شما دوستان عزیز🌼


اگر دنبال خرید لباس‌های باکیفیت و زیبا

هستید، همین الان وارد لینک زیر شوید


@Reyhane_online_shop

و دیدن کنید که بهترین لباس‌ها را از تولیدی ارائه می‌دهیم .

❤️آنلاین شاپ ریحان ❤️

انواع لباس

زنانه👩


دخترانه 👧


پسرانه 👶


با قیمت های مناسب 👌☺️


مستقیم از تولیدی👌


و ارسال رایگان به شهر و حتی روستا ها😍


@Reyhane_online_shop

سوال های مرتبط

مامان جوجه طلایی🐥 مامان جوجه طلایی🐥 ۳ سالگی
سلام خانما
من چیکار کنم که بتونم از حق خودمو بچم دفاع کنم یعنی هروقت یادش میوفتم میخوام سرمو بزنم به دیوار
دیروز با دوستم و بچش رفتیم پارک دختر اون بزرگتره من و دوستم یه نیمکت خیلی نزدیک به زمین بازی نشستیم بچه ها برن بازی کنن چشمم به بچم بود دیدم وایستادن تو صف تاب تا نوبتشون بشه یهو دیدم یه خانمه دوقلو داشت با رفتار بد نه ها با مهربونی به بچه ها گفت بچه های من باید باهم سوار بشن بزارید اینا باهم سوار بشن زود پیادشون میکنم یهو دیدم دخترم همینجوری داره با حالت قهر تاز پارک میره بیرون بلندشدم بغلش کردم بغضش ترکید همینجوری آروم اشک میریخت بردمش کنار تاب ولی روم نشد به اون خانمه بگم نوبت بچه من بود فقط داشتم به دختر خودم میگفتم نی نی ها دوقلو هستن و دوست دارن باهم سوار شن مرسی انقدر مهربونی اجازه دادی ولی دخترم گریه میکرد همینجوری بابای بچه ها دید مارو به بچه هاش گفت بسه دیگه پیاده بشین نوبت خانم کوچولوئه ولی مامان بچه ها با اعتماد بنفس گفت نه بچه ها باید ۵ دقیقه بازی کنن الان ۳ دقیقه ازش مونده باز باباشون گفت خوبه دیگه خانمه گفت نه هنوز ۱ دقیقش مونده 😳 من چرا مثل مادر اون بچه ها نیستم اخه دلم برای بچم میسوزه که مادری مثل من داره
مامان امیرعلی مامان امیرعلی ۳ سالگی
نهار خوردیم و بعد نهار پدرشون شروع کرد از داداش کوچکه حرف زدن. این پسرم خیلی باهوش بود از اول. رتبه یک دانشگاه بود. میتونست هفت هشت سال پیش بورسیه بشه بره استرالیا ولی نرفت و.....
داداش بزرگه آنقدر امیر روی دست تاب داده بود که بچه خوابش برده بود. من امیر رو بردم بذارم توی اتاق که مادرم بدو بدو اومد گفت سارا اینا واسه کوچکه آومدن خواستگاری🤦‍♀️
گفتم مگه خودشون نگفتن واسه کدوم؟ گفت چرا گفت ولی من نفهمیدم🤦‍♀️
بهتر!!! اون زنشو طلاق داده یهو بهم برمیگردن یا بچه اش برمیگرده تو اسیر میشی😑 گفتم مادرجان روانی کردی منو.
واقعا دلم میخواست سرمو بذارم لای در یا جیغ بکشم یا ....
حالا تو این حال بد من ! پدرم رفته بود بالای منبر از من تعریف می‌کرد.
سارا خیلی خوبه. خیلی خانومه. اون شوهرش خیلی ازش راضی بود. من همیشه میگفتم فلانی از دختر من راضی هستی؟ میگفت خیلی 🤣
آخرش پدرش گفت اینا بچه که نیستن ماهم آوردن دلمون نشکنه. یه روز باهم قرار بذارن برن بیرون باهم حرف بزنن.
موقعی که داشتن میرفتن مادرش به من گفت دخترم شماره تو بده بدم پیرم باهات قرار بذاره.
وقتی رفتن به پدر و مادرم گفتم من حوصله ی بیرون رفتن دیگه ندارم اینارو بپیچونید ولی گفتن به ما چه😑
مامان فندوق مامان فندوق ۳ سالگی
بگه ها بیاین راهنمایی
من و شوهرم قبل بچه خیلی همو دوست داشتیم پیامامون همه با سلام عزیزم شروع میشد و عاشق هم بودیم هر روز همو بغل میکردیم تو بغل هم میخوابیدیم ولی بعد بچه من بدنم رفته رو حالت بقا یعنی اصلا خودم نیستم مدام در حال کار کردنم رابطه ماهی یکبار اونم دیگه از سر اجبار و رفع نیاز و فقط همون تایم کوچیک همو لمس میکنیم در سایر اوقات حتی دستمونم بهم نمیخوره از سرکار میاد غذا میخوریم من بچه رو میخوابونم میام میبینم خوابیده بیدار میشه میریم بیرون دور میزنیم و بعد باز شب خواب همو اصلا بغل نمیکنیم حرف زدنمونم مث غریبه ها پیامامونم در حد چی بخر و کدوم گوری هستی و چرا نمیای! اصلا وقتی برای اینکه من ریلکس کنم و بتونیم در ارامش با هم باشیم نیست همش بدو بدو یعنی من ارامش ندارم ک بعد بتونم برم سمتش همش تو فکرمت چی شام بذارم چی نهار به بچه میان وعده چی بدم ظرفارو بشورم شما چیکا. میکنید؟؟خانواده هم قربونش یک بار نمیگن بیا بچه اتو بذار اینجا یعنی اگه بگم میخام بیام بذارم اول میگن شوهرت کجاست بگم خونه میگن چرا نگه نمیداره چیکار کنم
مامان نورسا☀️ و 💙 مامان نورسا☀️ و 💙 هفته سی‌ام بارداری