۱۰ پاسخ

دم شوهرت گرم

هر مامان یا بابایی حق داره نگران بچه ش باشه
دختر من کهیر زده بود
بروم دکتر ی خانومی ک تو داروخونه هم کار می‌کرد پناه رو اونجا دید گفت شاید ابله س
چون من اونروز طهر هم ی دکتر دیگه برده بودم میدونستم‌کهیر هس گفت دکتر صبح گفت کهیر هس-چون خیلی زیاد شد گفتیم شبه ی دکتر دیگه هم بیارم
خلاصه دکتر دید گفت کهیر هس-رفتیم داروها رو بگیریم
بچه خانومه تو داروخونه بود آوند با پناه بازی کنه زود صداش زدن از پیش پناه بردن
ازم‌پرسید ابله بود گفتم ن کهیر هس وقتی داروها رو دید بنظرم خیال خودشم راحت شد
من بهش حق دادم

درسته که زودتر بگیرن خیال آدم راحت میشه
ولی اینقده این طفل معصومه ضعیف شدن که بزرگ تر بشن بگیرن بهتره
منم با این خانواده های بیفکر مخالفم
همیشه همه جا میرن بچه هاشون هم مریض
اصلا رعایت نمی کنن

کار اون خانم درست نبوده ولی خب اگه بچتون تو سن کم بگیره خیلی راحت تر و سبک تر میگیره

پس من تو یکسالی گرفته چند تا دون زد بیرون تمام ولی بزرگ شدنی بگیره تب داره خیلی سخت تر میشه

میدونستید آبله بچه هایی ک سیستم ایمنی پایینی دارن و میگشه؟ ما تو فامیل خیلیا نگرفتن و‌مردن چیزیشونم نشد حتما گ نباید بگیری فقط جون بچه میره

اگه اتاولهاش رو به خشک شدن باشه نمیگیره ه ولی باور کن برای خودم تجریه شده بخوان بگیرن میگیرن نخوان بگیرن نمیگیرن من دختر وسطیم پارسال تو مسافرت بدون اینکه من حداقل دیده باشم کسی داشته باشه گرفت ولی اولی و تیارا اصلا نگرفتن فکر کن تو ماشین بغل هم نشسته بودن

منم با مامان کوچلو موافقم الان بگیرن خیلی بهتره تا این ک سن مدرسه یا نوجوونی یا حتی بزرگتر یا تو بارداری بگیرن ک ممکن براشون خطر ناک باشه

نباید بچه رو میاورد پارک

اتفاقا هر چی بچه زودتر بگیره بهتره ترسم دیگه نداریم دختر منم یکی دو ماه پیش گرفت اصلا اذیت نشد و دیگه خیالم راحت شد شمام سخت نگیرید

سوال های مرتبط

مامان نبات🦢💫 مامان نبات🦢💫 ۳ سالگی
طبق تاپیک قبلم که گفتم جاریم به دخترم میگه خسیس😏
دخترم رفت خونه ی پدرشوهرم منم شامشو بردم اونجا بهش بدم،ببین دودقیقه هم طول نکشید تا برم.داخل راهرو دیدم اسباب بازی پسرشو گذاشتن رو پله ها.تو دلم گفتم خودت خسیسی نه من.همینکه رفتم داخل دیدم بچم بغض کرده وحشتناک هیچکسم محلش نمیده😔😔تا اونجوری دیدمش دوویدم سمتش.یه جوری چسبید بهم دلم ریش شد.گفتم مامان چیشده بچم چرا گریه میکنه،اولش گفتن هیچی نشده فلان،من میدونستم کاریش کردن.دوباره پرسیدم مادرشوهرم گفت هواپیمای طاهارو میخواسته بشینه روش اینا از دست دخترم کشیدن گذاشتن بیرون😔منو که بغض گرفته بود ولی باید حرف میزدم،گفتم حالا بچه ی من خسیسه یا طاها،افریته برگشت گفت چرااینجوری میکنی چه ربطی داره،میخواست بشینه رو هواپیما.اونا سریع جمع کردن رفتن.من بغضم شکست شروع کردم گریه کردنو دلداری دادن پدرشوهر مادرشوهرم😭
دودقیقه طول کشید تا بیام اشک بچمو درآورده بود.مادرشوهرم میگه گفتم بزارید بازی کنه جاری گفته نه بزار بفهمه اسباب بازی طاهاعه....
مامان کوچولوهای قشنگم مامان کوچولوهای قشنگم ۲ سالگی
۴ساله ازدواح کردم
موقعی که ازدواح کردم تو کرونا بود رفتیم محضر عقد خوندیم و اومدیم خونه بقیه هم رفتن خونه
۸ماه بعد عروسی هم باردار شدم (چون سه ماه بعد عقد پریود نشدم یهو و فکر کردم حامله ام و اینا بعد دکتر گفت تنبلی تخمدان دارم بعد به همسرم گفتم گفت‌ بخاطر این مشکلت زود باید بچه بیاری که بعدش ۴-۵ماه تو اقدام بود تا با دارو دوقلوهارو باردار شدم بعد الان میگه منظورم اینقدر زود نبود بعد این همه سختی بزرگ کردن بچه ها )تو دوران عقد چوم کرونا بود هیچ جا نرفتیم نه سینمایی نه کافه ای نه رستورانی نه مسافرتی
به دلیل بارداری دوقلوها عروسی هم نتونستم بگیرم چون پرخطر بود و ۹ماه استراحت مطلق بودم الان خیلی به دلم مونده عروسی نگرفتم
همون موقع که گفت زود باید بچه بیاری خودم در مورد تنبلی تخمدان تحقیق کردم خیلی ترسیدم که نازا باشم و ۲-۳ماه هرشب بحث داشتیم سر بچه من میگفتم اقدام کنیم چون ترسیده بودم نتونم بچه بیارم هیچوقت
یه ماه دیگه مادرشوهرم و پدرشوهرم و برادرشوهر مجردم میرن مشهر با قطار
همسرم میگه هم قیمتش خوبه هم مامانشون اینا دست کمک هستن
ولی خانوادشون خیلی آشوب میکنن تا بچه یه ذره آشوب کنه میگن چشه یا میگن بیا بچه رو اینجور اونجور کن مثلا هربار تلفن من کسی زنگ بزنه مادرشوهرم میگه کی بود
من گفتم خردادماه اوج گرما سه تا بچه کوچیک ببرم کجا
بعد هم نمیخوام کسی همرام مسافرت بیاد
همسرم میگه یکی بالاخره باید همراهمون بیاد میگم هروقت بچه ها بزرگ شدن میریم
آخه مادرم هم کمردرد و پادرد هس
حتی برا زایمان هم نیومد کمکم خودم سه تا بچه رو تر و خشک کردم و میکنم
مامان امیرعلی مامان امیرعلی ۳ سالگی
از مهمونی خانواده شوهر اومدم
سرم داره می ترکه از درد 😔😔
انقد امیرعلی شلوغ می‌کنه ، هول میده پرت می‌کنه میزنه
خواهرشوهرام هم انگار فقط بچه های اونا بچه ن.
پسر یکیشون نزدیک ۵سالشه، خودشو میزنه، همش قهر گریه
اسباب بازی یه زور برمیداره.هروقت پسرم اینو میبینه بعدش جیغ جیغو میشه و ازش یاد میگیره رفتاراشو.

بعد امیرعلی اسباب بازی سمت صورت همین پسره پرت کرد ، خواهر شوهرم سریع پرید داد زد سر امیرعلی چیکار می‌کنی امیرعلی 😔

امیرعلی هم که حرف گوش نمیده اصلا😔چیکار کنم آخه.

یه جا دیدم اون یکی خواهر شوهرم قیافه گرفته ،امیرعلی و پسرش که ۱۵ ماه کوچکتره از امیرعلی هم جلوش بودن ، گفتم چی شده؟ گفت پسرم اسباب بازیشو میخواد امیرعلی نمی‌ده.
دیگه راضی کردم بهش داد.
باز یه جا امیرعلی
وسط سفره غذاآبکش پرت کرده😑
باز دوباره
داشتن سفره مینداختن نشست وسط سفره، دست می‌زدی بهش جیغ میزد

کلاه پسر کوچکه رو به زور سرش کرد، اونم گریه ش درومد.اینم بعد چند سال زاییده ، رو بچه ش زیادی حساسه😑
خلاصه گاهی میگم هیچ جا نرم مخصوصا خانواده شوهر.
خیلی اعصابم خرده😑
مامان مهراد مامان مهراد ۳ سالگی
مامانا سلام. دلم برای گهواره تنگ شده بود گفتم یه عرض سلامی کنم. چطورید؟ خوبید همگی؟ چه خبرا؟؟
از فردا باید برگردیم به تنظیمات کارخونه. من که اصلا آمادگیشو ندارم دوباره هرروز درگیر بهانه گیری های بچه باشم. پسرم دائم دست آدم رو میگیره و بلند می‌کنه و یه چیزی میخواد. جدیدا هم اگه چیزی بهش ندیدم پاشو می‌زنه زمین یا گریه میکنه یا ما رو میزنه. این رفتارش خیلی زیاد شده. جایی هم که میریم با دختر خواهرشوهرم نمی‌سازه و هی میره سراغش یه انگولکی میکنه و اونم صداش درمیاد.
خلاصه اصلا حوصله این کاراشو ندارم و دیگه نمیدونم چطور میشه این موضوع رو حل کرد. شما هیچوقت با مشاور یا روانشناس مشورت کردین؟ من قبلا که صحبت کردم میگفت وقتی بچه به حرف بیاد این رفتاراش کم میشه و می‌گفت باید باهاش بازی کنی و زیاد باهاش حرف بزنی.
توی این ایام ماه رمضون و تعطیلات خیلیی کم باهاش بازی کردم شاید به خاطر اون باشه. نمیدونم!
چقدر وقتی کوچیک بودن راحت‌تر بود. حداقل دوسه بار تو روز می‌خوابیدن یه نفسی می‌کشیدیم.
خلاصه بهتون بگم که نمیدونم چطوری باید سختی بچه داری رو کم کرد. واقعا هر روزش پر از چالش های فراوونه.