۵ پاسخ

حالا خیلی شکسته
جاش نمونه

بچه منم میزنه بدم میزنه تازه از قصد میزنه
یه بار اسباب بازی پرت کرد خورد تو استخون بالای دماغم دیدم خون میاد هنوزم جاش هست
یا ظهر با تسبیح زد تو کمرم🥲

آره پرت میکنه اما دعواش میکنم یا ازش میگیرم گلم بچت بازم یادش میره مراقب باش مثل بچه منکه با ته مگس کش که کلفت بود زد تو استخون ارنجم نفسم یک لحظه رفت دیدم سیاه شده ازش محکم گرفتم گفت فقط ماهان برو بشین اونجاااااا

پرت میکنه ولی کم .. چندروز پیش مکحم سرش خورد به لبم خون اومد کلی ناراحت شد هنوزم میگه زخم شد خوب شد چرا سرم خورد و ... یادش نمیره

اره والا پرت میکنه همش میخوره تو سر کله یکیمون

سوال های مرتبط

مامان هانا مامان هانا ۲ سالگی
الان که تاپیکا رو میخوندم دلم خواست یه چیز از تجربه خودم بگم به مامانایی که دارن بچشون رو از پوشک میگیرن.
من خیلی خوب دخترم رو از پوشک گرفتم در کمتر از یک هفته کاملا همکاری کرد. اما نکته اش این بود که اصلا دعواش نکردم. اصلا استرس بهش ندادم. حتی وقتی خونه رو چند بار کثیف کرد و می‌خواست گریه کنه آرومش کردم گفتم اشکال نداره عزیزم الان تمیزش میکنیم و با ارامش بهش گفتم خونه جای جیش نیست جیش باید بره توی دسشویی.
آنقدر خوب یاد گرفت که حتی شبا هم خودش بیدارم میکنه میگه خیلی جیش دارم مامان.
اما.... چند روز پیش که قرص اورژانسی خورده بودم و خیلی عصبی بودم و غذام هم رو گاز بود وقتی هانا رو بردم دسشویی و هی بازی گوشی کرد و من با حرص گفتم نمیخواد دسشویی کنی بیا بریم و گریه کرد و محلش نذاشتم. و چون هورمونهام به ام ریخته بود چند روز بی حوصله بودم. بخاطر این قضیه دوبار پشت سر هم تو خونه جیش کرد. چون دیگه دلش نمی‌خواست بره دسشویی و نمی‌گفت. فقط بخاطر یه بار دعوا کردن و بی‌حوصلگیم بعد از اینکه کامل یاد گرفته بود.
اینهمه تایپ کردم که فقط بهتون برسونم که چقدر بچه حساسه و چقدر باید حواسمون باشه به رفتارمون.
مامان روشنا مامان روشنا ۲ سالگی
خانوما من فکر میکردم دخترم در آستانه ۳ سالگی دیگه امکان نداره چیزی رو بذاره دهنش
دیشب داشتم ظرف میشستم شانس اوردم آب بسته بود
یهو صدای اوق زدن دخترمو شنیدم
پریدم پذیرایی دیدم با ذست انگشتر شوهرمو از دهنش پرت کرد بیزون
بعدم ترسیده بود داشت گریه میکرد ، من فکر کردم چیزی غیر از اون گذاشته دهنش و گیر کرده گلوش
منم صبر نکردم ، سریع پشت و رو کردمش چندتا زدم پشتش
بعدم صافش کرد با دوتا مشت زیر جناغشو چندبار فشار دادم یهو هرچی شام خورد همراه یکم خون بالا اورد
بعد که دید بالا اورد گریه‌ش بیشتر شد ، بغلش کردم گفتم اشکالی نداره مامانی، آروم باش ببینم چی شده
گفتم چیزی الان توی گلوته گفت نه
گفت چیزی قورت دادی گفت نه
گفتم فقط انگشتر بابایی بود گیرکرده بود گلوت گفت اره
گفت خودت درش اوردی گفت آرع
گفتم افرین که درش اوردی
بعدم بردم شستمش و یکم آب گرم دادم بهش
شب بهش گفتم بهم نشون میدی چجوری انگشتر رو دراوردی؟
انگشت شست و اشاره‌شو کرد دهنش گفت اینحوری 🤏
تازه الان دیدم نگینش هم شل بود ، ممکن بود اصلا حین دراوردنش نگینش با بذاق دهن خیس میخورد کنده میشد😭
یعنی اگه آب باز بود ، اگه صدای اوق زدنشو نمیشنیدم ، اگه دست میزد بهش میرفت پایین تر معلوم نبود الان چ خاکی باید میریختم توی سرم
هنوزم یادش میفتم و یاد احتمالاتش ، خونم خشک میشه تنم میلرزه
توروخدا هیچ چیز کوچیکی رو نذارین دم دست بچه‌هاتون
مامان کوچولوهای قشنگم مامان کوچولوهای قشنگم ۳ سالگی
۴ساله ازدواح کردم
موقعی که ازدواح کردم تو کرونا بود رفتیم محضر عقد خوندیم و اومدیم خونه بقیه هم رفتن خونه
۸ماه بعد عروسی هم باردار شدم (چون سه ماه بعد عقد پریود نشدم یهو و فکر کردم حامله ام و اینا بعد دکتر گفت تنبلی تخمدان دارم بعد به همسرم گفتم گفت‌ بخاطر این مشکلت زود باید بچه بیاری که بعدش ۴-۵ماه تو اقدام بود تا با دارو دوقلوهارو باردار شدم بعد الان میگه منظورم اینقدر زود نبود بعد این همه سختی بزرگ کردن بچه ها )تو دوران عقد چوم کرونا بود هیچ جا نرفتیم نه سینمایی نه کافه ای نه رستورانی نه مسافرتی
به دلیل بارداری دوقلوها عروسی هم نتونستم بگیرم چون پرخطر بود و ۹ماه استراحت مطلق بودم الان خیلی به دلم مونده عروسی نگرفتم
همون موقع که گفت زود باید بچه بیاری خودم در مورد تنبلی تخمدان تحقیق کردم خیلی ترسیدم که نازا باشم و ۲-۳ماه هرشب بحث داشتیم سر بچه من میگفتم اقدام کنیم چون ترسیده بودم نتونم بچه بیارم هیچوقت
یه ماه دیگه مادرشوهرم و پدرشوهرم و برادرشوهر مجردم میرن مشهر با قطار
همسرم میگه هم قیمتش خوبه هم مامانشون اینا دست کمک هستن
ولی خانوادشون خیلی آشوب میکنن تا بچه یه ذره آشوب کنه میگن چشه یا میگن بیا بچه رو اینجور اونجور کن مثلا هربار تلفن من کسی زنگ بزنه مادرشوهرم میگه کی بود
من گفتم خردادماه اوج گرما سه تا بچه کوچیک ببرم کجا
بعد هم نمیخوام کسی همرام مسافرت بیاد
همسرم میگه یکی بالاخره باید همراهمون بیاد میگم هروقت بچه ها بزرگ شدن میریم
آخه مادرم هم کمردرد و پادرد هس
حتی برا زایمان هم نیومد کمکم خودم سه تا بچه رو تر و خشک کردم و میکنم
مامان امیرعلی مامان امیرعلی ۳ سالگی
از مهمونی خانواده شوهر اومدم
سرم داره می ترکه از درد 😔😔
انقد امیرعلی شلوغ می‌کنه ، هول میده پرت می‌کنه میزنه
خواهرشوهرام هم انگار فقط بچه های اونا بچه ن.
پسر یکیشون نزدیک ۵سالشه، خودشو میزنه، همش قهر گریه
اسباب بازی یه زور برمیداره.هروقت پسرم اینو میبینه بعدش جیغ جیغو میشه و ازش یاد میگیره رفتاراشو.

بعد امیرعلی اسباب بازی سمت صورت همین پسره پرت کرد ، خواهر شوهرم سریع پرید داد زد سر امیرعلی چیکار می‌کنی امیرعلی 😔

امیرعلی هم که حرف گوش نمیده اصلا😔چیکار کنم آخه.

یه جا دیدم اون یکی خواهر شوهرم قیافه گرفته ،امیرعلی و پسرش که ۱۵ ماه کوچکتره از امیرعلی هم جلوش بودن ، گفتم چی شده؟ گفت پسرم اسباب بازیشو میخواد امیرعلی نمی‌ده.
دیگه راضی کردم بهش داد.
باز یه جا امیرعلی
وسط سفره غذاآبکش پرت کرده😑
باز دوباره
داشتن سفره مینداختن نشست وسط سفره، دست می‌زدی بهش جیغ میزد

کلاه پسر کوچکه رو به زور سرش کرد، اونم گریه ش درومد.اینم بعد چند سال زاییده ، رو بچه ش زیادی حساسه😑
خلاصه گاهی میگم هیچ جا نرم مخصوصا خانواده شوهر.
خیلی اعصابم خرده😑