۵ پاسخ

چقد جیگرن
گربه خیلی زود وابسته میشه

آخی

عزیزم🥺

واي رو پست بوم خونخ مامان منم همين شده بابام هر روز جيگر مرغ ميخره ميپزه ميده بخورن

هرجا بفرستی بازم میان مگراینکه جای خیلی دور بفرستی

سوال های مرتبط

مامان دوقلوها🦹🦸 مامان دوقلوها🦹🦸 ۲ سالگی
روز اول مهد رو تعریف کنم براتون.
بچه هام گریه نکردن و با وسایل بازی سرگرم بودن. یکیشون با جمع همراهی میکرد و ورزش میکرد و با مربی دوست شذ‌ قل دیگم فقط با وسایل بازی سرگرم بود و به مربی محل نمیراشت. خوراکی کم برده بودم قل دومم از خوراکی بقیه یکم خورد.
مربی گفت برو بیرون تا ببینم بچه هات چیکار میکنن. گفت اولی یکم دنبالت گشته ولی هیچکدوم گریه و بی‌قراری نکردن و بازی کردن.
خلاصه یکیشون رفت تو کلاس اما دومی نرفت .
مربی و مدیر گفتن بچه هام احتیاج به بازی دارن. گفت دو هفته هر روز صبح ببرشون خانه بازی بعد بیارشون مهد تا دوباره نظر بدم.
یک دختر بچه هفت ساله شاید اونجا بود که زیاد بپر بپر میکرد و بچه هامو کتک زد البته آروم و منم از دور فقط نگاه کردم ببینم بچه هام چیکار میکنن. تا اینکه با دوتا دست کتف بچمو فشار داد. رفتم باهاش صحبت کردم . اولا اسم خودشو نمی‌گفت و بعد چند بار گفت ازم سوال نکن. بعد مرتب می‌گفت خاله من بزرگ شدم من اندازه فلافل بزرگ شدم اندازه اردک بزرگ شدم. بعدش دیگه جملات بی معنی و.. تکرار میکرد. خیلی ناراحت شدم 🥲 مادرش بعد چند ساعت اومد و رفتن . به مربی گفتم اون بچه کتک میزنه و لطفا حواستون باشه.
آها اونجا اجازه نمیدن بمونی چون بقیه بچه ها هم مادرشون رو می‌خوان.
مامان آقا نویان مامان آقا نویان ۲ سالگی
سلام مامانای گل. خدا قوت. می دونم نق زدن اذیتتون می کنه ها، ولی واقعا کلافه شدم. پسرم تا خرداد ماه خیلی بهتر بود. حداقل نیم ساعت چهل دقیقه خودش بازی می کرد. از بعد سی ماهگی جونمو به لبم رسونده. روزی سه ساعت چهارساعتم باهاش بازی کنم، باز ولم نمی کنه بره ده دقیقه خودش بازی کنه. یه سره ازم اویزونه. با گریه بیدار می شه. با گریه غذا می خوره. تا از اسفند که شیرشو قطع کرده بودم تازه یه مقدار میل به غذا پیدا کرده بود. از اردیبهشت دیگه نمی ذاشت من بهش غذا بدم. انقد تمیز خودش می خورد کیف می کردم. الان دست به قاشق نمی زنه یک ماه و نیمه. تا سفره بیاد گریه آقا واسه نخوردن شروع می شه. خونه مامانم اینا میام بدتر می کنه. انقد بهشون بداخلاقی می کنه لگد می زنه دلم براشون می سوزه. انقد بهش محبت می کنن. نزدیکش نمی شن که غریبی نکنه. در صورتی که وقتی با اونا بود قبلا، اسم منو نمی آورد. با مامانم بازی می کرد. با بابام بازی می کرد. الان یا به من چسبیده یا در طی روز داره برا باباش گریه می کنه. باباشم که دیر وقت میاد. کلافه م. حتی وقتی دلم گرفته نمی تونم دو دقیقه بشینم گریه کنم. حتی دستشویی. انقد دستشویی نرفتم تنبلی مثانه شدید گرفتم ببخشید اصلا ادرارمو حس نمی کنم. نمی دونم چرا بزرگتر شد بدتر شد. انقدم پرخاشگر شده. اصلا هل دادن بلد نبود. لگد زدن بلد نبود‌ الان تو پارک هل می ده. کسی بخواد زودتر سوار سرسره شه لگد می زنه. پریروز که دستشو گرفتم گفتم چون اینکارو کردی باید بریم خونه. و رفتم از پارک. کتاب دست برا زدن نیست می خونم. داستان می گم که اینکارا خوب نیست. اصلا یه چالش عجیبی شده که تمومی نداره😭😭😭😭😭