۱۵ پاسخ

ببین یکم آبلیمو بزن ببین کم رنگ میشه

پاهاش رو مجبوری شلوار جورابی بپوشون

واینکه بهش بگو برو بشین لباساتو بشور
ان شاالله کم رنگ بشه

عزیزم خدا مادرتو حفظش کنه، دلشو نشکن، حنا سنتی برا پوست خیلی خوبه، یه صندل قشنگم بگیر پاش کن تو مجلس،خیالت تخت در نمیاره

عیب نداره بابا صفراش میاد پایین مادرتون بهش ذوق کرده😄😄😄

نمیدونم برای بچه ضرر داره یا نه ولی میگن پودر موبر بزنین رنگ حنا میرره🤷‍♀️

عیب نداره بابا
مادر بزرگ به اندازه خودش حق داره اینکارو کنه
خدا بهش سلامتی و عمر با عزت بده که میتونی بزاریش پیشش و به کارات برسی
قدرشو بدون

والله انقدرعصاب خردی نداره که توداری بیشت خودتوخفه میکنی

خوبه مامانت این کار رو کرده بود چند سال پیش پرستار دخترم موهای دخترمو از ته زده بود برادر شوهرمم جشن ذغشت

خداروشکر ک خانواده من بدون مشورت هیچوقت کاری نمیکنن ولی خانواده شوهرم چرا ک اونام ی کاری کردم بشون سر بچم ک ۴۰ روزش بود دارو گیاهی ب بچم داده بودن ک دل دردش آروم بشه بچه دل‌پیچه شدید گرفته بود یجوری کولی بازی در آوردم ک از ترس فک نکنم میفرستمش چیزی بش بدن

وای عزیزم درکت میکنم چقد سخت مامان منم اون روز بچه پیشش بوده برده خونه مادر بزرگم بدون این ک بمن بگه
یا میبره جاهای دیگه
من اول عصبانی میشم دعوا میکنم بعد زود اروم میشم میگم ذوق داشته نوه اش بوده حالا توام عصبانی نباش کاریه ک شده بقول بچه ها یکم بشورش کم رنگ تر شه ب مامانتم بگو بدون مشورت تو اینجور کارا ک غیر قابل برگشته نکنه

اشکال نداره حرص نکن...چندین بار هم اینجوری واس من پیش اومده از دست این مادرا😂الهی سایشون بالا سرمون باشه...
بیخیال ...بچه هم کیف کرده غصه نخور

عزیزززمممم😂😂😂😂
مامان بزرگ من اونموقه برامون حنا میذاشت چقدر ذوق میکردیم
دیگه گذاشته دیگه نزن تو ذوقشون

ننه منم هی میگه حنا بزن به بچه گرمی داره🤣البته منظورم مادربزرگم

ببخشید خندم گرفت 😂😂 مامانا همشون همینطورن مامان من فک کنم مژه های خاهرزاده هامو کوتاه کرده بود بدون اینک بگه خاهرم داشت سکته میکرد میگفت ب شوهرم چی بگم 😂 من دخترمو زیاد نمیدم دستش 😂😂

عیب نداره حنا دخترت بچس خب داخل مراسما کی بهش توجه میکنه اما به مامانت بگو ک بی مشورتم کاری نکن

ببخشید ولی خندم گرفت😐😂
اکثر مادرا همینن

سوال های مرتبط

مامان آیهان مامان آیهان ۴ سالگی
امروز اولین روز مهد پسرم بود ، بدون من که نموند من تمام سه ساعت رو کنارش بودم ، بعد خجالت میکشید اصلا حرف نمیزد یا اگر حرف میزد خیلی آروم پیش من حرف میزد که مربیشون اصلا صدای اینو تو این همه بچه نمیشنید ، بعد بچه ها چون این از همه کوچیک تر بود و خجالت میکشید و حرف نمیزد یکیشون که خیلی بی ادب بود هی میگفت من از این خوشم نمیاد پیش من نشینه بقیه هم به تبع اون همین حرف رو زدن ، وای داشتم سکته میکردم همونجا گریه ام ولی خودمو جمع کردم ، نسبت به پارسال که یه بار بردمش اصلا نمیموند میرفت فقط بازی ایندفه مینشست و توجه اش بیشتر بود اما مثلا مربی میگفت رنگ کن رنگ نمیکرد ، از یه طرف از این خوشحالم که اینقد این سه ساعت همکاری کرد و نشست از طرفی از اون حرفای بچه ها به شدت دلم شکسته و آخرشم مربیش گفت پسرت حرف نمیزنه ؟ گفتم حرف میزنه ولی اینجا خجالت میکشه ، اونجا بچه ها رو نگاه میکرد ولی با هیچ کدوم سعی نکرد دوست بچه ولی اومدم خونه با بچه های همسایمون کلی بازی کرد ، خدایا خودت کمکم کن پسرم رو راه بندازم خیلی سخته از طرفی از نطر روحی خودت داغون باشی و کلی دلشوره که یعنی همه چی درست میشه ؟ از طرفی باید محکم پشت بچه ات باشی ...