۱۱ پاسخ

خب دلش بیرون میخاد حوصله‌ش سر میره بخواد با آدم سن بالا بی حوصله سر کنه

ببخشید ولی چرا وقتی نمیتونی یه بچه رو مدیریت کنی دومی رو اوردی؟!تهدید شدن بچه به سوزن شدن کلی به روانش اسیب میزنه دیگه نذارید اینکارو بکنه

ناراحت نشو ولی یه کم حوصله خرج بده باهاش بازی کن پارک ببر اینجوری ممکنه کوتاهی کنی درحقش

این سن بازی میخواد توجه میخواد تو شرایطی که گفتید بچه همین میشه.... توجه مثبت و بازی نبینه دنبال توجه منفی میگرده

الانم توخواب نگاش کردم نمیدونم چراتب داره وتوخودش جیش کرده بود

عزیزم اقتضای سنشه
بخدا ما هم حوصله نداریم اما دیگه ی همت میکنیم و به دلشون راه میایم، حالا یا با بازی کردن یا با پارک یا خانه بازی بردن، شهربازی و ... کی خسته نیست اما چاره چیه
حالا شما بارداری شاید توانت کمتر شده باشه نسبت به ما اما از هر سه چهار بار ی بارشو ببرش بیرون گناه داره طفلی

منظورم پدر بود اشتباه کیبورده

پسر منم خیلی آروم بود....الان یه مدته شلوغ شده خیلی اذیت میکنه والا من که بیست و یک سالمه از دست پسرم دلم میخاد بشینم گریه کنم حالا پودر مادر شما که سنی ازشون گذشته....پسر بچه ها شیطونن روزی یه ساعت ببرش پارک انرژیش تخلیه بشه

بعدم تاپیک قبلت اگه ترشح نداری نشتی کیسه اب داری بای بری دکتر اونجوری اب دور جنین کم میشه هزار مشکل براش پیش میاد خدای نکرده

خب حوصله کن ببر بیرون وقت بگذرون الان توقع داری چی بشنوی

عزیزم اولا که اقتصای سنش هست
بعدشم بابد برن بیرون گناه دارن
ببرش تا دم در
ما هم بیشتر خونه ایم
دلسا دختر تو راهینه؟

سوال های مرتبط

مامان آوین❤ مامان آوین❤ ۲ سالگی
سلام مامان..
یمدته خیلی حال روحیم بده اوضاعم اصلا خوب نیست...این وسط لجبازی های آوین واقعا اذیت کننده شده..از خوابش که بخوام بگم یا ظهر می‌خوابه شب دیر می‌خوابه.. یا ظهر نمیخوابه از چهار و پنج غروب شروع میکنه به گریه تت‌ شب ده که بخوابه..خیلی گریه میکنه بزور گریش وایمیسته اشک میریزه چجوری خیلی حس درماندگی دارم حس میکنم اصلا بلد نیستم با چالش هاش کنار بیام خیلی اذیتم
آوین عاشق کرمانشاهه چون اونجا همه کل روز باهاش بازی میکنن..از خونه خودمون خیلی خوشش نمیاد😭😭😭نمیدونم براش تکراری میشه یا چی نمیدونم ..حتی بگی بریم خونه فلان دوستت یا از دوستای خودم کل روز رو میپرسه کی میریم کجا میریم انگار ارزوشه از خونه بزنه بیرون خونه خودمون نباشه و این برای من خیلی سنگینه😭
آبرنگ براش میارم آرد میارم خمیر بازی می‌کنیم میفرستم حموم آب بازی کنه کارهای خونه رو با همکاریش انجام میدم ادویه غذاروبزنه فلان..کل روز سعب میکنم بهش تو جه کنم از سر از خونه فراریه ..خب من چیکار میتونم بکنم..نمیشه که زندگیمو ول کنم برم کرمانشاه..نمیتونمم کل روز باهاش بازی کنم اصلا حوصلم نمی‌کشه از طرفی کلی کار داره خونه آدم غذاس لباسه فلان..خودش و باباش اصلا رعایت نمیکنن یچیزی میخورن کامل و فرش رو کثیف میکنن نمیشه که جمع نکنم میشه؟؟؟
خیلی خستم...بیشترم خستگی تو جونم میمونه چون رابطش لا من و باباش بهم خورده صمیمی نیستیم خونه‌مون رو دوست نداره انگار نمیدونم چیکار کنم..
خونه بازی میبرم کنم. دریا پارک تقریبا هر روز بیرونه..با دوستاش میبرم بیرون نمیدونم سعی میکنم مادر خوبی باشم ولی بک درصد هم حس موفقیت ندارم..داغونم بخدا حالم اصلا خوب نیست..غذا آماده میکنم میزارم جلوش..دستاشو میزاره رو هم نمیخوره