۵ پاسخ

شاید حرفم درست نباشه ،ولی پس مادر عماد. مادر نیس؟؟؟!!!
چن ماهه درگیره بیمارستان اونم با اون وضعیت بچش،
میدونم سخته اونم با وجود بارداریت ولی صبور باش عزیزم چرا هی داری ب زمین و زمان بد میگی،حتی توراهیتو داری هیچ میکنی ک رادمهر و نجات بدی،خدا ب خودت و بچه هات سلامتی بده

ببرش تهران یه دکتر خوب شاید سردرنمیارن

انشالله دو سه روز میمونه خوب میشه
من رفتم بیمارستان قبل عید دختر بزرگم بردم خونه داداشم
شوهرم بی سرپناه
رمضون بود بدبخت بی سحری روزه میگرفت‌
دلم خون بود خون

چرا برای چی انقد بستریش می‌کنی همش بخاطر اسهاله؟

کلا انگار ویروسه این اسهال خواهر شوهرم الان دوبار بچشو بستری کرد. میگه. فایده نداره

سوال های مرتبط

مامان آیسام مامان آیسام ۱ سالگی
سلام خانما من یه پسر ۹ساله دارم ما تو یه شهرک زندگی میکنیم بچه های همسایه ها همه میریزن بیرون بازی میکنن که بیشترشون پسر هستن تقریبا همسن و سال هستن پسر منم میره چون تو خونه تنهاست .اما از یه طرف دوست ندارم بره همه ی پسرای همسایه هامون پرو هستن پسرم میاد خونه بهم همه چی رو میگه خودم ازش خواستم بگه که یوقت کسی بهش نزدیک نشه .دیروز پسرم به من گفت مامان پسر همسایه مون به من گفته من میخوام برم پشت خونمون ج*ق بزنم به پسر من که بلد نبود توضیح داده گفته مامان بهم گفته از اونجایی که شاش میکنی کف سفید در میاد وقتی ج*ق بزنی به پسرم گفته میرم حموم اینکارو میکنم همش ۳ ماه از پسر من بزرگ هست من موندم واقعا چیکار کنم به پسرم چی بگم بخدا از دیروز اعصابم خورده استرس دارم چرا باید پسرای ۹ ساله همه چی رو بدونن اونم با توضیحات کامل بلدن به پسر منم گفته خوب من نمیدونم چیکار کنم به دوستش بگم ؟چرا با پسر من این حرفهارو میزنی .از یه طرف نمیتونم تو خونه زندانیش کنم بگم نرو بیرون چون صدای بچه ها تا خونه میاد پسرم گریه میکنه که منم برم کوچه بچه ها دارن فوتبال بازی میکنن .اما هر اتفاقی که می افته میاد خونه میگه حتی دوستش چند ماه پیش اونجاشو گذاشته تو ک*و*ن اون یکی دوستش اون موقع داشتن فوتبال بازی میکردن پسرم اومد به من گفت.من چیکار کنم واقعا کمکم کنید
مامان جوجوابول🍉🐣🍓 مامان جوجوابول🍉🐣🍓 ۱۶ ماهگی
شماهم میرید خونه مامانتون اینقد منت و تحقیر شدن و اینا میشنوید؟
چون من همش تو خونم جایی نمیرم بچم یکی میبینه دیگ دور من نمیاد میدونه من جایی نمیبرمش
مثلا من ب بچم میگم بیا نمیاد مامانم میگه عین خیالشم نیس ک تو مامانشی هزار دفعه اینو شنیدم هم خودش میگ هم مادر بزرگم میگ محل به مامانش نمیزاره (دخترمو میگ) یا وقتی نمی‌خوابه من میگم بغلش نکنید راه ببرید عادت میکنه از قصد بغلش میکنه دخترم گریه می‌کنه ردش می‌ره میگم ولش کن بغلش نکن عادت می‌کنه من جون اینک ی سر راه ببرم تو بغلم ندارم از قصد بغلش میکنه
یا وقتی نمبخوابه ب من میگ تو کم میزاری بچه جون یا بنیه خوابیدن نداره چیزی نمیدی بهش بخوره درصورتی ک هیچکس نباشع قشنگ غذاشو میخوره وقتی جایی میریم یا یکی میاد بازیگوش میشه هزار بار بهم میگه تو محبت نمیکنی ب بچه مگ محبت کردن اینه ک فقط بچه رو بغل کنی؟!😔😔😔😔بخدا خسته شدم دیگ
یا شایدم واقعا من مادر نیستم ک هربار رفتم خونشون این حرفارو ب من میزنه یا هروقت میاد خونمون این حرفارو میزنه خودش همیشه ب منو داداشم میزد الان قسم میخوره میگ داد هم نمیزدم سرتون ولی من ی داد کوچیک بزنم سر بچم میگ تو محبت مادری نداری😔😔😔😔 میخام بمیرم خسته شدم دیگ ازشون اینقد گریه کردم همه بالشتم خیسه
من همیشه بی زبون بودم الانم ازم سو استفاده میکنن تا عصبی میشم مهره رو بر میگردونن سمت خودشون که منو بده کنن چون زبون ندارم از خودم دفاع کنم خستم از این اخلاق مزخرفم کاش هیچوقت دنیا نمیومدم