۱۳ پاسخ

نه بابا کجاش طبیعیه
اگه الان کم کم درستش نکنی با این ترساش بزرگ میشه و پیچیده تر
اینکه گفتی دیگه خیلی ترسوعه از اول اینطوری بود یا تازگیا شده
من هز خطیو میخوندم فقط تعجب میکردم

فک کنم توهمین سن موجودات خیالی تو ذهنشون هست.دخترمنم میگه شبا که میخام بخابم پیشی نیاد دست و پامو بخوره.

نمیدونم تخیلات ذهنشونه یا واقعا چیزی میبینن دختر منم چند وقتیکه هی میگه مامان کسی خونه هست موقع بازیش یهو بلند میشه میاد طرفم میگه انگار کسی خونس هرچقدرم باهاش حرف میزنم که کسی نیس بازم حرف خودشو میزنه

شاید کسی جایی که نبودی برا که بخوابه ترسوندش

ای بابا فک میکردم ترس فقط مشکل منه دختر منم خیلی میترسه الان حال ندارم بنویسم از چیا زیادن، ولی من حس میکنم اثرات تیوی و کارتون دیدنه یا خودمون سریال میبینیم اینا شایو بعضی چیزا رو اشتباه برداشت کنن بترسن چ کنیم جدی

بیرونی جایی نرفتی ک بچه بترسه از کسی

شاید خواب ترسناک دیده ک ترسیده شده .

براش داستانی یا قصه ای گفتی؟

متاسفانههههه دختز منم

کارتون زیاد می بینه؟؟

بچه منم خیلی میترسه حتی دسشویشم من باید باشم وگرنه خودشو خیس میکنه نه مبزاره موشو کوتاه کنم ن حمومش بدم نه تنهای از پله ها پایین میره و خیلی چیزای دیگه

دخترمنم تنهایی نمیره تو اتاقش بازی کنه یا اسباب‌بازی بیاره

دختر منم خیلی میترسه

سوال های مرتبط

مامان امیرعلی مامان امیرعلی ۳ سالگی
اشتراک تجربه ترس از تاریکی بچه ها



درمورد ترس بچه هم اگه از تاریکی میترسه میشه این بازی رو باهاش انجام داد خیلی مؤثره
غروب به بعد و شب که هوا تاریک میشه، یه اسباب بازی تو اتاقش مثلا زیر تخت، تو کمد، کشو، پشت پنجره،.. قائم کنید
برقا رو خاموش کنید و چراغ قوه گوشیتون روشن کنید و به پسرتون بگید مامان میخوایم یه بازی خیلی هیجان انگیز باهم انجام بدیم. میخوایم مثل یه کارآگاه بریم تو اتاقت و وسیله ها رو پیدا کنیم...

و اگه یه چیزی تو اتاقش هست که وقتی برق خاموش میشه و سایه اش برای بچتون احساس می‌کنید ترسناکه اگر امکانش رو دارید اونو از اتاق خارج کنید و اتاق رو خلوت تر کنید و یا حداقل یکم تغییر دکوراسیون بدید وسیله ها رو یکم جابه‌جا کنید

و اگه بچه مثلا میترسه و میگه مامان مثلا من احساس میکنم تو کمدم یچیزی هست، پشت پنجره یچی هست، زیر تختم چیزی هست،...
واکنش اشتباه اینه که بگیم مامان بیا بریم نشونت بدم که هیچی نیست
جمله درست اینه که: بچه رو ببریم تو اتاقش مثلا در کشو رو باز کنیم و بگیم مامان بیا باهم ببینیم که تو کشو فقط لباساته، یا پشت پنجره و پرده رو نشون بدیم که مامان بیا باهم ببینیم که پشت پرده یه گلدونه،...
مامان دختر توت فرنگی مامان دختر توت فرنگی ۳ سالگی
خانوما دختر من خیلی احساسی همش میره میاد منو بوس میکنه میبرمش دستشویی بوسم میکنه میبرمش حموم میگه ممنون بوسم میکنه میگه مامان دوست دارم .. یکم اعصابم خورد میشه میفهمه میاد میگه مامان بخند مامان اخم نکن مامان ناراحت نباش.. همش نازم میکنه دوست نداره منو ناراحت کنه تا یه کاری میکنه من عصبی میشم میگه مامان ببخشید من که کاری نکردم هواسم نبود باباش جرات نداره یکم صداشو ببره بالا زود میگه مهربون باشید بعد به باباش اخم میکنه میگه با مامانم مهربون باش... حالا احتمالا از مهر برم سرکار میخوام بزارمش مهد میترسم آسیب ببینه انقدر به من وابستس.. البته کلاس ساعتی گذاشتم بدون من میمونه ولی برای چهار ساعت تنها تو مهد نمیدونم بمونه یا نه... میگم نکنه از دستم ناراحت بشه این همه احساس داره به من احساسش سرکوب بشه بگه چرا مامانم منو گذاشت رفت.. چند بارم باهاش صحبت کردم گفتم من میخوام برم سرکار گفته نه نرو من تنها میشم نمیدونم چیکار کنم...البته ساعت کاریم کمه هشت تا ۱۲ هست صبح ها هم شوهرم دیر میره ۹...۹:۳۰ میتونه بزاره مهد ۱۲ اینطورا خودم برم دنبالش